سرنوشت یک اسکارلت
سرنوشت یک اسکارلت

      در ۸ نوامبر ۱۹۰۰ یعنی دقیقا ۱۱۷ سال پیش، مارگارت میچل در آتلانتای جورجیا به دنیا آمد. اگرچه میچل تنها یک رمان منتشر کرد، اما با برنده‌ شدن جایزه پولیتزر که معتبرترین جایزه روزنامه‌نگاری در امریکاست، او تبدیل به یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان جنوب امریکا شد. بربادرفته به سرعت تبدیل به پرفروش‌ترین […]

 

 

 

در ۸ نوامبر ۱۹۰۰ یعنی دقیقا ۱۱۷ سال پیش، مارگارت میچل در آتلانتای جورجیا به دنیا آمد. اگرچه میچل تنها یک رمان منتشر کرد، اما با برنده‌ شدن جایزه پولیتزر که معتبرترین جایزه روزنامه‌نگاری در امریکاست، او تبدیل به یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان جنوب امریکا شد.
بربادرفته به سرعت تبدیل به پرفروش‌ترین کتاب شد و همیشه محبوب و بحث‌برانگیز باقی ماند. فیلم این داستان با بازی به‌یادماندنی کلارک گیبل و ویوین لی از عاشقانه‌های سینمای کلاسیک محسوب می‌شود و جایزه‌های زیادی را به خود اختصاص داده‌ است. به مناسبت تولد این نویسنده محبوب با واقعیات کمتر شنیده‌شده‌ای از او آشنا می‌شوید.

جیمی صدایش می‌زدند
وقتی مارگارت سه ساله بود دامنش به بخاری گرفت و آتش گرفت. مادر او از ترس اینکه دوباره این اتفاق نیفتد پس از آن به مارگارت شلوار پوشاند. برای همین از روی شخصیت کمیک استریپ «جیمی کوچولو» او را جیمی صدا می‌زدند. میچل می‌گوید تا چهارده سالگی این نام رویش ماند. او در سنین بسیار پایین شروع به نوشتن کرد. داستان‌ می‌نوشت و برایشان جلد درست می‌کرد. در یازده سالگی او شرکت چاپ و نشر خودش به اسم انتشارات اورچین را باز کرد.

میچل خودش یک پا اسکارلت بود
در دوران بلوغ، میچل یک رمان درباره دختران مدرسه شبانه‌روزی نوشت که بعدها گم شد. بعضی از نسخه‌های اصلی را میچل خودش نابود کرد و بعضی دیگر بعد از مرگش از بین رفتند. میچل که با بی‌علاقگی روان‌پزشکی می‌خواند، بعد از مرگ مادرش در ۱۹۱۸ بر اثر آنفولانزای همه‌گیر، کالج اسمیت را رها کرد و به خانه برگشت تا به پدر و برادرش برسد. او خودش را یک زن عشوه‌گر بی‌پروا می‌نامید و به خاطر این عشوه‌گری در محافل اجتماعی آتلانتا شناخته‌شده بود. مقاله‌نویس خبری، پلی پیچتری، در سال ۱۹۲۲ درباره میچل نوشت: «مارگارت در زندگی کوتاهش احتمالا بیشتر از تمامی دختران آتلانتا کشته مُرده داشته».او کمی بددهن بود، زیاد الکل می‌نوشید و روزی سه پاکت سیگار می‌کشید.

میچل از روی بی‌حوصلگی شروع به نوشتن کتاب کرد
بله، بی‌حوصلگی و بی‌کاری باعث شد که مارگارت میچل ۲۵ ساله یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های تاریخ ادبیات را بنویسد. میچل از جراحاتی در قوزک پا رنج می‌برد که باعث شد او حرفه‌اش به عنوان روزنامه‌نگار را کنار بگذارد. او در مجله آتلانتا ژورنال کار می‌کرد. همسرش، جان مارش، در دوران نقاهت او هر روز یک بغل کتاب از کتابخانه به خانه می‌آورد تا او را سرگرم کند. یک روز به جای کتاب برایش یک ماشین تایپ برد و پیشنهاد کرد که میچل کتاب خودش را بنویسد. او بلافاصله شروع کرد به کار کردن روی یک رمان که در دوران جنگ داخلی امریکا اتفاق می‌افتاد.

هیچکس نمی‌دانست که او دارد یک کتاب می‌نویسد
با اینکه میچل یک دهه بعدی را به کار روی شخصیت‌ها و داستان پرداخت، تقریبا هیچکس نمی‌دانست که او در حال نوشتن کتاب است. او برای مخفی کردن کارش از دوستان و خانواده خیلی سخت می‌گرفت؛ تا جایی که اگر کسی سرزده به خانه‌اش می‌رفت سریع روی کاغذهای پخش شده بر کف اتاق نشیمن یک فرش پهن می‌کرد.

او اصلا قصد انتشار کتابش را نداشت
میچل با وجود اینکه ۱۰ سال از عمرش را صرف کار روی این کتاب قطور کرد، حقیقتا خیال انتشار آن را نداشت. وقتی یکی از دوستانش شنید که او در نظر دارد کتابی بنویسد (هرچند در واقع نوشته بود) جمله‌ای گفت که او را به این کار ترغیب کرد: «فکر کن، تو یک کتاب بنویسی!» میچل که سخت آزرده شده بود، فردای آن روز نسخه دست‌نویس حجیمش را برداشت و به انتشاراتی مکمیلن رفت. البته بعدا از این کار پشیمان شد و به ویراستار مکملین تلگراف زد: «نظرم عوض شد. لطفا کتابم را پس بفرستید.» با اینکه میچل یک دهه وقت صرف نوشتن شاهکار خود کرد، اما حقیقتا از شهرت لذت نمی‌برد.

اسکارلت اولش پَنزی بود
همه ما او را به اسم اسکارلت می‌شناسیم، اما قهرمان بربادرفته تا سال‌ها پنزی نام داشت. شاید اگر ناشر از میچل نمی‌خواست که نام شخصیت اول را عوض کند، او هنوز هم پنزی بود نه اسکارلت. حالا که صحبت از تغییر اسم به میان آمده، بهتر است بدانید مزرعه تخیلی تارا هم یک اسم دیگر داشت: فانتنوی هال. میچل را هم به لیست کسانی که نمی‌دانند درنهایت چه بر سر اسکارلت و رت آمد، اضافه کنید. او حتی در ذهن خودش داستان را مبهم و بدون یک پایان واقعی رها کرد. در ۱۹۴۵ در مصاحبه با مجله ینک، میچل گفت: «نمی‌دانم… شاید رت زن دیگری پیدا کرد که کمتر از اسکارلت بدقلق بود.» در بعدازظهر ۱۱ آگوست ۱۹۴۹ وقتی میچل به همراه همسرش برای دیدن یک فیلم به سینما می‌رفت، یک ماشین با سرعت بسیار بالا به او زد. او چند روز بعد بر اثر شدت جراحات وارده در ۴۸ سالگی از دنیا رفت.