داوود بصیری – نویسنده و ترانهسرا / شده تا حالا ماسوره چرخ خیاطیتون لج کنه، هی نخ پاره کنه، بعد شما کلافه بشین و به خواهرمادر تعمیرکارش، یعنی خالش که همسایتونه، بگین بیاد درستش کنه؟ شده یه چیزی که خیلی خوب بوده، همچین بد بره توی مختون که بخواین همچین سیراب شیردونش کنین؟ […]
داوود بصیری – نویسنده و ترانهسرا /
شده تا حالا ماسوره چرخ خیاطیتون لج کنه، هی نخ پاره کنه، بعد شما کلافه بشین و به خواهرمادر تعمیرکارش، یعنی خالش که همسایتونه، بگین بیاد درستش کنه؟ شده یه چیزی که خیلی خوب بوده، همچین بد بره توی مختون که بخواین همچین سیراب شیردونش کنین؟ اینکه همه چی توی دنیا نسبیه، یعنی همین!
از لحاظ روانشناسی، به این نوع حالات میگن «شِیرتومُخاسیون گُورخیجولوژیک»! این حالت، معمولاً با سؤال همراهه، مثلاً شما میدونستین زوج و فرد بودن جمعیت کره زمین، به من بستگی داره؟ بعله که داره! ما یه همچین آدمای کار درستی هستیم و شما نمیدونستین. البته اون حرفای بالا، یه چیز دیگه داشت میگفت. بیخودی لفتش نمیدم میخوام بگم، همهچی توی دنیا نسبیه، ولی خیلی فرق داره شما کجای کار وایستاده باشین. مثلاً اول سرازیری، یا اول سربالایی، چاق باشی وسط گیاهخواران، یا لاغر باشی توی مسابقهی وزنهبرداری، قدبلند باشی وسط جزیره لیلیپوتای فامیلتون، یا قدکوتاه باشی کنار بوفه مدرسه، زیر دستوپای سال بالاییها. میبینین فرق داره!
یعنی نگاه آدما توی هر شرایطی، واسه ماشاءالله گفتن و (مردهشور فرم غیرعادیش رو ببره) گفتن، فرق میداره. تازه اینکه، خوبه بعضیا اصلاً نگاه نمیکنن توی فرمت چیه، همه رو با یه چوب، شکل بستنی کیم میبینن. به هیچکی هم رحم نمیکنن. اینا با توجه به اخلاقشون، توی چاق باشی یا لاغر، دراز باشی یا کوتاه، سفید باشی یا سیاه، جذاب باشی یا عذاب، از خجالتت درمیان و روحیت رو به خیار بند میکنن. از شما چه پنهون، توی یه همچین شرایطی، آدم انگارکی که گیر یک موجود درنده افتاده باشه، بالا پایینش یادش میره. حالا که حرف به اینجا کشید، بذارین در قلب یه کم شوخی با چاشنی سود سوزآور به بررسی انواع خلقوخوی آدما بپردازیم، یعنی هر نوع خلقی رو با یه مجموعه مثه یوگی و دوستان… حالا نمیخواستم بگم یه حیوونی، باشه هرچی شما بگین. باشه، یه حیوونی مقایسه کنیم.
گروه اول: مارِک مارِکیونها:
این دسته، اخلاقشان شبیه موجود دراز خوشخط و خالی با سر خطرناک، به نام مار بوده و از تیره خدا قسمت نکنهها. اینا اخلاقشون رنگی و مایه نفس تنگیه. اینها معمولاً طعمه را با ضربههای مهلکی که با اسلحه شاخ تو جیب که با مهمات مؤثری مثل جملات، چه خوشگل شدی امشب و دنیا دیگه مثه تو نداره و تموم دنیا یکطرف، تو یکطرف، مسلح شده، کاملاً گیج نموده و صاحب گوشهای دراز مخملی مینمایند تا بتوانند سر فرصت، یکی از پروژههای پیشنهادی خاله خان باجیهای قبیله، در مورد ازدواج و شراکت و ضمانت و غیره را در مورد طرف، اجرایی نمایند!
گروه دوم: کژدمیونها:
این گروه، خلقشون همچین قهوهای پنهانه. معمولاً بعد از ورود به یک جمع، یه گوشهای خف میکنن ببینن طعمه مورد نظر، کجای مجلس نشسته. توی مرحله دوم، فوکوس میکنن روی طرف تا وقتش برسه. در لحظه موعود که طعمه، مجلس رو گرفته دستش و حسابی درحال مورد توجه قرار گرفتگیه، به صورت یهویی و غافلگیرکنندهای، متلک پدر مادر داری رو راجع به نقطهضعفی که همه هم ازش خبر دارن، به سمت طعمه شلیک میکنه و تمام. شاعر در این مورد میگه: دی دیدی دیدین دین برو حالش رو ببر…!
گروه سوم: کووآلا طوریون:
خلق این گروه، یواشه. شله، همچین توی مایههای نون لواشه. اینا حالش رو ندارن، ولی هرچقد دلت بخواد، شانس دارن. مکانیزمشون همچین شبیه کوالا و پانداست. یعنی یه گوشه میشینن چرت میزنن و توی خواب و بیداری، بامبوشون رو میخورن و یه عده هم، نگرانن نکنه خال بهشون بیافته. مورد داشتیم، یکی به یکی از اینا گفته، تا سه میشمرم بعدش شلیک میکنم، اونوقت یارو بهش گفته، اوووووو تا سه! یکیشونم باباش رو قرار بوده برسونه بیمارستان، باباش پیاده شده گفته پسرم، میخوای من هل بدم زودتر برسیم!
گروه چهارم: انباردارونها:
آقا خلق اینا، کر مورچهس. مورچه رو دیدی که اگه یه گاو بزاری دم خونش، گاو رو خرد میکنه از توی یه سوراخ قد ته سنجاق تهگرد میبره توی لونهاش، واسهی زمستون ذخیره میکنه؟! اینا اینجورین. اشتهای جمع کردنشون، سیرمونی نداره. همهی عمرشون دارن جمع میکنن. مورد داشتیم، یارو دندونای شیری دوران کودکیشم توی سن ۸۰سالگی، هنوز نیوفتاده بود، بردنش پیش دکتر دیدن روشون نوشته که «به برگ گل دست نزنین… کاکلش رو پس نزنین» و از این حرفا…!
گروه پنجم: آفتاب پرستون:
این دوستان، خلقشون رنگیه. معمولاً با تقویم هماهنگن، با ادارهی هواشناسی در ارتباط. چیه؟ یهجوری نگاه میکنین انگار من گفتم اینا قاطی سیاسیان؟! من هرگز این حقیقت رو نگفتم. نمیتونین الکی بندازین گردن من. به من چه! عمو براتون بگه که اینا همهچی رو به وقتش هستن، آخرش هیچکدومم نیستن. کَعنّهو آفتابپرست، باد توی پرچم هر طرف باشه، اینا سریع اون رنگی میپوشن و رو به دوربین لبخند میزنن. اینا در سیاست انعطافپذیرن. شاعر در موردشون میگه: سیا نرمه نرمه… سیا نرمه نرمه… و غیره.
خب، من فکر میکنم خلقوخوی هرکسی به خودش ربط داره. تا وقتی که پاچه بقیه رو نگیره، اینجوری باشه خوبه. نظر شما چیه؟!