عاشقانه‌هایی در ناامیدی
عاشقانه‌هایی در ناامیدی

  ولادیمیر ناباکوف یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است که به خاطر سبک ‌شاعرانه، استعاره‌های جسورانه و طرح‌های ساختاری پیچیده در نوشتارش، شناخته ‌شده است. او با رمان «لولیتا» که حکایت اشتیاق یک مرد بالغ به دختری دوازده‌ساله است، ‌به شهرت بسیار زیادی دست یافت؛ این کتاب یکی از آثاری است که به پیشرفت […]

 

ولادیمیر ناباکوف یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است که به خاطر سبک ‌شاعرانه، استعاره‌های جسورانه و طرح‌های ساختاری پیچیده در نوشتارش، شناخته ‌شده است. او با رمان «لولیتا» که حکایت اشتیاق یک مرد بالغ به دختری دوازده‌ساله است، ‌به شهرت بسیار زیادی دست یافت؛ این کتاب یکی از آثاری است که به پیشرفت جنبش پست مدرنیسم سرعت داد.
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف نویسنده، ‌شاعر، ‌مترجم و منتقد روسی است که سال ۱۹۷۷ از یک خانواده‌ی ثروتمند و اشرافی در سن‌پترزبورگ متولد شد. پدر ناباکوف «ولادیمیر دیمیتریویچ»، رهبر حزب لیبرال دموکراتیک مشروطه‌خواه در روسیه و نویسنده‌ی کتاب‌ها و مقالات متعددی در مورد حقوق کیفری و سیاست بود؛ او سال ۱۹۲۲ توسط یک راست‌گرای مرتجع که قصد کشتن سیاستمداری به نام «پاول ملیوکوف» را داشت، ‌به قتل رسید. مادرش «النا»، وارث و نوه‌ی یک میلیونر صاحب معدن طلا بود.
ناباکوف تا پیش از فروش کتاب «لولیتا» هیچ‌کدام از کتاب‌هایش به زبان روسی یا انگلیسی، بیش‌تر از چند صد دلار درآمد نداشت، اما این کتاب آن‌قدر موفق شد که دیگر نمی‌خواست به خاطر مشکلات مالی تدریس کند؛ درنهایت دوباره به اروپا بازگشت تا فقط به نوشتن بپردازد و دو رمان مهم دیگرش به نام‌های «آتش روشن» و «آدا» را منتشر کرد. از ناباکوف به‌عنوان یک غول ادبی یاد می‌شود ‌که به دلیل هوش زیاد، ‌لذت بردن از پیچیدگی آوایی زبان و نقشه‌های پیچیده و تکان‌دهنده‌اش مشهور است.

آثار ولادیمیر ناباکوف
ناباکوف تا زمان مرگش هجده رمان، هشت مجموعه داستان کوتاه، هفت کتاب شعر و نه نمایشنامه منتشر کرد. او سال ۱۹۱۹، قبل از ترک روسیه دو مجموعه شعر به نام‌های «شعر» و «دو مسیر» را منتشر کرد. او سال ۱۹۲۵ به نثر به‌عنوان ژانر اصلی خود پرداخت و بین سال‌های ۱۹۲۲ و ۱۹۴۰ در آلمان و فرانسه زندگی کرد، ‌و هم‌زمان با نوشتن شعر، تئاتر را هم تجربه کرد.
اولین داستان کوتاهش سال ۱۹۲۴ در برلین و اولین رمانش به نام «ماشنکا»، ‌سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این رمان زندگی‌نامه‌ی خود او و شامل توصیفاتی از اولین عاشقانه جدی ناباکوف است. رمان دومش «شاه‌، بی‌بی، سرباز» سال ۱۹۲۸ منتشر شد. رمان شطرنجش به نام «دفاع»، باعث شد او به‌عنوان بهترین نویسنده‌‌ی جوان روسی شناخته شود. او در پنج سال بعدی چهار رمان و یک داستان بلند را نوشت.
ناباکوف تحسین منتقدان زیادی را برای «آتش سوزان» دریافت کرد که به‌عنوان یک شعر ۹۹۹ سطری سروده شد؛ شعر شامل سخنرانی طولانی یک دانشمند بی‌ثبات در نیوانگلند است که درواقع یک پادشاه اسطوره‌ای در تبعید به سر می‌برد. برخی دیگر از کتاب‌های قابل‌توجه ولادیمیر ناباکوف عبارت‌اند از: ماری، دفاع لوژین، چشم، افتخار، خنده در تاریکی، ناامیدی، دعوت به اعدام، هدیه، افسونگر، زندگی واقعی سباستین نایت، پیچ شوم، ‌آتش رنگ باخته، اشیای آشکار، دعوت به گردن زدن.

لولیتا
کتاب لولیتا اثر ناباکوف، اولین بار سال ۱۹۵۵ به زبان انگلیسی در پاریس منتشر شد و اکرم پدرام‌نیا آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب سومین و معروف‌ترین رمان‌ ناباکوف به زبان انگلیسی است.
داستان این کتاب درباره‌ی هامبرت ۳۷ ساله است. هامبرت مردی زیبا و روان‌پریش و استاد ادبیات فرانسه است. او در سن سیزده‌سالگی عاشق دوستش «آنابل لی» می‌شود. چهار ماه بعد از آشنایی‌شان آنابل براثر بیماری تیفوس جان خود را از دست می‌دهد و هامبرت ضربه‌ی سنگینی از این اتفاق می‌خورد. به گفته‌ی خود او، عشق نافرجام او باعث می‌شود که او تا بزرگ‌سالی هم‌چنان به دختربچه‌های ۹ تا ۱۴ ساله تمایل داشته باشد.
او سال ۱۹۴۷ به نیوانگلند نقل‌مکان می‌کند و هنگام جستجوی خانه‌ی جدید دختری ۱۲ ساله به نام «دولورس هیز» را که به او «لولیتا» نیز می‌گویند، ملاقات می‌کند؛ حرکات و ظاهر این دختر عشق قدیمی‌اش آنابل را به یادش می‌آورد. کتاب لولیتا به‌عنوان یک اثر کلاسیک برای کسانی که به ادبیات قرن بیستم علاقه‌مند هستند، توصیه می‌شود. روایت داستان جادویی، ‌شاعرانه، ‌جذاب، ‌مهیج و حیرت‌انگیز است. مجله‌هایی همچون، ‌روزنامه‌ی گاردین، مدرن لایبرری و تایمز لولیتا این کتاب را به‌عنوان یکی از صد رمان برتر دنیا معرفی کرده‌اند. از روی این رمان فیلمی سال ۱۹۶۲ به کارگردانی «استنلی کوبریک» و فیلمی دیگر سال ۱۹۹۷ به کارگردانی «آدریان لین» ساخته شد.

ناامیدی
کتاب «ناامیدی» اثر ولادیمیر ناباکوف اولین‌بار سال ۱۹۳۶ به زبان روسی منتشر شد. او این رمان را در سال‌های جوانی نوشته بود و سی سال پس از انتشارش، بار دیگر آن را بازنویسی کرد. این رمان نگاهی به دنیای درون یک فرد خودشیفته می‌اندازد.
آیا تابه‌حال غریبه‌ای را در انظار عمومی دیده‌اید که از ظاهرش شوکه شده باشید، زیرا دقیقا شبیه شما است؟ نه فقط یک شباهت جزئی، ‌بلکه شخصی که آن‌قدر به شما شباهت داشته باشد که تصور کنید دوقلوی شما است؟ شاید در دنیایی با جمعیت تقریبا هفت میلیارد نفر، ‌تصور اینکه کسی وجود دارد که بسیار شبیه به ما است، خیلی هم عجیب به نظر نرسد. چنین اتفاقی غیرمحتمل مضمون اصلی داستان رمان «ناامیدی» است. در طول رمان شاهد حوادث و رویدادهای جنایی و معمایی هم خواهیم بود.
در کتاب «ناامیدی» نگاهی اجمالی به زندگی هرمان، یک آلمانی روسی‌تبار داریم که در یک کارخانه‌ی شکلات‌سازی در برلین کار می‌کند. یک روز که هرمان در سفری کاری به سر می‌برد، برای پیاده‌روی به پارکی می‌رود، آن‌جا با مردی مواجه می‌شود که روی چمن‌ها خوابیده بود. وقتی از نزدیک به مرد نگاه می‌کند، بسیار شوکه می‌شود ‌زیرا به نظر می‌رسد آن‌ مرد دقیقا شبیه به او است. هرمان کنارش می‌نشیند و بعد از اینکه همزادش بیدار می‌شود، با هم شروع به صحبت می‌کنند. پس از اینکه این مرد روسی به نام «فلیکس» برای اولین‌بار همزادش را می‌بیند زندگی‌اش به‌کل تغییر می‌کند.

خنده در تاریکی
کتاب «خنده در تاریکی» اولین‌بار سال ۱۹۳۳ به زبان روسی منتشر شد. ناباکوف از کیفیت اولین ترجمه‌ی انگلیسی این کتاب در سال ۱۹۳۶ ناراضی بود و شخصا آن را ترجمه‌ کرد و احتمالا این اولین رمان خارجی است که توسط خود نویسنده ترجمه شده است. در این کتاب ما مخاطب داستانی هستیم که در جریان است و می‌توانیم به‌طور ناشناس، ‌در تاریکی، ‌از پیچ‌وتاب‌ها، ‌کنایه‌ها و بی‌رحمی‌های نمایش داده شده، لذت ببریم.
داستان این کتاب از زاویه‌ی دید سوم شخص روایت می‌شود. در کتاب «خنده در تاریکی» شخصیت اصلی داستان آلبرت آلبینوس، ‌منتقد هنری ثروتمند، محترم و خوشبختی است که در برلین زندگی می‌کند. او با الیزابت ازدواج کرده است و آن‌ها یک دختر هشت‌ساله به نام «ایرما» دارند. او باوجود خوش‌شانسی و خانواده‌ی خوب و دوست‌داشتنی‌اش، با دختر ۱۷ ساله‌ای به نام «مارگوت» در سینما آشنا و عاشق او می‌شود. پس از مدتی این دو به‌صورت پنهانی وارد رابطه می‌شوند. یک روز مارگوت نامه‌ای به محل زندگی آلبینوس می‌فرستد و رابطه‌اش با آلبینوس را به همسرش الیزابت می‌گوید و درنهایت باعث می‌شود که آن‌ها از هم طلاق بگیرند. آلبینوس به‌جای آنکه به خاطر این کار مارگوت از او جدا شود، بیشتر مجذوب او می‌شود. مارگوت که شیفته‌ی بازیگری است، از او برای تبدیل شدن به ستاره‌ی سینما استفاده می‌کند و درنهایت هم به آرزوی زندگی‌اش می‌رسد. آلبینوس، او را به «اکسل رکس» معرفی می‌کند، ‌اما نمی‌داند که این دو قبلا باهم در رابطه و عاشق هم بودند. پس از مدتی مارگوت و رکس رابطه‌شان را از سر می‌گیرند و توطئه‌ای می‌چینند تا آلبینوس را از سرکار خارج کنند و پولش را از دستش در‌بیاورند.