ماکسیم گورکی و دنیای پابرهنه ها
ماکسیم گورکی و دنیای پابرهنه ها

    آلکسی ماکسیموویچ پشکوف که بیشتر با نام ماکسیم گورکی به روسی شناخته می شود، داستان نویس، نمایش نامه نویس و مقاله نویس انقلابی روس و از بنیان گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود. اگر چه گورکی را بیش تر به عنوان یک نویسنده، در سطح جهانی می شناسند و ستایش می کنند، اما او […]

 

 

آلکسی ماکسیموویچ پشکوف که بیشتر با نام ماکسیم گورکی به روسی شناخته می شود، داستان نویس، نمایش نامه نویس و مقاله نویس انقلابی روس و از بنیان گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود. اگر چه گورکی را بیش تر به عنوان یک نویسنده، در سطح جهانی می شناسند و ستایش می کنند، اما او از رهبران جنبش انقلابی روسیه نیز به شمار می آید.
گوركی که پدرش را در کودکی از دست داد و مادرش بعد از ازدواج مجدد او را تنها گذاشت.چند سال زندگی نزد پدربزرگ و ناتوانی او در تامین مخارج زندگی، گورکی را وادار به مهاجرت به ادسا کرد و در آنجا باربر شد، پس از آن به شهرهای دیگر روسیه ازقبیل تفلیس، نمازان و سایر شهرها سفر كرد و به كارهای مختلف: شاگرد نانوایی، پاسبانی و مستخدمی راه آهن تن در داد.
در همین مدت با سواد كمی كه داشت مطالعه می كرد و به ادبیات عشق می ورزید. به تدریج دست به قلم برد و اولین داستان خویش را در یكی از روزنامه های قفقاز نوشت. به زودی توانست نظر مردم را به سوی خویش جلب نماید. در این تاریخ گوركی كه شهرت یافته بود شروع به نوشتن آثار معروف خود كرد و سپس كشور را به سوی اروپا و آمریكا ترك گفت. در خارج از كشور نیز دست از فعالیت بر نداشت و به فعالیت خویش افزود تا آنكه انقلاب ۱۹۱۷ به ثمر رسید و گوركی همانند سرداری فاتح به كشور بازگشت.
گرچه او را بیش تر به عنوان یک نویسنده، در سطح جهانی می شناسند و ستایش می کنند، اما ماکسیم گورکی از رهبران جنبش انقلابی روسیه نیز به شمار می آید. مدتی سخنگوی دولت بود تا آنكه به شدت بیمار گشت و سفری برای معالجه به خارج نمود. در سال ۱۹۲۸ به روسیه بازگشت و بالاخره در سال ۱۹۳۶ هنگامی كه ۶۷ سال داشت جان سپرد. نیژنی نوگورود، روستای محل تولدش، از ۱۹۳۲ تا ۱۹۹۱، به افتخار او «گورکی» نامیده می شد.
قهرمانی به نام «مادر»
شناخته شده ترین رمان گورکی در ایران را می توان رمان « مادر » دانست. قهرمان رمان زنی است میانسال به اسم پلاگیا ولاسووار که زندگی را در فقر گذرانده و در سکوت و خاموشی رنج برده است و سرانجام متقاعد شده است که زندگی جز این نمی تواند باشد. شوهرش کارگر دائم الخمری بوده که سالها او را کتک می زده است.
محمد قاضی، مترجم کتاب معتقد است: کتاب در گرماگرم مبارزات نوشته شده و سهم تخیل در آن بسیار کم است و رویداد ها و شخصیت ها، از نمودهای واقعی اقتباس شده اند و با عشق های کم رنگ و احساسات لطیف (که اصلاً دست وپاگیر نیستند) غنی شده و لنین را بر آن داشته تا پس از رسیدن به قدرت، بار ها و بار ها کتاب را تحسین کند.
یکی از تیپ هایی که در داستان های ماکسیم گورکی بسیار به چشم می خورد، تیپ شخصیتی« پابرهنه» است. حتّی می توان گفت استفاده از این تیپّ قهرمان، از ویژگی های کار گورکی به شمار می رود. با بررسی برخی آثار داستانی و همچنین زندگی نام نویسنده می توان دریافت که گورکی بیش از همه با این قشر از اجتماع آشنایی داشته، در میان آنها زندگی کرده، رنج هایشان را چشیده و برای اوّلین بار آنها را وارد ادبیّات نموده است. چنان که کسانی چون گوگول و چخوف «انسان های کوچک» را وارد ادبیّات کردند، گورکی هم راه ورود بی خانمان ها، کولی ها و پابرهنگان را به داستان و رمان گشود.
یکی از تیپ هایی که در داستان های ماکسیم گورکی بسیار به چشم می خورد، تیپ شخصیتی« پابرهنه» است. حتّی می توان گفت استفاده از این تیپّ قهرمان، از ویژگی های کار گورکی به شمار می رود.
او برای «پابرهنه»ها ویژگی های منحصربه فردی قائل است که در داستان و از زبان خود شخصیّت ها هم به آن اشاره می شود. پابرهنگانِ گورکی، قهرمانانی بالقوّه اند در سیمای آوارگان و خانه به دوشان. آزادگی، آزادی خواهی، اندیشه های ناب، داشتن روح سرکش و ناآرام و همچنین نگنجیدن در قالب های تعریف شد زندگی را می توان از ویژگی های پابرهنگان گورکی دانست.
ماکسیم گورکی تمرکز خود را بر زندگی و احوال پابرهنگان گذاشته و قهرمانان آثارش را بین آنها جُسته است. گورکی تیپی خلق کرد که نامی خاص مثل کانووالوف یا آرلوف نداشت، بلکه نام کلّیِ پابرهنگان را یدک می کشید. او پابرهنه هایش را به غرور مجهّز کرد. گورکی برای قهرمانانش چیزی نمی خواهد؛ این خود آنها هستند که رتبه شان در زندگی را طلب می کنند و مسلماً جایگاهی که می خواهند، پلّ آخر نیست. برای آنکه بی اساس نگفته باشیم به سخنان خود گورکی استناد می کنیم: پابرهنگان، کارگر نیستند که به دنبال آزادی باشند؛ این پرسوناژ ها به طرز تحقیرآمیزی برای هیچ چیزی تلاش نمی کنند؛ هدف خود را دارند و آن هم آگاهی بر رهایی ظاهری شان از تمام قید و بندهای اجتماعی، اخلاقی و دینی است.
پابرهنگی پدیده ای است جالب در زندگی اجتماعی روسی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم. انتخاب سیمای پابرهنگان گویی به مثاب نخستین گام برای متهم کردن جامعه ای بود که بر پای بی عدالتی و بی فکری بنا شده است و این گام را گورکی برداشت. درواقع اکثر پابرهنگان گورکی با هم ضعف ها و نواقصشان بدون شک از پتانسیل ذهنی بسیار بالایی برخوردارند. این پرسوناژها فصیح و حاضرجواب هستند و نسبت به بسیاری از اربابان زندگی به مراتب خردمندتر و جالب توجه ترند. ولگردان گورکی، گاهی حتّی لقمه نانی ندارند که با آن شکمشان را سیر کنند، امّا به نظر می رسد در حقیقت این را می توانند بفهمند که انسان تنها برای لقم نان زندگی نمی کند. فلسف زندگی آنها آئین به خصوصی است که به استقلال درون و تحقیر شکار مواهب ناچیز دنیا متّکی است، همان مواهبی که زنجیرهای مالکیّت را به پای روح انسان محکم می کنند.