راهنما باشید نه دیکتاتور!
راهنما باشید نه دیکتاتور!

مائده مطهری زاده کنکور، بزرگ‌ترین ماراتُن علمی کشور که طی چند سال اخیر بی سر و صداتر از همیشه برگزار می‌شود و دیگر از آن شور و حال وصف ناشدنی داوطلبان و خانواده‌هایشان خبری نیست! براساس آمار سازمان سنجش آموزش کشور، از حدود یک میلیون و ۸۲ هزار و ۹۰۰ داوطلب مجاز به انتخاب رشته […]

مائده مطهری زاده
کنکور، بزرگ‌ترین ماراتُن علمی کشور که طی چند سال اخیر بی سر و صداتر از همیشه برگزار می‌شود و دیگر از آن شور و حال وصف ناشدنی داوطلبان و خانواده‌هایشان خبری نیست!
براساس آمار سازمان سنجش آموزش کشور، از حدود یک میلیون و ۸۲ هزار و ۹۰۰ داوطلب مجاز به انتخاب رشته در سال ۱۴۰۰، تنها ۵۲۳ هزار و ۶۷۱ نفر انتخاب رشته کردند و این رقم معادلِ ۵۲ درصد از داوطلبان کنکور سراسری سال جاری است.
در سال گذشته نیز ۵۳٫۶۷ درصد شرکت کنندگان آزمون سراسری را انصرافی‌ها تشکیل می‌دادند.
اکنون سوالات زیادی در اذهان عمومی به وجود آمده است.
اینکه آیا به واقع دانشگاه رفتن از سکه افتاده است؟ آیا کنکور و دانشگاه دیگر اولویت نوجوانان ایرانی نیست؟!
چطور از سال گذشته کفّه‌‌ی کنکور به نفع انصرافی‌ها سنگین‌تر شد؟ و ده‌ها سوال دیگر…
البته این اتفاق به طور ناگهانی رخ نداده و بررسی‌ها نشان می‌دهد که از سال ۱۳۹۰ جریان انصراف داوطلبان مجاز برای انتخاب رشته شکل گرفته و به‌تدریج افزایش‌یافته است؛ به این معنا که اگر در سال ۱۳۹۰، ۷۵ درصد داوطلبان خواهان انتخاب رشته دانشگاهی بودند در سال ۱۴۰۰ این رقم به ۴۸ درصد کاهش پیدا کرده است.
بی‌انگیزگی جامعه و کاهش جذابیت تحصیلات دانشگاهی، ناتوانی در پرداخت شهریه به‌خاطر شرایط اقتصادی، مهاجرت تحصیلی و کاری، افزایش بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، کاربردی‌ نبودن رشته‌های دانشگاهی از جمله علل و عوامل کم‌اشتیاق شدن داوطلبان کنکور سراسری برای شرکت در دانشگاه ذکر شده است.

رشته‌های پزشکی در صدر آمال و آرزوهای داوطلبان!
سلیمی، مشاور تحصیلی مدارس در این باره به «جمله» می‌گوید: با یک تحقیق ساده می‌توان متوجه شد که بیشترین جمعیت انصرافی‌ها را داوطلبین رشته تجربی تشکیل می‌دهند.
وی با بیان اینکه امسال نیز همچون سال‌های اخیر حدود ۶۰۰ هزار نفر از داوطلبان آزمون سراسری، شرکت‌کنندگان و تحصیل‌کردگان رشته علوم تجربی بوده‌اند، می‌افزاید: از میان ۶۰۰ هزار داوطلب کنکور تجربی فقط بین ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر موفق به انتخاب میانِ رشته‌های تاپ دانشگاهی می‌شوند و حتی با احتساب رشته‌های پیراپزشکی و … عدد پذیرفته شدگان نهایی، از عدد ۳۰ هزار تجاوز نمی‌کند و این در حالی است که بسیاری از همین ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر هم به دلیل علاقه شدید به رشته‌های پزشکی و دندانپزشکی، بخت خود را برای تحصیل در رشته‌های دیگر نمی‌آزمایند و ترجیح می‌دهند یک سال دیگر هم بنشینند و بخوانند بلکه توفیقی حاصل شود.
سلیمی ادامه می‌دهد: علت بعدی عدم تمایل برخی از داوطلبان برای شرکت در دانشگاه هم به ویژه در میان اقشار کم‌درآمد، بالا رفتن هزینه تحصیل در دانشگاه‌های غیردولتی حتی پیام نور است و خانواده‌ها در این دهک‌های پایین حتی اگر اعتقادی هم به دانشگاه رفتن فرزندشان داشته باشند، می‌گویند بچه باید آنقدری درس بخواند که دانشگاه دولتی قبول شود، وگرنه خانه ماندن بهتر از هزینه گذاشتن روی دست خانواده تلقی می‌شود و در ثانی بخشی از این نوجوانان هم اساسا تقیدی برای دانشگاه رفتن در خود احساس نکرده و با توجه به اولویت داشتن بازار کار برای رسیدن هرچه زودتر به پول و درآمد، ترجیح می‌دهند در رشته‌هایی همچون آرایشگری و مکانیکی و سایر رشته‌های مهارتی وقت بگذارند.
به گفته این مشاور تحصیلی، مهاجرت نیز از جمله دیگر عوامل انصراف داوطلبان از کنکور سراسری است.
براساس اظهارات سلیمی، بسیاری از خانواده‌هایی که اصطلاحا دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد و پول و سرمایه‌ای از قبل برای روز مبادا نگه‌داشته‌اند، حتی شده به قیمتِ فروش همه دارایی‌هایشان، سعی می‌کنند فرزندشان را برای ادامه تحصیل و کار و زندگی راهی خارج از کشور شده‌اند که البته در اینجا نیز آمار محصلان رشته علوم تجربی بیش از سایر رشته‌هاست.
سلیمی می‌گوید: در سال‌های گذشته، آمار خانواده‌هایی که فرزندان‌شان را از سال دوازدهمِ تحصیلات عمومی راهی خارج از کشور کرده‌اند رو به افزایش گذاشته و این عدد شاید در حال حاضر، چندان بزرگ و تعیین کننده نباشد اما در مقایسه با ۱۰، ۱۵ سال اخیر عدد قابل ملاحظه‌ای است.

عوامل موثر در اشتیاق بی‌حد و حصر دانش آموزان به تحصیل در رشته‌ علوم تجربی
گنجی، دیگر مشاور تحصیلی با سابقه کار ۲۰ ساله، به ما می‌گوید: متاسفانه نگاه کلی جامعه، متشکل از خانواده‌ها و دانش آموزان همچون سال‌های گذشته بیشتر حول محور رشته علوم تجربی می‌گردد.
بسیاری از خانواده‌ها حاضر به پرداخت هزینه‌های بالا برای ثبت نام فرزندان‌شان در انواع و اقسام کلاس‌ها و خریداری کتاب‌های تست و … هستند فقط برای اینکه بتوانند آنها را در کسوت پزشک ببینند اما حاضر نیستند اندکی وقت بگذارند و ببینند آیا فرزندشان واقعا خواهان پزشک شدن است یا نه؟!
گنجی، سخنان خود را اینطور پی می‌گیرد که: رشته علوم تجربی، به توان و انعطاف فکری بسیار بالایی نیازمند است و اگر افراد از استعداد و توان مطابق با سختی‌های این رشته برخوردار نباشند دیر یا زود با مشکل مواجه می‌شوند، اما متاسفانه خانواده‌‌ها بدون در نظر گرفتن جمیع جهات، کورکورانه بر تحصیل فرزندان‌شان در این رشته پرمشقت اصرار می‌و‌رزند.
به گفته او، مدارس غیرانتفاعی نیز یک پای ماجرای تحریک خانواده‌ها و دانش‌‌آموزان هستند به این ترتیب که با دریافت مبالغ هنگفت، حاضر به ثبت نام دانش‌آموزانی حتی با معدل ۱۷ برای رشته علوم تجربی می‌شوند و حال آنکه در مدارس دولتی، به جز معدل ۲۰ و با ارفاق معدل ۱۹ و نیم به بالا، دانش‌آموزان دیگری مجاز به ثبت نام در رشته سخت علوم تجربی نمی‌شوند.
همچنین او از کاسبی انتشاراتی‌ها و برگزار کنندگان کلاس‌های کنکور تجربی نیز به عنوان دیگر عامل مهم ایجاد اشتیاق کاذب در میان دانش‌آموزان و خانواده‌ها یاد کرد.

اهمیت توجه به هوش و مهارت اجتماعی
گنجی با بیان اینکه امر آموزش تا حد بسیار زیادی معطوف به نوع نگاه و اعتقاد خانواده‌هاست و بچه‌ها کاملا تحت تاثیر خانواده‌های خود هستند، می‌افزاید: به طور کلی، درس خواندن علاوه بر آنکه نیاز به استعداد و توان بالای ذهنی دارد، به میزان قابل توجهی هوش اجتماعی و انعطاف‌پذیری فکری هم نیازمند است؛ برای مثال در کنکور سراسری، حدود ۵۰ درصد از سوالات برای داوطلب کنکور ناآشناست (ناآشنا نه به معنای ندانستن پاسخ سوالات بلکه به دلیل مشاهده نکردن عین همان سوالات در تست‌های آزمایشی). حال در اینجا داوطلبی موفق است که بتواند به سرعت بر ترس و اضطرابش غلبه کرده، احساسات خود را مدیریت کند و بر آزمون مسلط شود. بنابراین، نیاز است قبل از هرگونه اقدام برای تعیین رشته و فرستادن بچه‌ها به کلاس‌های پرهزینه کنکور و خریداری کتاب‌های گران قیمت تست‌زنی و … ابتدا ببینیم فرزندمان به لحاظ ذهنی و روحی چقدر آمادگی مواجهه با سختی‌های هر رشته‌ای را دارد؛ نکته‌ای که بسیاری از خانواده‌ها از آن غافلند!
گنجی با اشاره به اهمیت و توفیق بسیار زیاد هدایت تحصیلی در رهنمون کردن داوطلبان به رشته‌های مختلف و مورد علاقه آنها، در پاسخ به این پرسش خبرشمال که آیا اساسا دانشگاه رفتن برای همه نوجوانان یک امر ضروری است یا خیر، گفت: ما تا سنین ۱۶، ۱۷ سالگی فقط در راستای کشف و پرورش استعداد بچه‌ها در خانه، مدرسه و جامعه گام برمی‌داریم و تحقیقات فراوان علمی و پژوهشی ثابت کرده است که دانشگاه رفتن در اوج سن باروری فکری افراد پس از ۱۸ سالگی یک نیاز ضروری است و آنچه که در ایران مغفول مانده، اجرای درست هدایت تحصیلی و آگاهی خانواده‌ها در این باره است.
وی در خصوص رونق نداشتن دانشگاه‌های فنی و حرفه‌ای نیز توضیح داد: من خودم با موردی برخورد داشتم که یک معلم فنی و حرفه‌‌ای که از قضا استخدام رسمی آموزش و پروزش نیز بود، زیرِ بار تحصیلات آکادمیک در رشته خود نمی‌رفت و معتقد بود تجربیات کاری خودش در رشته مربوطه کفایت می‌کند و کتاب‌ و دانش تئوریک چندان مهم نیست، در حالی که ذهن در نهایت به دنبال چهارچوب است و همان بچه‌هایی که زیر نظر چنین معلمی درس می‌خوانند چنانچه به لحاظ تئوری سیراب نباشند نمی‌توانند در مهارت مربوطه توفیق چندانی به دست بیاورند.
این مشاور تحصیلی، در ادامه با اشاره به همین موضوع و تعریضی هم به مساله مهارت اجتماعی زد و گفت: مهارت اجتماعی فقط این نیست که بگوییم اگر فرزند ما در کودکی با همسالان خود بازی نکرده است پس مهارت اجتماعی او رشد نیافته، خیر! بلکه معلمی هم که قادر به ارائه دانش و تجربه خود به لحاظ علمی و کلامی نباشد هم از مهارت اجتماعی لازم برخوردار نیست و این آسیب‌زاست؛ البته این موضوع، یک مساله دارای شمولیت فراوان است، چنانکه برخی پزشکان نیز با وجود سال‌ها تجربه کاری، اما برخوردار نبودن از مهارت اجتماعی و کلامی، حاضر نیستند خیلی با بیمار خود گفت‌وگو کنند و سعی می‌کنند این ایراد خود را با سکوت بیشتر در مقابل بیمار و معاینه ۵ دقیقه‌ای او بپوشانند که این امر البته از یک پزشک اصلا قابل قبول نیست. بنابراین باید بر روی هوش و مهارت اجتماعی افراد بسیار بیش از اینها کار بشود.
ما برای شناخت و کشف و پرورش استعدادهای فرزندان ‌مان چه کردیم؟!
به گفته گنجی، نکته بعدی اینجاست که منِ مادر برای استعدادیابی فرزند خودم چه کار کردم؟ چند کتاب مفید در این باره خواندم؟ اگر در اینستاگرام می‌گردم دنبال‌کننده چه محتواهایی هستم؟ محتواهایی مانند مُد لباس و دکوراسیون و … یا آموزش و مهارت‌افزایی و یادگیری مطالب جدید؟ منِ پدر چقدر از زمان روزانه‌ام را به فرزند یا فرزندانم اختصاص داده‌ام؟
این در حالی است که در همین کشورهای غربی که ما آب‌مان با آنها در یک جوی نمی‌رود، حتی فرزندان تک‌والد (که از کودکی در کنار پدر یا مادر بزرگ شده‌اند) به کمک مددکاران اجتماعی، راه درست زندگی خود را می‌یابند و این بیشتر به این خاطر است که در این کشورها، قانون‌گذار و سیاست‌گذار، گفت‌وگو کردن همچون قوانین راهنمایی و رانندگی به یک قانون تبدیل شده است.
اما متاسفانه در ایران، والدین همچنان به دنبال به تحقق پیوستن آرزوها و رویاهایشان در فرزندان‌ هستند، آرزوهایی همچون پزشک و مهندس و وکیل شدن.
گنجی ادامه داد: این در حالی است که بچه‌های امروز برخلاف گذشته، بسیار هوشیار هستند و دیگر همچون کودکان دیروز به راحتی با چند دانه شکلات اقناع نمی‌شوند و تا به پاسخ موردنظر دست پیدا نکنند، به اصطلاح ول‌کنِ ماجرا نیستند.
به گفته این مشاور تحصیلی، پدر و مادرها در سال‌های اخیر نخواستند که راه تعامل و ارتباط‌گیری با فرزندان را بیاموزند و فقط به دنبال دیکته و حٌقنه خواسته‌ها و تمایلات درونی‌شان به فرزندان‌شان هستند.

دو مثال متناقض
گنجی دو مثال در این زمینه را برمی‌شمرد و می‌گوید: یکی از کیس‌های مشاوره‌ من مربوط می‌شد به فرزندِ پدر و مادری که هر دو از اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی بابل، بوده و اصرار داشتند که فرزندشان نیز باید مانند خودشان پزشک شود و به هیچ عنوان نمی‌پذیرفتند که او به یکی از رشته‌های هنر علاقه‌مند است؛ آنها نزد آمده و می‌گفتند چرا نتایج تست‌های آزمایشی قلمچی و… فرزندمان اینقدر ناامید کننده است؟
با توجه به اینکه او بسیار هم مستعد و باهوش است؟ من همین سوال را از فرزندشان پرسیدم و او در نهایت هوشیاری به من گفت: چرا باید پزشک شوم در حالی که می‌دانم نهایتا می‌خواهم یکی باشم مثل پدر و مادرم؟! من پایان این مسیر را دیدم و در ناز و نعمت هم بزرگ شدم اما حالا می‌خواهم برای آینده خودم، خودم تصمیم ‎بگیرم و … ؛ من آنجا متوجه شدم که فرزند این پدر و مادر پزشک کاملا عاقلانه و آگاهانه نمی‌خواهد پزشک شود و دوست دارد حرفه دیگری را برای آینده زندگی خود انتخاب کند، اما در چنین مواردی گفت‌وگو و راضی کردن پدران و مادران تحصیلکرده و دارای سطح علمی بالا بسیار سخت‌تر از سایر والدین است، زیرا آنها آنقدر حق به جانب و مغرور هستند که اساسا تعامل و رسیدن به نقطه مشترک با آنها را بسیار سخت و دشوار
می‌کند.
وی در نقطه مقابل، از یک پدر دامدار نیز به عنوان یک استثنا مثال زد و گفت: برعکس مورد بالا، با موردی برخورد داشتم که پدر، از دامداران بندپی بابل بود (بی‌سواد و از دامداران سنتی ساکن در دلِ جنگل‌های آن منطقه)، او نیز که به استعداد فرزندش به درستی پی برده بود، بسیار علاقه‌مند بود که دخترش در رشته تجربی درس بخواند اما فرزند برخلاف خواسته پدر، خواهان تحصیل در رشته علوم انسانی بود و جالب اینجاست که این پدر شریف به راحتی با این موضوع کنار آمده بود و در حالی که مبلغ آخرین جلسه مشاوره را واریز می‌کرد رو به من گفت: من این مبلغ را نه یک هزینه که یک سرمایه‌گذاری می‌دانم و من همانجا در دلم بر شرف و مردانگی این پدر متعهد و مسوول درود فرستادم.

تغییر نسل را باور کنیم
در نهایت اینکه باید بپذیریم نسل جدید، به تمامه روی حق انتخاب خود پافشاری دارد و هرگز تحت هیچ عنوانی حاضر نیست از خواسته‌های خود دست بکشد! در چنین شرایطی اگر پدر و مادرها و جامعه به این حق انتخاب احترام نگذارند، مواجهه‌ای تمام عیار میان نسل فعلی و جامعه و خانواده درمی‌گیرد که به نفع هیچ‌یک از طرفین دعوا نخواهد بود؛ پس بهتر است به جای دیکته کردن آرزوها و خواسته‌ها به فرزندان، راهنمایی کردن و تعامل با آنها را بیاموزیم و به جای سنگ‌‌اندازی‌ مقابل دست‌یابی آنها به اهداف شان، سنگ‌ها و موانع را از پیشِ پایشان برداریم که قطعا این چنین جامعه‌ای راه به سوی آینده‌ای بهتر و پرفروغ‌تر خواهد داشت.