لازمه که به عرض برسونم…!
لازمه که به عرض برسونم…!

    هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/ بعضی از خبرها، حسابی تاثیرگذارن و تاثیر می‌گذارن! هیچی دیگه، خواستم به این بهونه بریم با هم سراغ یک خبر خیلی مهم و تاثیرگذار و تحلیل اون؛ روز خبرنگارتون هم پیشاپیش مبارک! یه جا توی فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» هست که مادر خانواده از سر غیظ یا ناراحتی […]

 

 

هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/

بعضی از خبرها، حسابی تاثیرگذارن و تاثیر می‌گذارن! هیچی دیگه، خواستم به این بهونه بریم با هم سراغ یک خبر خیلی مهم و تاثیرگذار و تحلیل اون؛ روز خبرنگارتون هم پیشاپیش مبارک!
یه جا توی فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» هست که مادر خانواده از سر غیظ یا ناراحتی یا به خاطر واریز نشدن یارانه یا اینکه چرا پراید ۹۰ میلیون تومن شد ولی ۱۰۰ میلیون نشد که «رُند» بشه و اینها، به یکی از پسرهاش که بعدا می‌فهمیم پسر واقعیش نبوده، میگه؛ «پسرام دارن می‌میرن، تو چرا اینجایی…؟» که البته همون معنی «تو چرا نمی‌میری، سقط نمیشی…» رو میده!
حالا حکایت خیلی از بچه‌های مردم امروزه که وقتی مادراشون خبر ازدواج خانم «لیندا کیانی» که توی برنامه «کودک شو» اعلام کرد رو شنیدن (بماند که چرا پدرها و مادرها باید این برنامه رو ببینن!)، از ده دقیقه بعدش شروع کردن به بچه‌های مجردشون گفتن که؛ «این (منظورشون خانم لیندا کیانیه!) هم شوهر کرد، ازدواج کرد؛ ای خاک بر سرت که…! تو چرا ازدواج نمی‌کنی بدبخت؟! تو چرا نمی‌میری؟»!
بعدش اینکه کلا ازدواج مقوله خوب و جالبیه؛ مثلا پریروز یکی از همکارام توی اداره ازدواج کرد و شیرینی آورد پخش کرد یا مثلا ازدواج می‌تونه باعث بشه که آمار جرم و جنایت بیاد پایین ولی خب از اون طرف باعث میشه که آمار یک سری جرم و جنایت‌های دیگه بره بالا! یا حتی می‌تونه باعث بشه که «پراید» از اینکه قیمتش رفته به این شکل بالا، خجالت بکشه و تمام تلاشش رو انجام بده که به شکل دیگه و مناسب‌تری افزایش قیمت پیدا کنه!
حتی مورد داشتیم در همین «آمریکا»ی خودمون (چون اغلب مسوولان و بچه‌هاشون اقامت اونجا رو دارن، دیگه مال خودمون محسوب میشه!) یک آقای سیاه‌پوستی رو یک آقای سفیدپوستی داشت به شکل غیرمحترمانه‌ای خفه می‌کرد با زانو و اینها ولی تا دختر موردعلاقه اون آقای سفیدپوست صحنه رو دید و بسیار ناراحت شد و به پیشنهاد آقای سفیدپوست جواب مثبت داد (که امیدوارم پیشنهاد متین و موقری باشه و خدای نکرده خاک‌برسری نبوده باشه که من اینجا متهم به ترویج خشونت بشم و اینها!)، آقای سفیدپوست پاش رو از روی گردن آقای سیاه‌پوست برداشت و اون تونست نفس بکشه و به آغوش گرم خانواده برگرده!
ما هم در کشور خودمون اصلا پدری نداریم که با دخترش مشکلی داشته باشه و حتی قانون هم مشکلی نداره که پدری، دخترش رو، «با» دلیل یا «بی» دلیل به قتل برسونه و اصلا خب قتله دیگه، سوسول‌بازی که نیست که! طبیعتا توی قتل، چهار تا فحش، دو سه تا لگدپراکنی، سه چهار تا ضربه چاقو و (ممکنه حتی» بریدن سر با داس و تیشه هم اتفاق می‌افته که خیلی طبیعیه!
الآن یعنی شما فکر می‌کنی که «فرهاد» اون قدیما با تیشه و بیل و کلنگ و داس، فقط کوه رو به عشق «شیرین» می‌تراشید و ازش استفاده دیگه‌ای نمی‌کرد؟! خیلی ساده‌این شما به خدا!
حالا البته این بچه‌های مجردی که مادراشون نگران آینده و ازدواجشون هستن هم احتمالا دلایل خودشون رو دارن که صدالبته قیمت شدید مسکن و مبلغ رهن دلربای یک قوطی کبریت ۵۰ متری و افزایش حدود ۲هزارتومنی قیمت ماکارونی و غیره، کمترین دلیل عدم ازدواج اونهاست و اونچه مانع ازدواج این عزیزان میشه همون بهونه‌ایه که به قول دوست هنرمندم؛ «داوود بصیری»، استقلالی‌ها در برابر موفقیت پرسپولیسی‌ها مطرح می‌کنن؛ «فدراسیون، دسته خرابه رو داده به ما!» که لازم به ذکر و تاکیده که منظورشون دسته «پلی استیشن»ه و لاغیر!
اما به هر حال جا داره که ما از همین جا و به همین بهانه، ازدواج سرکار خانم «لیندا کیانی» رو خدمت ایشون، خانواده محترمشون، خانواده آقای داماد، عمه عروس، خواهر زاده مادر داماد، بچه‌های صداوسیما و سینما، اهالی محله‌شون و خانواده «رجبی» (که تا سال‌ها پیش، فامیلی‌شون در انتهای تیتراژ تمام سریال‌های مناسبتی و غیرمناسبتی صداوسیما می‌اومد!)، تبریک بگیم و برای این دو نوگل تازه‌شکفته و خندان، آرزوی طول عمر و خوشبختی کنیم و اینکه انشاالله با همین فرمان بروند جلو و سال دیگه همین جمع، همین موقع، همین جا، شیرینی…؛ (ذهنتون مسمومسه ها!)، شیرینی جایزه سیمرغ بازیگری و حتی اسکار نقش اول زن یا در بدترین حالت، نقش مکمل ایشون را بخوریم!
در انتهای این مطلب هم لازمه عرض کنم که خیلی خوشوقت و خوشبخت و خوشحال و مسروریم که بالاخره قراره این هفته نتایج جشنواره دوره قبلی مطبوعات مازندران اعلام بشه و من به شخصه خیلی خرسندم که «داوود بصیری» به این جشنواره فاخر، وقعی نمی‌نهد و در آن شرکت نمی‌کند چون اگه شرکت می‌کرد، هر بار جایزه اول طنز رو می‌برد و خب این مسأله، اصلا مسأله خوشآیندی برای امثال من نمی‌تونه باشه!