حرفه؛ نويسنده 
حرفه؛ نويسنده 

    زماني داستان و داستان نويسي فعاليتي كاملا «مردانه» بود . آن اوايل در قرن هاي هفدهم و هجدهم، حتي زنان را از خواندن رمان ها برحذر مي داشتند. مي گفتند در شأن خانم هاي متشخص نيست، رمان بخوانند. فاسدكننده است. محدوديت ها كم كم برداشته شد. زنان، هم قصه خواندند و هم قصه […]

 

 

زماني داستان و داستان نويسي فعاليتي كاملا «مردانه» بود . آن اوايل در قرن هاي هفدهم و هجدهم، حتي زنان را از خواندن رمان ها برحذر مي داشتند. مي گفتند در شأن خانم هاي متشخص نيست، رمان بخوانند. فاسدكننده است. محدوديت ها كم كم برداشته شد. زنان، هم قصه خواندند و هم قصه نوشتند تا مي رسيم به ويرجينيا ولف. پيش از او البته زنان بسياري داستان نوشته بودند، داستان هاي بعضا بسيار درخشان اما گويا با او بود كه نويسندگي به مثابه يك حرفه براي زنان تثبيت شد. نويسنده حرفه اي. مي دانم كه سيمين دانشور در داستان نويسي فاصله بسياري با ويرجينا ولف دارد؛ شيوه روايت و داستان نويسي و بسياري چيزهاي ديگر  اما فكر مي كنم گويا همان جايگاه به يك معنا نمادين را در ادبيات ايران دارد. اولين زني كه نويسندگي شد حرفه اش. بسيار خواند و ترجمه كرد و نوشت. بعد از او بود كه راه براي بقيه زن هاي نويسنده باز شد البته كه موانع كماكان بود و هست. برخي آثار دانشور جز پرفروش ها شد و به چاپ هاي متعدد رسيد. اين موقعيت مرزي به عنوان نخستين داستان نويس زن حرفه اي در داستان هايش نمود نيز دارد. او از لحظاتي از جامعه مي نويسد كه خصلت مرزي دارند. در لحظاتي كه انگار چيزهايي دارد عوض مي شود، ارزش ها دگرگون مي شوند. از لحظاتي كه اسمش را گذاشته اند گذار، غالبا از سنت به مدرنيته. از دقايق حضور زن ها در اين موقعيت هاي مرزي و البته اين حضور زن ها براي او مهم بود. از دشواري ها گفت و مصائب. دشواري هايي كه خود كم و بيش با آنها مواجه بود. نوشتن از زنان، آن هم در مديوم داستان، در زماني كه چيزهايي زيادي درباره آنها نمي دانستيم. از دريچه سنت و آموزه هاي سنتي، تصويري قالبي و كليشه اي از زنان وجود داشت و دائما بازتوليد مي شد. دانشور كوشيد از طريق روايت قصه زنان، غالبا هم زنان معمولي كه بسيار مي بينيم، در كنار نوعي ابراز وجود نوعي زنان به آنان تفرد بخشد و به راستي كه اين كار را هم كرد. خوب يا بد، نمي شود به سيمين اشاره كرد و به جلال نه. زوجي ادبي. با اين حال در سايه جلال نماند. خود مي گويد: «من هميشه سيمين دانشور باقي ماندم، هيچ گاه سيمين آل احمد نشدم»  و چه دشوار بوده است اين. داشتن شأني مستقل براي يك نويسنده زن؛ نويسنده اي كه همسر جلال آل احمد باشد. كاري كه شايد فقط سيمين دانشور را ياراي انجام آن بود.

تاج‏گذاري نادرشاه افشار 

پس از آرام شدن اوضاع داخلي ايران كه به دنبال شورش افغان‏ها و سقوط صفويه در كشور ايجاد شده بود نادر قلي افشار با درايت و جنگجويى خود توانست يكي پس از ديگري بر مشكلات فائق آيد و اوضاع را كنترل كند. او در سال ۱۷۳۶م كليه معتمدان محلي و كشوري را در صحراي مُغان جمع كرد و شرحي از خدمات خود و بي‏كفايتي آخرين شاه صفوي خواند. سپس نادر از اين افراد خواست كه درباره سلطنت تعيين تكليف كنند و در اين ميان، حاضرين او را نامزد سلطنت كردند. نادر در ابتدا با سياست كاري سعي كرد از پذيرش سلطنت خودداري نمايد. اما سرانجام پس از يك ماه تامل به شرط اينكه كسي از خاندان صفوي حمايت نكند و تمامي شركت كنندگان بايد نسبت به نادر و فرزندان او وفادار باشند، سلطنت را پذيرفت. وقتي اين شرايط مورد پذيرش حضار قرار گرفت نادرقلي افشار در نهم مارس ۱۷۳۶م به نام نادرشاه افشار در دشت مغان تاج‏گذاري كرد.