عشق و سرخوشی
عشق و سرخوشی

مجید عابدینی راد وای رضا اگه بدونی این روزها توی پاریس چه خبره!؟ مردم از سر و کله هم برای گردش و تفریح و خوش گذرونی و بازدید جاهای دیدنی بالا می رن، تازه بیا و تماشا کن که چه شب زنده داری ها و جشن هایی توی خونه هاشون و رستوران ها و کافه […]

مجید عابدینی راد
وای رضا اگه بدونی این روزها توی پاریس چه خبره!؟ مردم از سر و کله هم برای گردش و تفریح و خوش گذرونی و بازدید جاهای دیدنی بالا می رن، تازه بیا و تماشا کن که چه شب زنده داری ها و جشن هایی توی خونه هاشون و رستوران ها و کافه ها برقراره! تازه جابجایی های بی امان از این شهر به اون شهر هم یه بعد دیگه قضیه هست! یه چیزی می گم و یه چیزی می شنوی!

رضا نوشت: خب آخه چه طور ناگهانی و اون هم توی این موقعیت شروع سرما! قدیم تر ها می گفتی این جور ازدحام ها مال فصل های بهار و بیشتر تابستونه! مگه چیز خاصی پیش اومده!؟
نوشتم: والا نمی دونم! تعجبم از همینه که یک دفعه این افسارگسیختگی و ازدحام و شور و نشاط وافر از کجا زاده شد!؟ از طرفی هم اصلاً نمی فهمم این همه پول برای این جور ولخرجی های بی حساب و کتاب، اونهم توی گرون ترین شهر دنیا، از کجا توی جیب های این مردم ریخته می شه! حالا کاری نداریم که خیلی هاشون هم خارجی ان!
رضا خیلی چند شب پیش اون بالا توی میدون نقاشها که درست در اوج تپه مون مارت باحال بود! عین توی روزهای تابستونی باور کن جای سوزن انداختن نبود! توی کافه ها و رستوران ها یه صندلی خالی پیدا نمی کردی!
رضا نوشت: این پول ها که اونجا عین ریگ خرج می شن از جیب های امثال من و تو، که توی این دنیا تعدادمون چند برابر پولدارها ست، در می آد! باور کن بی خود و از روی غرض ورزی نمی گم که کرونا توی این دوساله ثروت پولدارها رو دو برابر کرد!
نوشتم: رضا ول کن! از این حرف ها فعلاً دست بردار! بابا این قدر توی این جور محاسبات نرو! برو توی بحر این که بالاخره مردم خسته شده ان و دلشون می خواد حالا که بخت تا این جا یارشون بوده و ازشون در مقابل بلایا حفاظت کرده از روزهای عمرشون بیشتر کیف ببرن!
من می گم پس اندازهاشون رو انداختن توی خط لذت بری و کیف بری از بودن و….
رضا نوشت: می فهمم. این وضع نشون می ده که یه دوره ای برای مردم تموم شده و یا حداقل بهتره پشت سر انگاشته شده در نظرش بگیرن! حالا به قول تو بهتره کاری نداشته باشیم که برای این جور خود رها کردن ها و لجام گسیختن ها، باید امکاناتش رو هم داشت!
نوشتم: خب «تا بوده همین بوده» رو که حتماً شنیده ای! الان این پیشآمد کرونا و هی شل و سفت شدنش، یک جور انگاری داره این تأکید رو می آره که «تا هست شاید همین نخواهد بود»!!
می خوام بگم یک جور خوشبینی به آینده پیش اومده که سر کیسه ها رو خیلی شُل کرده! حرف از میلیاردها پول بی زبون خوابیده و بیکار افتاده در بانک هاست. خود این قضیه یه تکون گنده توی چرخ داد و ستد ها هم پیش آورده!
روحیه ها طوری شده که انگاری قراره تغییر گنده ای توی دنیا پیش بیآد!
رضا نوشت: می گم شاید هم این بهبود وضع روانی و اقتصادی مردم هست که الان داره شکوفا شدنش رو این طوری بروز می ده! یعنی قضیه ربط به ازدیاد توریست های غریبه نداشته باشه! تو این طور فکر نمی کنی!؟
نوشتم: والا الان خیلی زوده که آدم قضاوت قطعی بکنه، چون برای این کار اطلاعات زیادی لازمه. شکی نیست که قرض های نجومی دولت فرانسه، که آخرین موردش صد میلیارد یورو بود، و در کنارش ریخته شدن پس اندازها در چرخ اقتصاد این رشد سریع رو ایجاد کرده، اما من رضا خارج از این جور تحلیل ها می گم یه چیزی توی نگاه مردم به دنیا و طرز بودن شون تغییر کرده!
آدم ها شاد و بشاش و خوش برخورد شده ان! خیلی زندگی هاشون خانوادگی و‌ جمعی و دورهمی وار شده! الان به نظرم می آد که در صد توریست های داخلی خیلی بیشتر از سیل خارجی هائی باشن که آدم عادت داشت توی پاریس ببینه! رضا اطاق خالی توی هتل ها به سختی می گن گیر می آد! همچی پدیده ای که تا این وقت سال سفرهای تفریحی طول بکشه غریب تر از هر چیزی ست!
رضا نوشت: آهان فهمیدم. یعنی با این که کوید پدر همه رو درآورده و این همه مرگ‌ و میر و مرض رو باعث شده، مردم به جای نومیدی و یأس و ترس از آینده، افتاده ان به یه حرکت خوشبینانه، شاید با کمی حالت های زیاده روی! نه؟
نوشتم: تقریباً همینه. البته به اون صورت نمی شه بهش گفت؛ زیاده روی، اما هر چی که هست باید به نوعی نگرش حاکی از تغییر و بهبود وضع ربط داشته باشه!
ببین مثل یه حسی می مونه شبیه اونچه که توی کله یه دانشجوی کوشایی می گذره که همه نمره هاش خوب شده و از استادهاش هم فقط حرف های تحسین بار و انگیزه رسان شنیده! تصور کن چنین آدمی داره غروب با لبخندی سرمستانه و نگاهی رویائی ِ به افق دوخته شده، و دلی قرص و محکم به سمت خونه می ره و به آینده اش و زندگی و چیزهای خوب فکر می کنه!
ببین رضا نگاه های مردم به همون شکل با حال و سرشار از امید چنین فضای سرخوشانه ای تبدیل شده! متوجه ای؟ حالا چه کار داریم به وضع و اوضاع مالی آدم ها!
باور کن فقط نگاه کردن به این جور لبخند ها و حالت های سرمستانه تو رو هم سر مست و کله پا می کنه! غیر از اینه!؟
منم توی این دو سه روزه علاوه بر فکر به محبوبه ناز خودم، که همیشه فکرهای مثبت و شاد توی کله ام می آره، خب این طور صحنه ها رو هم در مقابل چشمم داشته ام که این جوری نور توی دلم پاچیده شده!
رضا نوشت: کاشکی عابد این عشق و حال به ما و جوون هامون هم سرایت کنه، تا از همین جور خنده های از روی سرخوشی و همبستگی و اطمینان به آینده توی دل ملت مون دمیده بشه!
نوشتم: راست می گی؛ عشق و سر خوشی و خوش بینی هم آخرش مسری هستن، و خودش بهترین اکسیر برای هر جور غم زدائی جمعی ست.
حتم داشته باش که توی ایرون هم وضع توی همین جهت متغیر خواهد شد! یه کم صبر داشته باش! من اعتقاد دارم که خود خرابی ها و زندگی توی اوضاع خراب، خیلی وقتها، یه جهش های غیر قابل تصور رو برا آدم می تونه دامن بزنه! تو رضا شاید سخت باورت بشه که من توی خرابی های ناشی از زلزله ها به یه بلدوزر تبدیل شده بودم! بشر توی خودش یه نیروهای خارق العاده برای ساختن و آبادی داره که فقط با عشق و امید به روزهای بهتره که کلید بکار افتادنش زده می شه!
رضا نوشت: پس باید گفت که یه چیزی توی نوع دوست داشتن فرانسوی ها به حتم پیش اومده که این طور همبستگی و تحرک و خوشبینی شون به آینده رو باعث شده! توی بولدوزر شدن تو، توی اون دوره کار با زلزله زده های طبس، برام گفته بودی که باعث و بانی این همه تحرک و عشق بوده .
فوری نوشتم: رضا جون، دقیقا همین طور به نظر می رسه، عشق بالاترین رسالتش همین آباد کردن خرابی هاست!
رضا نوشت: پس عابد شاید دست آخر این دوره طولانی توی قرنطینگی زندگی کردن و بریده شدن از عادت های قبل، پیوندهای عاشقانه زن و مردهای فرانسوی رو باهم خیلی قوی تر کرده باشه، و یه روحیه همبستگی بین افراد خانواده و در و همسایه رو باعث شده باشه، که یه جورهایی این تغییر نگاه و برخورد مردم و شور و نشاط و تحرک هایی که تو داری ازشون می گی، همین منبع رو داشته باشه!
رضا چند لحظه ای دست از نوشتن برداشت، فهمیدم باید از مسافرخونه خبری شده باشه، نوشتم: رضا جون بقیه حرفامون پس بمونه برا یه موقعیت دیگه! به ساعت نگاه کردم؛ نزدیک صبح بود.
پاریس  ۲۹ اکتبر ۲۰۲۱