سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی
سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی

    غلامحسین ساعدی از جمله نویسندگان چیره‌دستی به‌شمار می‌رود که با قدرت تخیل و زبان قصه‌، توانست داستان‌هایی زیبا و ماندگار خلق کند. به نظر بسیاری از کارشناسان، کتاب عزاداران بیل توصیفی روانکاوانه و ژرف‌نگرانه جامعه ایران در آن دوران است که شاهکار ذهن خلاق ساعدی و در واقع اوج آفرینش‌های ادبی‌ او تلقی […]

 

 

غلامحسین ساعدی از جمله نویسندگان چیره‌دستی به‌شمار می‌رود که با قدرت تخیل و زبان قصه‌، توانست داستان‌هایی زیبا و ماندگار خلق کند. به نظر بسیاری از کارشناسان، کتاب عزاداران بیل توصیفی روانکاوانه و ژرف‌نگرانه جامعه ایران در آن دوران است که شاهکار ذهن خلاق ساعدی و در واقع اوج آفرینش‌های ادبی‌ او تلقی می‌شود.
پس از انقلاب مشروطیت در ایران، گرایشی پیدا و پنهان در میان پدیدآورندگان آثار ادبی، فرهنگی و هنری پا گرفت که‌ حرکت آغازین دگرگونی‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شد، غلامحسین ساعدی از جمله این نویسندگان سرشناس در دهه‌های چهل و پنجاه‌ خورشیدی‌ بود که از پرکـارترین افراد در تمامی زمینه‌های فرهنگی به شمار می رفت. نگارش داستان کوتاه، بلند، ‌نمایشنامه، فیلمنامه و قصه کودکان از جمله تخصص های او محسوب می شد. ساعدی نویسنده‌ای مردمی است که در طول زندگیش به لحاظ پزشکی، نمایشنامه‌ و همچنین دیگر آثارش مدام با مردم در ارتباط بود. او تلاش می‌کرد، مردم و دردهایشان را بشناسد و ریشه عقب‌ماندگی آنها را کشف کند. نوشته‌های ساعدی به‌ دلیل‌ آشفتگی‌هایی که در اندیشه، زندگی و مواضع سیاسی و اجتماعی او پدیدار می‌کرد، ناهمخوانی‌های بـسیار هـویدا داشت اما اسلوب ویژه وی که مبتنی بر ادعای روانکاوی آدم‌ها، جانوران و حتی اشیاء بود، همچنان‌ ثابت‌ و پایدار ماند.
غـلامحسین سـاعدی، در ۱۳۱۴ خورشیدی در تبریز و در خانواده‌ای متوسط دیده به جهان گشود. او در زندگینامه‌ای که به خواهش یکی از ناشران نوشته‌هایش در ۱۳۵۵‌ خورشیدی نوشته است، درباره زندگیش می‌گوید: پدرم کارمند ساده دولت بود…هر چند کـه خـود اسـم و رسم‌دار ساعد الممالک‌ بیرون آمده بود که منشی‌گری گردن کلفت‌های دوره قـاجار را می‌کردند… پیش از اینکه به مدرسه بروم، خواندن و نوشتن را از پدر یاد گرفتم‌ و بـه نـاچار انگ شاگرد اولی از همان اولین سال روی من خورد و شدم یک‌ بچه‌ مرتب، مؤدب، تـرسو و تـوسری خـور، متنفر از بازی، ورزش، شیطنت و فراری از شادی‌ها و شادابی‌های‌ ایام‌ طفولیت… دوره ابتدایی را تمام نکرده، جنگ شـروع شـد و مـا پناه بردیم به یک ده و پدر بزرگ با قمه و تفنگش به نگهداری خانه و کاشانه نـشست. قـمه‌ای که تا آخرین‌ لحظه زندگی زیر بالینش بود و تفنگی که بعدها، حتی نـعش پوسـیده‌اش را کـفن کرده زیر خاک‌ دفن‌ کرده‌ بود…
نخستین کتاب ساعدی در ۱۳۳۲ خورشیدی منتشر شد و همزمان در مـجله‌ سـخن‌ به چاپ داستان‌های کوتاه خود پرداخت و چند سال بعد با چوب‌به‌دست‌های ورزیل و پنج نمایشنامه درباره انقلاب مشروطه نام او در ردیف نمایشنامه‌نویسان مهم ایران قرار گرفت. ساعدی با چوب‌به‌دست‌های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک‌نگاری اهل هوا، پنج نمایش‌نامه از انقلاب مشروطیت، پرواربندان، دیکته و زاویه و آی باکلاه! آی بی‌کلاه و چندین نمایش‌نامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و در نویسندگی نمایشنامه دست به آزمون و خطا زد و سرانجام همراه نمایشنامه‌نویسان جدی‌تری مانند بهرام بیضایی و اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان و اسماعیل خلج سهمی در دگرگونی تئاتر ایران را در سال‌های ۱۳۴۰–۱۳۵۰ به خود اختصاص داد.
وی همزمان با نویسندگی از دانشگاه تهران، در رشته روان‌ پزشـکی‌ فـارغ التحصیل شد. ساعدی در ۱۳۵۴‌ خورشیدی در گفت وگویی که روزنامه کیهان‌ با او انجام‌ داده‌، چنین گفته بود: من زیاد نوشته‌ام و پاره‌ای‌ از آنـها بـیراهه بوده است، این امر را صرفا از ناآگاهی سیاسی خود می‌دانم‌…طبیعی است هـر محفلی که با رشد و توسعه اقتصادی ایران‌ و مسایل ملی ایران مخالفت می‌ورزد، صرفا با دیده دشمنی بـه آنـها می‌نگرم. چون آرزوی من و هر فرد ملی و میهن پرست‌ این‌ است که کـشورمان کـه اکنون‌ به‌ طور سریع در راه‌ ترقی‌ اسـت، هـر روز گـام‌ بلندتر و وسیع تر در راه پیشرفت بردارد.
ساعدی در دورانی که مردم با نظام ستم شاهی به مقابله برخاستند به فرانسه رفت. در یکی از نشریات خارج از ایـران، از قـول ساعدی چنین آمده است: به پاریس آمده‌ام و الان نزدیک به ۲ سال است که در اینجا آواره‌ام و هر چند روز را در خانهء یکی از دوسـتانم بـه‌ سر می‌برم. احساس می‌کنم که از ریـشه کـنده شـده‌ام. هـیچ را واقـعی نمی‌بینم. تمام سـاختمان‌های پاریـس را عین دکور تئاتر می‌بینم. خیال می‌کنم که‌ داخل‌ کارت پستال زندگی می‌کنم. از ۲ چیز می‌ترسم: یکی از خـوابیدن و دیـگری از بـیدار شدن…