برخی اهالی روستای ماربره به عنوان شاهدان عینی بمباران ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ خاطرات خود از پرواز و بمباران این روستا توسط میراژ های فرانسوی را بیان کردند. به گزارش ایسنا، در پنل سوم نشست ابعاد حقوقی نقش دولت فرانسه در کشتار مردم ایلام در سال ۱۳۶۳ که در ایسنا برگزار شد، علی حسن عزیزپوریان از […]
برخی اهالی روستای ماربره به عنوان شاهدان عینی بمباران ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ خاطرات خود از پرواز و بمباران این روستا توسط میراژ های فرانسوی را بیان کردند.
به گزارش ایسنا، در پنل سوم نشست ابعاد حقوقی نقش دولت فرانسه در کشتار مردم ایلام در سال ۱۳۶۳ که در ایسنا برگزار شد، علی حسن عزیزپوریان از شاهدان عینی و اهل روستای ماربره با گرامیداشت شهدای این روستا در جنگ تحمیلی با اشاره به جنایت ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ که در ان روزها کودکی ده ساله بوده است، گفت: برخی از کشورهایی که صدام را حمایت می کردند عملا وارد جنگ با ایران شدند و با فروش تسلیحات از جمله هواپیماهای مدرن شادی و زندگی را از کودکان و زنان و مردان ایران از جمله از زنان و مردان و کودکان در روستای ما گرفتند. ۵۴ نفر در روستای ما شهید شدند که ۱۹ نفر انها کودک بودند.
وی ادامه داد: ما باید این جنایت ها علیه مردم و کودکان را بازگو کنیم که مدعیان حقوق بشر مرتکب شدند.
این شاهد عینی گفت: در آن زمان فضای رسانهای و امکانات رسانهای اینقدر نبود که این مسایل را بازگو کنیم، اما امروز لازم است این مسایل بیان شود. وی گفت که روستای ماربره به شکلی بمباران شده که برای ماه ها جرات حضور فیزیکی در روستا بعد از بمباران را نداشتیم.
رضا اسفندیاری شاهد عینی دیگر در سخنانی با یادآوری روزهای بمباران روستایش گفت: در ماربره طفلان چند ماهه و یک ساله و کودکان چند ساله شهید شدند. در مدرسه که باز شد برای ناهار به خانه برگردند سرهایشان در مدرسه جا ماند و کودکی دیگر به خانه برنگشت. کجای دنیا این جنایت را می توان گفت! از نظر نظامی و حقوقی نمیدانم اما به عنوان معلم میگویم ما و کودکان مان چه گناهی مرتکب شده بودیم که باید چنین جنایتی در حق مان انجام شود؟ هاجر پنج فرزندش در این بمباران تکه تکه شدند. درست چند روز مانده به عید نوروز، دشمن خانه ما را تکاند و فرزندان و زنان ما را به خاک و خون کشیدند.
عباس سارایی از خانواده شهیدان سارایی و از بازماندگان بمباران روستای ماربره توسط هواپیماهای میراژ که از سوی فرانسه به صدام حسین داده شد گفت: نزدیک به ساعت ۱ ظهر روز ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ بود و مشاهده کردم با تعدادی از مردم که اولین موشک به تپه ای مشرف به روستا شلیک کرد. بعد از چند دقیقه در مرحله بعدی دوباره موشک شلیک کرد و ترکش و دود همه آسمان را گرفت و بعد دیدیم که جنازه تعداد زیادی از افراد و اقوام و خانواده ام را که به خاک و خون کشیده شده بودند.
وقتی به خودم آمدم به علت ترکش و موج انفجار گیج بودم و اطرافم پر از تکه پاره بدن ها و اجساد بود.