در جست و جوی برابری اجتماعی
در جست و جوی برابری اجتماعی

      ۱۱۳ سال از امضای قانون مشروطیت ایران گذشت، در این فاصله، کشورمان حوادث زیادی را پشت سر گذاشته که گاه با ذات این نهضت خیال همراهی داشته و گاه جوهره آن را زیر سئوال برده است. با وجود نگارش و انتشار کتاب ها و اسناد فراوان درباره انقلاب مشروطیت ایران، اما هنوز […]

 

 

 

۱۱۳ سال از امضای قانون مشروطیت ایران گذشت، در این فاصله، کشورمان حوادث زیادی را پشت سر گذاشته که گاه با ذات این نهضت خیال همراهی داشته و گاه جوهره آن را زیر سئوال برده است. با وجود نگارش و انتشار کتاب ها و اسناد فراوان درباره انقلاب مشروطیت ایران، اما هنوز به نظر می رسد ناگفته ها یا گفته های ناتمام زیادی مانده است. بخش کوتاه، اما بسیار مهم از کتاب «فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران» نوشته فریدون آدمیت را می خوانید.
نهضت مشروطیت از نوع جنبش های آزادی خواهی طبقه متوسط شهرنشین بود. مهمترین عناصر تعقل اجتماعی و ایدئولوژی آن نهضت را دموکراسی سیاسی یا لیبرالیسم پارلمانی می ساخت. در این جنبش، همچون اغلب حرکت های اجتماعی، طبقات و گروه های مختلف مشارکت داشتند-طبقات و گروه هایی با افق اجتماعی گوناگون و وجهه نظرهای متمایز، روشنفکران اصلاح طلب و لنقلابی هر دو، بازرگانان ترقیخواه، و روحانیان روشن بین سه عنصر اصلی سازنده آن نهضت بودند.
روشنفکران که جملگی در زمره درس خواندگان جدید بشمار می رفتند، نماینده تعقل سیاسی غربی بودند، خواهان تغییر اصول سیاست و مروج نظام پارلمانی. تکیه گاه فکری این گروه در درجه اول، اندیشه های انقلاب بزرگ فرانسه بود. حتی در اوائل نهضت می شنویم که: جوانان پرشور «هرکدام رساله ای از انقلاب فرانسه را در بغل دارند و می خواهند رل ربسپیر و دانتن را بازی کنند… گرم کلمات آتشین اند.» شگفت نیست که در اوان مشروطیت هم دو کتاب در انقلاب فرانسه ترجمه شده باشد.
در آغاز تکوین نهضت مشروطیت، فکر دموکراسی اجتماعی هنوز نفوذی پیدا نکرده بود و در ایدئولوژی آن نهضت تاثیری نداشت. با پیشرفت حرکت ملی و اعلام مشروطیت و تاسیس مجلس- زمینه تخول فکری و سیاسی تازه ای فراهم آمد: جنبش مشروطه خواهی نیرویی روز افزون یافت؛ در سایه آزادی فعالیت اجتماعی پهنا گرفت؛ تحرک اجتماعی از شهر به روستا سرایت پیدا کرد و طبقه دهقان که هیچ دخالتی در پیدایش آن نهضت نداشت، حالا می رفت که هشیاری تازه ای بیابد و بحرکت آید؛ عنصر مجاهدین و اجتماعیون با تفکر سوسیال دموکراسی به پهنه سیاست پدیدار گشت. اما از نظرگاه سنجش تاریخی نباید در آن معانی که نتیجه گیری کلی ماست، غلو کنیم؛ نه ماهیت آن تحول را نادیده بگیریم، و نه تصوری شاعرانه از آن بیافرینیم، بلکه حدش را در تحول تاریخی دقیقا بشناسیم.
برای اینکه زمینه گفتار فغلی ما روشن باشد کافی است به اجمال بگوییم همانطور که تکیه گاه فلسفی دموکراسی سیاسی فردیت است، پایه اش انتخابات آزاد و آزادی های اجتماعی، و مظهرش نظام پارلمانی-منشاء تفکر دموکراسی اجتماعی اصالت جمع است، پایه اش تامین عدالت اجتماعی، از میان برداشتن نابرابری های اجتماعی، تضمین مساوات اقتصادی و سیاسی. فعلا هم کاری نداریم که دموکراسی اجتماعی را مکمل دموکراسی سیاسی می شاسیم، نه مجزا و منفک از آن. دموکراسی مفهوم واحدی است که دموکراسی سیاسی و اجتماعی را در بر دارد، و اساسا از تالیف هر دو بوجود می آید. مساله لطیف فلسفه سیاسی جدید در نسبت تالیفه آن دو عنصر اصلی دموکراسی است. غایت آن تامین نیازمندی های آدمی است و تضمین حیثیت انسانی.
راجع به نخستین مرحله این آشنایی، یعنی تا پیش از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، آگاهی های مقطع و جسته گریخته ای داریم و دلالت دارند بر این که اندیشه دموکراسی اجتماعی از اروپا و روسیه هر دو به ایران راه یافت. در میان نویسندگان سیاسی، میرزا آقاخان کرمانی مستقیما از افکار متفکران سوسیالیسم مغرب متاثر گشته بود. و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی را می شناسیم که عمری را در قفقاز گذراند، نسبت به جنبش های آزادیخواهی و آرای نویسندگان سوسیال دموکرات بصیرت داشت. و تاثیرش را در نوشته های او می بینیم. به علاوه از پیکار آزادی طلبان روس اخباری مستقیم و نامستقیم می رسیدند که حتی در تاریخ های رسمی دولتی منعکس شده اند. برخی جمعیت های فعال مشروطه خواه نیز از مرام احزاب رادیکال و سوسیال دموکرات اروپا بی خبر نبودند. اما تا اندازه ای که جستجو کردیم، تاثیر تفکر دموکراسی اجتماعی در مجموع نوشته های سیاسی آن دوره، به تناسب گسترش نهضت های سوسیال دموکراسی اروپا و روسیه، اندک است.
به ظور کلی آنچه طبقات مختلف، به تجربه عینی درباره روسیه آموخته بودند، همان دولت تزاری روس بود به عنوان همسایه ای زورمند و زورگوی، همواره اندیشناک از تعرض جان ستان آن. اینکه وزیر دولت می نویسد: «روس در تصرفات بلامانع خود به نهیلیست و سوسیالیست اعتنا ندارد» دلالت بر همان معنی دارد. توچه او را به آن نهضت ها هم می رساند.
در ضمن ماهیت انقلابی جنبش های اجتماعی روسیه، خود عاملی بود که دستگاه حکومت ناصری را بیشتر می هراساند تا از افکار اصلاح طلبی مغرب زمین.