محمد هدایتی/ «خواست همه زندانیان اردوگاه، واپسین خواست: بدانید چه اتفاقی افتاد، فراموش نکنید، هرچند هرگز نخواهید دانست؟» آنها که دهشت اردوگاه را تجربه کرده بودند، و کشتارها را دیده، و از روی بخت یا هر چیز دیگری زنده ماندند، تا مدتها و برخی برای همیشه، از نقل آنچه دیده بودند، ناتوان بودند. […]
محمد هدایتی/
«خواست همه زندانیان اردوگاه، واپسین خواست: بدانید چه اتفاقی افتاد، فراموش نکنید، هرچند هرگز نخواهید دانست؟»
آنها که دهشت اردوگاه را تجربه کرده بودند، و کشتارها را دیده، و از روی بخت یا هر چیز دیگری زنده ماندند، تا مدتها و برخی برای همیشه، از نقل آنچه دیده بودند، ناتوان بودند. پریمو لِوی که خود زندانیِ آشویتس بود میگوید چون زبان بی اعتبار شده بود و برای گفتن از آن دهشت زبان دیگری میبایست.
اما چیز دیگری هم در کار بود: «شرم بازماندگان». شرم از اینکه آنها به جای دیگران زنده مانده بودند و دیگران به جای آنها مرده. شرمِ بودن. اما چرا در چنین وضعیتهایی، در قساوت و جنایات، کسی از شرم جانیان صحبت نمیکند. مگر آنها طراحان و مجریان این کشتارها نبوده و نیستند؟
انگار کسی از شرم متجاوز صحبت نمیکند. چون برای کسی که بی رحمانه میکشد، اخلاق زائل شده، «دیگری» را باید کشت، پس شرمی هم در کار نیست. آگامبن در کتاب «باقی ماندههای آشویتس» میگوید «شرم است که سوژه را درگیر مسئولیت اخلاقی میکند؛ تجربه شرم نه از تقصیر، که از وضعیت هستیشناسانهِ متعهد بودن به چیزی که نمیتوان به عهدهاش گرفت ناشی میشود. شرم نتیجه نقص یا فقدانی نیست که ما خودمان را از آن جدا کنیم، بلکه از امتناع مطلق جداکردنِ خودمان از خودمان ناشی میشود». شرم آن وجه عاطفی است که مقوم سوژگی ماست، با شرم است که به تعبیر لویناس از خود دور نمیشویم «شرم ناتوانی هستیِ ما در گسستن و دورشدن از خودش است.»
در هنگامه فجایع، هرآنکس که میل به آزادی و کرامت آدمی دارد، با نوعی احساس شرم روبروست. شرم هم به آن معنای آشویتسی، که نتوانستیم کاری بکنیم، که گویی دیگران به جای ما کشته شدهاند؛ و هم به آن معنای لویناسی که این شرم، که حدی از سوژگیزدایی را هم دارد، ما را در مقام سوژههایی عاطفی و اخلاقی زنده نگه میدارد، که این شرم است که امکان گفتن از فاجعه و شهادت دادن به آن را فراهم میکند. شاید بگویند که این شرم، این «سانتامالیسم» به چه کار میآید؟ زمانی مارکس در پاسخ به این سوال گفته بود «چون شرم خود عملی انقلابی است، چون شرم خشمی است ابتدا رو به سوی درون، و اگر همه ملت احساس خشم را از درون تجربه کنند، شیری غران بیرون میآید». چون شرم روزی میغرد، و امید رهایی دارد و به قول مارکس افسوس برای آن ملت و کسانی که حتی احساس شرم ندارند.
كالبد حجيم آثار آگامبن حوزههايي را پوشش ميدهد به گوناگوني فلسفهي قارهاي معاصر، بوطيقا، ادبيات هولوكاست، خوانش انتقادي بر اساس متن كتاب مقدس، مطالعات سينمايي، ادبيات قرون وسطا، فلسفهي حقوق، فلسفهي زبان، تفسير سياست ايتاليا و جهان، نظريههاي دوستي، هنر و استتيك، تاريخ فلسفه و نيز نوشتار انتقادي نظرورزانهاي كه در آن از فرم قطعهنويسي استفاده شده است. با اين همه، با اين كه اين زمينهي گسترده ممكن است رعبآور بنمايد، اين كتاب نشان ميدهد كه آثار آگامبن شكلدهنده بدنهي يكپارچهاي هستند برآمده از دغدغهاي معطوف به زبان… اگر اين كتاب فقط يك ادعا داشته باشد، احتمالا همانا مركزيت فلسفه زبان در كار اوست…
کتاب «باقی مانده های آشویتس» در نشر بیدگل در سال ۹۷ تهران به چاپ رسیده و توسط مجتبی محمدی ترجمه شده است. جورجو آگامبن فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی است. مهمترین آثار جورجو آگامبن «اجتماع آینده»، «هومو ساکر»، «کودکی و تاریخ»،«زبان و مرگ»، «وسایل بیهدف»، «پایان شعر»، «امر گشوده: انسان و حیوان» و «وضعیت استثنایی» است.
کتاب «اجتماع آینده» اثر جورجو آگامبن در سال ۱۹۹۰ نوشته شد، و در سال ۱۹۹۳ توسط مایکل هارت تحت عنوان(The Coming Community) به انگلیسی برگردانده شد. اجتماع آینده کتابی است درباره اجتماعی از موجوداتی که فارغ از هرگونه هویتی تنها توسط تجربه زبان در آن سهیم هستند. افراد این اجتماع را موجوداتی تشکیل میدهد که آگامبن به آنها «هرچه » میگوید.
از نظر آگامبن، موجود هرچه، موجودی است که همیشه همانطور است که هست، و از این نظر، با مفهوم تکینگی ارتباط تنگاتنگی دارد. آگامبن اصطلاح تکینگی را بر اساس تفسیر هستیشناختی آلن بدیو به کار میبرد که عبارت است از «عناصری که در یک مجموعه یک شمرده میشوند، اما نمیتوانند در مجموعه جدید بازشماری شوند.» «اجتماع تکینگیها بدون هویت و اینهمانی در مکان خالی و نمونه، آشکارگی یک زندگانی زبانی است که از سویی، تعریفناپذیر و از سوی دیگر، فارغ از هرگونه تعلق به طبقهای خاص است.» آگامبن، بر اساس نظریه مجموعهها «نمونه» را ادغام حذفی تعریف میکند، یعنی موردی که به جهت تعلق کامل خود به یک مجموعه از آن مجموعه حذف میشود. «از نظر توپولوژیکی، تکینگی، در حالی که نه درون و نه خارج از یک مقوله است، «مکان خالی» را نمونهوار میسازد که بیانگر گونه «هستی ناب زبانی» است. آگامبن با توجه به پارادوکس راسل، هستی زبانی موجودات تکین را مجموعهای پارادوکسیکال معرفی میکند که هم عضو خود است و هم عضو خود نیست.
این کتاب شامل ۱۹ بخش است:هرچه، از لیمبو، نمونهها، جایگرفتن، اصل تفرد، آسایش، حالت، اهریمنی، بارتلبی، جبرانناپذیر، اخلاق، محصولات دیم، هاله، نام مستعار، طبقات، بیرون، همنام، شخیناو تیانانمن است از این کتاب دو برگردان فارسی تحت عناوین «اجتماع آینده» ترجمه محمدرضا قربانی، انتشارات رخداد نو، و «همبودگی آینده» ترجمه فؤاد جراحباشی، نشر ققنوس منتشر شدهاست.
کتاب وسایل بیهدف مجموعه مقالاتی است که جورجو آگامبن، در پنج سال اول دهه ۱۹۹۰ نوشتهاست. ترجمه انگلیسی این اثر توسط وینچستو بنیتی و چزاره کازارینو صورت گرفتهاست. ترجمه فارسی این اثر توسط امید مهرگان و صالح نجفی در سال ۱۳۸۶ انجام گرفته و توسط نشر چشمه منتشر شدهاست.
موضوع اصلی این کتاب «سیاست» است که آگامبن حول محور آن به طرح موضوعاتی مانند قدرت، دولت، حاکمیت، الاهیات و ماتریالیسم در سنت غربی پرداختهاست.
آگامبن، درآغاز کتاب میکوشد تا با بررسی دو شکل حیات، یعنی حیات برهنه و حیات سیاسی بپردازد. آگامبن در تعریف شکل حیات میگوید: «منظور من از اصطلاح شکل ـ حیات، در مقابل حیاتی است که هرگز نمیتواند از شکلش جدا شود، حیاتی که در آن مجزا ساختن چیزی نظیر حیات برهنه به هیچرو ممکن نیست». آگامبن در این کتاب میکوشد تا با تحقق یافتن حیات سیاسی انسان غربی که نتیجه حذف ادغامی حیات برهنه است، به بررسی سیاست بپردازد و بر اساس تز فوکویی، سیاست را به زیستسیاست تبدیل سازد.
این کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شدهاست که شامل: شکلحیات، فراسوی حقوق بشر، مردم چیست؟، اردوگاه چیست؟ یادداشتهایی در باره ژست، زبانها و مردمان، یادداشتهای حاشیهای در باب شروحی بر جامعه نمایش، چهره، پلیس در مقام حاکم، یادداشتهایی در باب سیاست و در این تبعید است.