شیر و شیرینی و …! بخش پایانی
شیر و شیرینی و …! بخش پایانی

مجید عابدینی راد نوشتم: خب رضا واضحه که اگه طرف عشقی بزرگ به محبوبه ای رو نداشته باشه، نه به فکر قصر ساختن می افته و نه این همه انرژی برای بردن بارهایی به این سنگینی از یه دنیا به دنیایی دیگه صرف می کنه!؟ عشق رضا جون، وقتی مخلصانه و صادقانه باشه آدم رو […]

مجید عابدینی راد
نوشتم: خب رضا واضحه که اگه طرف عشقی بزرگ به محبوبه ای رو نداشته باشه، نه به فکر قصر ساختن می افته و نه این همه انرژی برای بردن بارهایی به این سنگینی از یه دنیا به دنیایی دیگه صرف می کنه!؟ عشق رضا جون، وقتی مخلصانه و صادقانه باشه آدم رو قادر می کنه که کوهی رو هم تک و تنها جابجا کنه! قصر ساختن زیر آب اون هم در دنیای خواب که کار خیلی شاقی نیست! مگه قصه جوی شیر ساختن فرهاد در دل کوه برای شیرین رو فراموش کرده ای؟
این طور شد که من به خودم گفتم باید هر طور شده خودم رو سبکبال کنم!
رضا نوشت: تا اینجا رو متوجه شدم که تو فهمیده ای که این همه تغییر ایجاد شده برات در زندگی، ربط مستقیم به دوست داشتن محبوبه داره! اما باز سر از قضیه اون که در خواب تو مشغول قصرسازی بوده در نمی آرم، و حتی از انگیزه کوه کنی و جوی شیر ساختن فرهاد برای شیرینش چیز زیادی درک نمی کنم!؟ یه جوری بگو که خوب متوجه بشم؟
نوشتم: ببین ما توی خواب هامون با نمادها ها سرکار داریم!
نماد ها رو رضا جون نمی شه به معنی ای قابل فهم در آورد! فقط می شه ازشون درس گرفت.
بفرض اون شخص قصر ساز چه قدر خوب می شد که نماینده خود من باشه!؟ ولی خوب که می سنجم می بینم او برام نماینده آدم های خیلی بزرگ در حیطه فرهنگ و ادب باید باشه! من سوادم در حد خونه سازی ست، اما او بلد بود قصر بسازه، اون هم در زیر آب و دنیای خواب!
این شد که از روی اینترنت به سراغ سرگذشت زندگی مردان اثر گذار در شعر و ادبیات معاصر رفتم!
رضا نوشت: الان می فهمم که درک جهت پیام های خواب چقدر می تونه برا آدم راهنمایی بوجود بیآره! چون این طور که می گی هیچ وقت یه معنی نمی شه ازشون گرفت!
نوشتم: آره، خواب، به غیر از در نزد عوام، به معنی در نمی آد! به خودم گفتم من بازم باید برم به دنبال اسباب قصر سازی تهیه کردن، در جهت اسباب خودسازی و کسی شدن رو تدارک دیدن…! و نباید فقط به خونه سازی قناعت کنم!
این طور شد که به فکر سبک کردن دور و بر خودم برای پرداختن بیشتر به کار نوشتن افتادم.
چون این حس رو داشتم که به اندازه ای که باید وقت برای رسیدن بخودم و فکر به یارم در نظر نمی گیرم.
این فکر هم برام زاده شد که گویی من با همه این تحولات در وجودم، از نو پا به عرصه زندگی گذاشته باشم!
خلاصه این جور شد که تا ساعت شش و نیم روی احوال نیما و دکتر معین و زندگی هاشون مطالعه کردم، و بعدش با عزمی جزم راهی استخر شدم.
رضا نوشت: آهان. تا حدودی فهمیدم. یعنی خواب دیشبت حالت یه زنگ بیدار باش رو برات داشته! این که سخت ترین کارهای دنیا هم با همت و عشق قابل اجراست!
الان خیلی بهتر عابد به اثر نمادها در زبونمون پی بردم. مثل اون جوی شیری که در قصه نظامی، دل فرهاد رو به شیرین پیوند می داده! یعنی از این راه بوده که این دو تا عاشق و معشوق بهم انگیزه حرکت و زندگی و خلاقیت و قدرت عشق ورزی می داده ان! یا به نوعی درست مثل همون دو تا تیک آبی رنگ زیر پیامات که محبوبه هر بار برات، دیر یا زود، نقش می زنه!
الان تازه دارم به نماد شیر و شیرینی و عشق در زندگی نظامی که کیفیتش فرهاد وار بوده پی می برم!
نوشتم: خیلی حرفات درسته!
هر کدوم از ما به نشون ها و نمادها تا اندازه ای خاص اهمیت می دیم! همه مون هم در مقابل یه نماد یک عکس العمل واحد رو نداریم!
کاری ندارم وقتی ساعت هشت و نیم دوباره به خونه برگشتم با اشتهای زیادی صبحونه مفصلی خوردم، و برای روزم‌ نقشه کشیدم. نقشه بهتر کردن وضع آسایش زندگیم و از اون طرف جمع و جور کردن دار و ندارم!
مثل یه آدمی که می خواد دائم آماده سفر باشه با نیت زندگیش رو در یه چمدون جا دادن…!
وقتی با این فکرها سبک بال تر شدم، سرگذشت زندگی دهخدا و سپهری رو هم مطالعه کردم…!
و همه این ها با چاشنی صورت و حالات ماه گون محبوبه نازنینم رو در نظر آوردن…
راستی روی نیت سبکبالی این رو هم بگم که دیدن آدم هایی که توی استخر با یه ساک کوچیک و مایویی به تن به سمت آب می رفتن برام خیلی معنا آور شد!
حساب کن توی اون ساک فقط دست آوردهای آدم از این دنیا باشه…
رضا نوشت: چه جالب! این رو می گن یه روز قشنگ و پُر و معنا دار! من فکر نمی کردم ابعاد دوست داشتن یه زن بتونه زندگی آدم رو از این رو به اون رو کنه!؟ البته از قرار، قضیه برای تو فقط به ایجاد تغییر در زندگیت خلاصه نمی شه! بی خود نیست که به وضع فکری جدیدت اسم تولدی دیگر رو داده ای!؟
نوشتم: این حالت من رو شاید بشه بهش گفت؛ رسیدن به غایت عشق! رسیدن به پیوندی خیلی خاص با جهان هستی! مگه رضا فکر می کنی یه زن بالاتر از این هدیه و موهبتی می تونه به یه مرد اهدا کنه! همون طور که یه مرد شاید بتونه زنی رو تا چنین حدی خوشبخت کنه! اما راستش رو بخوای، این جور موهبت ها رو به نظرم فقط زن ها بلدن به مردهایی که لایق می دونن بدن!
رضا نوشت: حالا تازه محبوبه این طور که بارها گفته ای نگاهش به تو رنگی کاملاً دوستانه رو داشته و داره! دارم فکر می کنم این زن فردا که به واقع عاشق مردی بشه او رو در سعادت تا به کجا می تونه برسونه! خدا حفظش کنه!
عابد من دیگه باید برم برا خونه خرید کنم تا سور و سات بساط شام امشب رو با زنم مهیا کنیم!
دنباله حرف های هزار و یک شب و قصه های تو رو هم می ذاریم برا یه وقت دیگه!
پاریس ۱۸ نوامبر ۲۰۲۱