هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/ ۱ یکی از مهمترین ویژگیهایی که یک مدیر فرهنگی باید داشته باشد، توانایی ارتباط با جامعه هدفی است که قرار است برایشان تصمیمات فرهنگی بگیرد و برای رسیدن به اهداف مرتبط برنامهریزی کند. مدیر فرهنگی کاردان، باید بتواند نیازهای جامعهاش را بشناسد، سابقه فرهنگی آن را درک کند و […]
هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/
۱
یکی از مهمترین ویژگیهایی که یک مدیر فرهنگی باید داشته باشد، توانایی ارتباط با جامعه هدفی است که قرار است برایشان تصمیمات فرهنگی بگیرد و برای رسیدن به اهداف مرتبط برنامهریزی کند. مدیر فرهنگی کاردان، باید بتواند نیازهای جامعهاش را بشناسد، سابقه فرهنگی آن را درک کند و با زبان جامعه هدفش و متناسب با سطح مطالبات آن صحبت و رفتار کند. این ویژگی، البته با مطالعه، شناخت و زیست فرهنگی یک مدیر به دست میآید…
۲
بخشی از خصلتها و ویژگیهای مدیریتی، ذاتی و بخشی نیز اکتسابی است و این بخش دوم، گاهی بر قسمت اول سنگینی میکند و میچربد. با دستورالعمل و منتصب شدن یک مدیر به دست نمیآید و اگرچه مدیریت، یک علم است اما حتما هنر نیز هست و وقتی پا را در دایره مدیریت فرهنگی میگذاریم، داشتن هنر مدیریت فرهنگی از واجبات است. هنر نیز گرچه ذاتی است اما اکتسابی هم هست و همه اینها یعنی، مدیری که اهل هنر و فرهنگ و فیلم و تئاتر دیدن و کتاب خواندن و… نباشد، حتی اگر از علم و تجربه مدیریت کلان برخوردار باشد، نمیتواند مدیر فرهنگی خوب و کاملی بشود…
۳
ایران یکی از کشورهایی است که همواره به لحاظ نیرو و ظرفیت فرهنگی و هنری بر تارک آسمان جهان درخشیده است و میدرخشد. نگاهی به پیشینه فرهنگی و هنری ایران به راحتی ثابت میکند که مردم این دیار نقش مهمی در تحولات تاریخی و فرهنگی منطقه و دنیا داشتهاند اما متاسفانه معمولا این ظرفیت و فرصت مناسب، توسط یک مدیریت کلان و خرد فرهنگی درخور، همراهی و پشتیبانی نشده است.
چه بسیار مدیرانی که در بخشهای مختلف فرهنگی و در نهادها و دستگاههای فرهنگی و هنری به کار گرفته شدند که شناخت و درک درستی از این حوزه حساس نداشتهاند بنابراین در اغلب اوقات شاهدیم که هنرمندان در خطی جدا و مسئولان و مدیران فرهنگی در یک خط دیگر به مسیرشان ادامه دادهاند؛ خطوطی که در بیشتر وقتها با هم موازیاند…
۴
این موازی بودن دو خط اصلی حوزه فرهنگ و هنر که در بند بالایی این مطلب به آن اشاره کردم را اگر بگذاریم در کنار موازیکاریهایی که در حوزه فرهنگ کشور وجود دارد، آن وقت رسیدن به یک نقطه مطلوب خیلی دور به نظر میرسد. نقطهای که باید محل تلاقی دغدغهمندیها و تلاشها و ارادهها و خلقهای فرهنگی و هنری باشد که تازه قرار است در یک سیکل طبیعی، خروجی موثر و کاربردیای داشته باشد که مردم از آن منتفع شوند و حالشان خوب شود و لذت ببرند و به آگاهیشان افزوده شود…
۵
دانش را میتوان در دانشگاهها، آموزشگاهها و… فرا گرفت اما جامعه امروز ما بیش از هر چیز، نیاز به زیست دانشگاهی، زیست فرهنگی و هنری و زیست انسانی دارد. زندگی امروز در ایران، خیلی متفاوت است با دهههای گذشته که تکنولوژی تا این اندازه بر زندگیها چنبره نزده بود. مناسبات رنگ و بوی دیگری داشت و نیازها هم و مدرنیته اگر هم بود، تا این حد قلابی نبود و اینکه هرچه جلوتر میرویم، این ادعا که «فرهنگ، زیربنای هر چیز دیگری است»، خیلی واضحتر و ملموستر از همیشه شده است، مسئلهای است که نیاز جامعه امروز ما را به مدیرانی که توان ذاتی و اکتسابی فرهنگی را توأمان داشته باشند، بیشتر از گذشته کرده است…
۶
نقبی میزنم به بازی ماندگار جام جهانی گذشته؛ ایران-پرتغال؛ «مهدی طارمی» فرصتی طلایی را از دست داد، فرصتی که ایران و خودش را میتوانست جاودانه کند اما این توپ وارد دروازه نشد. مهدی طارمی بیاغراق، یکی از بهترینهای این بازی و بازیهای دیگر تیم ملی در جامجهانی روسیه بود که فراتر از حد انتظار ظاهر شد ولی ضربه آخر و آن توپ طلایی را وارد دروازه نکرد و اینطوری -به درست یا به غلط- خودش و ما، در پس ذهنمان همواره این لحظه را بهعنوان فرصتی که میتوانست کار را تمام کند اما نکرد، به خاطر میآوریم و خواسته یا ناخواسته به طارمی نمره کامل نمیدهیم.
در حوزه فرهنگ هم تقریبا همینطور است و مدیری که نتواند در فرصتی طلایی توپ را گل کند؛ حتی اگر کلی برنامه خوب داشته باشد و حرفهای خوب بزند، همیشه در ذهنمان بهعنوان کسی که نتوانست کار ماندگاری انجام بدهد، باقی خواهد ماند…
۷
زیست فرهنگی یک مدیر فرهنگی، مثل تدارکات مناسب برای یک تیم فوتبال و بازیکنانش است. بازیکنان در بازیهای تدارکاتی با تیمهای مطرح و قوی باتجربه و آبدیده میشوند تا در بازیهای رسمی و حساس کم نیاورند و ضربه آخر را به درستی بزنند. زیست فرهنگی میتواند به مدیر فرهنگی عملکرد درست در بزنگاهها، شناخت نیازهای جامعه هدف و رفتار درست با آنها را بیاموزد و آن بخش اکتسابی مدیریت را در او تقویت کند و کاری کند که دو خط موازی هنرمندان و فرهنگیان جامعه با مدیران، بالاخره یک روزی، یک جایی با هم برخورد کنند و از آن نقطه تلاقی، اتفاقی بیرون بیاید که ثمرهاش، پویایی و نشاط اجتماعی و بالا رفتن سطح درک و آگاهی ملت باشد؛ مسألهای که ایران، خیلی به آن نیاز دارد، بیشتر از آنچه که تصور میکنیم…
پ.ن: بر روی شیشه آینه بغل اتومبیلها نوشته میشود؛ اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند؛ درست به همان اندازه که ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی.