نزدیک ۲۰ روز از زلزله ترکیه و سوریه و جان باختن سه تن از بازیکنان تیم فوتبال قطع عضو کشورمان در این حادثه می گذرد. به همین مناسبت روزنامه «جمله» میزبان جعفر عسکری، مربی تیم فوتبال قطع عضو ایران و اکبر لطفی، یکی از بازیکنان این تیم بود تا به شکل مفصل گزارش ابعاد این […]
نزدیک ۲۰ روز از زلزله ترکیه و سوریه و جان باختن سه تن از بازیکنان تیم فوتبال قطع عضو کشورمان در این حادثه می گذرد. به همین مناسبت روزنامه «جمله» میزبان جعفر عسکری، مربی تیم فوتبال قطع عضو ایران و اکبر لطفی، یکی از بازیکنان این تیم بود تا به شکل مفصل گزارش ابعاد این اتفاق تلخ را به اطلاع مخاطبانش برساند.
گزارش ها و گلایه ها و مراتب تشکری که در طول این مدت از هیچ رسانه دیداری و شنیداری و مکتوبی منعکس نشد و همه چیز به فراموشی سپرده شد.
جعفر عسکری، با اشاره به توجه بیش از حد معمول رسانه ها به درگذشت سه تن از ورزشکاران تیم فوتبال قطع عضو در زلزله ترکیه می گوید: ساعت ۱۰ یا ۱۱ ظهر روز واقعه که دوشنبه بود و من برای تشییع جنازه یکی از دوستان قدیمی به کرج رفته بودم، از حادثه آگاه شدم و از همان موقع رسانه هایی با من تماس گرفتند که تا آن لحظه از وجودشان اطلاع نداشتم.
گاهی اوقات ساعت دو صبح زنگ می زند و می پرسیدند خبر جدیدی دارید؟ بعضی هایشان هم شماره خانواده ها را پیدا کرده بودند و با آن ها مصاحبه می کردند. این خانواده ها داغدار بودند و تازه هنوز از جزئیات کامل اتفاقی که برای عزیزانشان افتاده بود آگاهی نداشتند.
بعضی رسانه ها در این شرایط به آن ها دروغ هایی هم می گفتند تا با جواب های جنجالی آن ها، اخبار خود را داغ کنند!
برای من واقعا سوال است که دلیل این همه توجه چه بود؟ انسان های زنده ای که دارند برای ایران کار می کنند، اصلا به نظام هم کاری نداریم؛ برای کشور دارند تلاش می کنند.
فوتبالیستی که جایی پرچم کشور را بالا برده و قطعا با یک معتاد گوشه خیابان تفاوت دارد، چرا زنده بودنشان برای کسی اهمیتی نداشت؟ تا مردند مهم شدند؟
وی ادامه می دهد: یک نفر نمی تواند در این مملکت بگوید تا همین امروز از ما حمایتی کرده.
بحث شرکت های خصوصی که با بعضی از آن ها تحت عنوان اسپانسر کار کردیم، جدا. دستشان هم درد نکند. چرا دولت از افراد سالم تا وقتی که زنده اند و دارند کار می کنند حمایت نمی کند؟ حالا نام این بچه ها که در زلزله مردند شده قهرمان ملی؟! این بندگان خدا ۱۵ سال است دارند فوتبال بازی می کنند. ۵ سال بود لژیونر بودند. مثل علی دایی، جواد نکونام، و خیلی های دیگر.
چه فرقی می کند؟ این ها سه جام جهانی شرکت کرده بودند. قهرمان جهان شدند در جام باشگاه های دنیا. چرا آنموقع حتی بازیکن ملی هم نبودند؟ چون مرده اند شده اند قهرمان ملی؟ مثل بسیجی ها و سپاهی ها و ارتشی ها و مدافعان حرمی که تا وقتی در مرزها در حال زحمت کشیدن اند، قهرمان ملی نیستند، تا به شهادت میرسند می شوند قهرمان ملی! وی در ادامه گلایه از رسانه ها می گوید: روزی که بچه ها را تشییع کردیم و داشتیم برمیگشتیم، برنامه رادیو ورزش که دوشنبه ها ساعت چهار پخش می شود با من تماس گرفتند. از بچه ها صحبت کردم و تا خواستم بگویم که چرا تا حالا از ما حمایت نکرده اید، صدایم را قطع کردند و نگذاشتند صحبت کنم. قبلا برنامه ای بود به اسم ورزش شروعی دوباره، در صدا و سیما. ساعت دو ظهر که تلویزیون بیننده ندارد، کلا نیم ساعت، برای همه رشته های معلولان، هر پانزده روز یک بار پخش میشد! اخبار این برنامه کلا سوخته بود. مثلا یک بار از اردوی مسابقات جهانی ما اردیبهشت ماه گزارش گرفتند، آذر ماه پخش کردند! رادیو ورزش در توضیح این کمبود در جواب اعتراض من گفت ما تعداد ورزش هایمان زیاد است و کنداکتور نداریم. خب این کنداکتور را من باید بدهم؟ چه کسی باید بدهد؟ ده درصد جامعه معلول است.
این ده درصد ورزششان از سالم ها بیشتر افتخار داشته. چرا به آن ها نمی پردازید؟ افتخارات این ها از امثال برنامه اعجوبه ها ارزشش کمتر است؟ که هرشب در بهترین ساعت شبانه روز، یک ساعت پخش می شود؟ هفته ای یک ساعت به ورزش معلولان و جانبازان بپردازید زیاد است؟ واقعا آن هایی که در صدا و سیما نشسته اند انقدر مغزشان تعطیل است؟ حالا همین رسانه ها تا بازیکنان ما مردند برایشان مهم شد. حالا که این ها مردند و اخبار خوابید هم باز ما را رها کردند. ما قهرمان جهان شدیم سال ۲۰۰۷٫ هیچ کس به ما نپرداخت. آن خبر داغ نبود؟! اصلا هیچ کس حتی یک خط برای ما ننوشت! رسانه باید به ما بپردازد تا مسئولان هم به ما توجه کنند.
عسکری سپس روند انتقال و تشییع پیکر بازیکنان را تعریف می کند: جنازه بچه ها را از ترکیه آوردند در مرز تحویل دادند. سربازانی آمدند تشییع کردند و مارش نواختند و در مرز زمینی بازرگان، از ترکیه به ایران تحویل داده شدند. سپس جنازه ها به سردخانه ماکو منتقل شدند و تمام! مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان غربی، امام جمعه ماکو، فرماندار ماکو، رئیس پلیس نیروی انتظامی ماکو و تمام مسئولین محلی و استانی مثل رئیس اداره کل جوانان و ورزش استان و بچه های سپاه د ر مراسم بودند.
همه بعد از انتقال جنازه ها به سردخانه غیبشان زد! فیلمش هم در صدا و سیما پخش شد و تمام. این جنازه ها باید می رفت اهواز. گفتند نمی شود. من با فرماندار ماکو صحبت کردم، گفت من اختیاراتم در حوزه آذربایجان غربی است. به اهواز کار ندارم. گفتیم تا تبریز جنازه ها را ببرید از آنجا با هواپیما یا آمبولانس خودمان می بریم. گفت باید با شبکه بهداشت صحبت کنم. وی ادامه می دهد: سپس گفتند شبکه بهداشت اطلاع داده که هیچ آمبولانسی ندارد چون همه را فرستاده خوی. آمبولانس شخصی هست. یک آمبولانس دوتا جنازه می برد هشت میلیون تومان و یک آمبولانس، دیگری را می برد که می شود ۳ میلیون و خورده ای. این هزینه هم با شماست! تازه فقط تا تبریز می بریم.
انقدر تلاش کردیم تا در نهایت با کمک بچه های سپاه و بسیج و نیروی انتظامی، یک آمبولانس صفر کیلومتر که مستقیم بچه ها را تا اهواز بدون هیچ هزینه ای ببرد پیدا کردیم. تازه اینجا بود که گفتند اصلا جنازه هارا به شما نمی دهیم! بیمارستان تحویل نمی دهد. دادستان گفته باید اولیای دم بیایند. یعنی یا خانواده ها یا کسی که از آن ها وکالت دارد. چقدر ما دوندگی کردیم تا اینکه اجازه دادند خانواده های داغدار این مسیر را نروند و جنازه ها در یک آمبولانس به مقصد اهواز حرکت کردند.
عسکری ادامه می دهد: ما هم به سمت اهواز برای تشییع راه افتادیم. در راه با مدیرکل استان خوزستان صحبت کردم که برنامه تشییع بچه ها چیست؟ گفت ما برنامه ریزی کردیم چون بچه ها برای سه شهر مختلفند و خانواده ها می خواهند سریع عزیزانشان را تشییع کنند، (که این هم واقعیت نداشت.
اصلا عجله نداشتند. خانواده دوتا از بچه ها رسم داشتند پنجشنبه ها تدفین کنند و تازه دو روز جنازه را خودشان نگه داشتند.) سه آمبولانس می آید دم پلیس راه اهواز، هر کدام یک جنازه را تحویل می گیرد و به شهر خودش می برد. گفتم این تشییع جنازه است؟ گفت بله! گفتم: باشد. ما مهمانیم و امر، امر شماست. اما اگر یک رسانه ای آمد کنار جاده فیلم گرفت که شما جنازه ها را گذاشتید در سه تا آمبولانس و بعد خداحافظ شما، بعد هم دیدید در شبکه های امثال من و تو و ایران اینترنشنال بازتاب پیدا کرد که این رفتار شماست با قهرمانان ملی تان، آن وقت خودتان باید جوابگو باشید. خلاصه، بعد از نیم ساعت گفت می بریمشان ورزشگاه تختی، خانواده ها را هم دعوت می کنیم بیایند، آن جا مراسم آبرومندانه ای می گیریم و بعد به شهرهای خودشان میفرستیمشان.
وی درباره این مراسم می گوید: دستشان درد نکند. مراسم خوبی بود. جای نشستن پیدا نمی شد. همه خانواده ها آمدند و مسئولین مثل استاندار خوزستان، امام جمعه خوزستان و مسئولان ورزشی شان از بنیاد جانبازان آمده بودند. مردم
هم آمدند.
بعد هم هرکس رفت در شهر خودش و خانواده ها مراسم خودشان
را گرفتند. عسکری درباره بازیکنان جان باخته می گوید: مهدی سعیداوی جانباز ۵۰ درصد بود. سی و هشت سالش بود. بخاطر جانباز بودن حقوق داشت. دوتای دیگر ولی معلول بودند.
محمدرضا میراحمدی، بچه رامهرمز بود و ازدواج کرده بود. او بچه شیطون تیم ملی بود. همیشه می خندید و موهای بلندی داشت. در قسمت فروارد بازی می کرد. سعیداوی نیز بهترین مدافع بود. از جان مایه می گذاشت. یک بار در یک مسابقه در ترکیه، بازیکنی از مراکش بینی او را شکست. انقدر احساس مسئولیت داشت که در بیمارستان از نتیجه بازی سوال می کرد. حامد مطرودی هم بچه شادگان بود.
پدر نداشت و با مادرش زندگی می کرد، در یک کلبه به شدت مخروبه. هیچ در آمدی هم نداشت.
خودش که بیکار بود، مادرش هم که زمین گیر بود. حامد با مدرک قهرمانی آسیا، هیچ کاری برایش پیدا نمی شد. ۲۰۰ هزارتومان نداشت از جنوب بیاید تمرین تهران! می رفت بهزیستی، می رفت هیات جانبازان و معلولین، می گفتند در حوزه اختیارات ما نیست. همان ها، وقتی حامد مرد، پیدایشان شد.
بعد از تشییع من با مدیرکل صحبت کردم، با مدیر بهزیستی استان صحبت کردم، که یک خانه برای مادرش فراهم شود. این خانه باران آمده بود، آشپزخانه اش ریخته بود. اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد. گفتند هرکاری دارید به ما بگویید. اما فقط برای عکس یادگاری گرفتن آمدند تشییع جنازه که جزو رزومه کاریشان شد.
عسکری درباره هزینه خاکسپاری بازیکنان می گوید: مهدی جانباز بود، در قطعه جانبازان به خاک سپرده شد. برای حامد و محمدرضا هم مسئولین کمک کردند.
وی ادامه می دهد: چنین اتفاقی سر دشمن انسان هم نیاید، اما خدای نکرده چنین چیزی برای یک فوتبالیست مطرح پیش بیاید، به نظر شما شرایط فرق نمی کند؟ الآن فوتبالیست های تیم ملی، بزرگترین افتخارشان در سطح بین المللی چیست؟ قهرمانی آسیا چهل سال پیش؟ ما پارسال شدیم قهرمان آسیا! هیچکس این خبر را نشنید.
ما رفتیم مسابقات جهانی، در گروهمان اول شدیم رفتیم بالا، سال ۲۰۰۷ نایب قهرمان جهان شدیم، ۲۰۱۰ تیم شیراز یازدهم جهان شد، ۲۰۰۸ ششم جام جهانی شدیم، چه کسی فهمید؟ هیچکس! یک تعداد رشته های ورزشی معلولان زیر نظر فدراسیون ورزش است. اما ما از هیچ جا حمایت نمی شویم. در فدراسیون جانبازان هر رشته و ورزشی که دوست دارند حمایت می کنند.
ما بیست ساله داریم زحمت می کشیم برای هیچکس مهم نیستیم. بقیه رشته ها همه معلول اند. فقط در رشته ما جانباز هست. در تیر و کمان هم یک نفر جانباز هست. (ادامه دارد)