اردشیر لارودی ببینیم چرا باختیم؟ ببینیم چرا شکست خوردیم؟ چندان هم دور نرویم! خیلی هم در علتیابی، به نکات ریز و درشت نپردازیم! همه چیز «رو» است و آشکار است! کافی است به حرفهای حمید استیلی که همراه با تیم امید بازنده شد، توجه کنیم: هیچکدام از دوستان، مربیگری امیدها را قبول نکردند! […]
اردشیر لارودی
ببینیم چرا باختیم؟ ببینیم چرا شکست خوردیم؟ چندان هم دور نرویم! خیلی هم در علتیابی، به نکات ریز و درشت نپردازیم! همه چیز «رو» است و آشکار است! کافی است به حرفهای حمید استیلی که همراه با تیم امید بازنده شد، توجه کنیم:
هیچکدام از دوستان، مربیگری امیدها را قبول نکردند! به هرکس پیشنهاد کردیم، پذیرا نشد! به ناچار و از سر اجبار، من به میدان آمدم! منی که قرار نبود در تیم امید، مربی باشم! منی که با عنوان مدیرفنی، از روز اول کنار تیم امید -که هنوز تبدیل به یک تیم نشده بود- قرار داشتم! منی که، چون دیگران نیامدند، قبول مسئولیت کردم! منی که اگر دیگران در حساب و کتابهای خود پذیرا میشدند، باز هم نه تمریندهنده تیم امید بودم و نه کوچینگ و راهبری این تیم «تیم نشده» بر دوشم قرار میگرفت!
بدون مربی، بدون فرمانده
تیمی که مربی ندارد، چه دارد و چگونه میتواند از داشتههای بیش و کم خود استفاده کُند؟ تیمی که مربی اش، آخرین فردی بود که «مکلف» شد به قبول این مسئولیت، چرا باید بتواند از داراییهای انسانی خود استفاده کُند؟ این تیم که میداند باید از «کادر فنی» قویتر و غنیتری استفاده کُند، وقتی با عذرخواهی مربیان برخوردار از اولویتهای اول تا پنجم و ششم مواجه میشود، با چه ترتیبی باید بتواند در پیکارهای سخت، بدون کم آوردن، بدون جا ماندن و بدون میدان از دست دادن، مبارزه کُند و کم هم نیاورد؟ تیم امید، وقتی با جواب منفی تکتک مربیان مورد نظر مواجه شد، در واقع پاسخ خود را گرفت و در واقع تبدیل شد به یک گروه امید از دست داده که قرار نیست با همه توان و استعداد فنی خود، وارد رقابتی شود که در آن، مربیان نقشی دارند درجه اول! یعنی نقشی که تیم امید ما، از ایفای آن، نابرخوردار بود!
تیمی که ساخته نشد
ماجرا بسیار ساده است! تیمی داریم که تا تیم شدن، فاصله دارد! تیمی داریم که برای تیم شدن، به دانش فنی مربیانش، بیشتر از هر چیز نیاز دارد و تیمی داریم که باید در پی نفراتی هم باشد که بازیکنان ممتازتری دارد! تیمی که زلاتکو کرانچار را در قواره خود نمیبیند و تیمی که فرهاد مجیدی را هم به «نه» گفتن و نخواستن وا میدارد!
این تیم -که هنوز با تبدیل شدن به یک مجموعه تیمی فاصله دارد- از فرصتهای زمانی هم بهنحواحسن استفاده نمیکُند! و این تیم، هنر استفاده از هنرهای فردی یارانش را هم ندارد! بازیکنان قابلی که در مناسبترین مکان و با درستترین ارتباطهای حرکتی، حرکت نمیکنند! جابهجایی نفرات به منظور یافتن ترکیب مناسب در این تیم زیاد است و «بازده» های مربوط به بازی ترکیبی از دو نفره تا سه و چهار نفره کم! در همه حال، جای یک مربی را خالی میبینیم! در همه حال امیدها را، نه یک تیم ١١ نفره، بلکه ١١ نفر «تک-تک» میبینیم! تیمی که «ذات» فوتبالش باید تهاجمی باشد، مجبور به دفاع میشود و به زیان خود عقب مینشیند! تیم امید، بازنده انتخابهای حرکتی اش میشود! تیمی که سکاندارش را کمیته فنی و اتاق فکر فدراسیون چیده است! حالا فکرآفرینان و تصمیمسازان فدراسیون کجایند؟ حالا آنها که مربیان تیم امید را برگماردند، چه دفاعی از حمله خود دارند؟ چرا ساکتند؟ چرا توجیه نمیکنند؟ چرا تیم امید، مربیان خود را از بهترینها و کارکشتهترینها، برنگزید؟
راه دوری نرویم! خود را گرفتار بازیهای کلامی نسازیم! امیدها نباختند که بازنده شدند! امیدها روزی باختند که مربی مورد نظر خود را به دست نیاوردند!