رضا شریعتی / ماجرای نیمروز «رد خون» از ساختههای محمدحسین مهدویان است که سعی کرده از منظری دیگر به عملیات مرصاد نگاه بیندازد. فیلم داستان همان گروه عملیاتی فیلم «ماجرای نیمروز ۱» است که پس از هفت سال و در روزهای آتش بس جنگ درگیر عملیات مرصاد میشوند. از طرفی داستان دوپارگی یک خانواده […]
رضا شریعتی /
ماجرای نیمروز «رد خون» از ساختههای محمدحسین مهدویان است که سعی کرده از منظری دیگر به عملیات مرصاد نگاه بیندازد.
فیلم داستان همان گروه عملیاتی فیلم «ماجرای نیمروز ۱» است که پس از هفت سال و در روزهای آتش بس جنگ درگیر عملیات مرصاد میشوند.
از طرفی داستان دوپارگی یک خانواده به سبب این تقابلهای ایدئولوژیک و به هم رسیدن آنها در بستر عملیات فروغ جاویدان_مرصاد _ را نشان داده و نگاهی هم به سرنوشت عباس زرباف از عناصر بلندپایه مجاهدین دارد.
اما در فیلم ضعفهایی وجود دارد که نمیتوان از کنار آن به راحتی گذشت مثلا فیلم فاقد روایت محوری است اساسا داستانکهای فیلم نیز ربطی به بقیه قسمتها ندارند
در این خصوص منتقدان علت را این میدانند که فیلمنامه رد خون برخلاف ماجرای نیمروز، بر اساس یک اصل خط داستانی شکل نگرفته است و گروه امنیتی-اطلاعاتی را از فیلم قبلی به همراه خود آورده است و سعی کرده که برای آن یک داستان با رعایت همان فرمولهای جواب پس داده یعنی “یک عشق قدیمی در گروه مجاهدین” و یا “یک آشنای نزدیک در مجاهدین” بسازد که طبعا ساختگی بودن آن و سهل انگاری نویسندگان در توجه به جزئیات داستانی برای جور شدن یک فیلمنامه کاملا در فیلم مشهود است در واقع گویی به نویسنده گفتهاند یک گروه اطلاعاتی داریم که قصد داریم پای آنها را به عملیات مرصاد بکشانیم!
به همین دلیل این فیلم که بر طبق الگوی قهرمان، ضد قهرمان بنا شده به لحاظ تاریخی چندان قابل استناد نیست چراکه بر مستندات تاریخی تکیه نکرده است. از دیگر ضعفهای فیلم آن است که نویسنده نتوانسته است نقدی بر ایدئولوژی مجاهدین داشته باشد و مرز بندی میان منافقین و مجاهدین غائل شود، در واقع نگاه فیلمساز در این اثر به مجاهدین ناپخته و از سر عدم شناخت صحیح است.
در فیلم قهرمانان فیلم ماجرای نیمروز چون کمال، افشین، صادق و مسعود افرادی بازنده، مشکوک، ترسو و نادان و ناتوان در تشخیص هستند اما در طرف دیگر مجاهدین نماز جماعت میخوانند، کودک را نجات میدهند و حس مادری دارند و همدیگر را خواهر و برادر صدا میزنند و در راستای رسیدن به هدف از خانواده گذر میکند.
مهدویان در این فیلم در شخصیتپردازی موفق عمل نکرده و هیچ التهابی در فیلمش وجود ندارد. از طرفی او نتوانسته ایدئولوژی مجاهدین را نقد کند، فقط بُمب و دادوهوار است که دیده میشود.
در واقع او در فیلم بنای درستی از زنجیره علت و معلولی ندارد. همچنین میزانسن فیلم تفاوت زیادی با ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز ندارد. البته امیدواریم مهدویان در فیلمهای بعدی خود موفقتر عمل کند.