گروه سیاسی نیمه دوم اردیبهشت سال ۱۳۷۶ و در اوج مبارزات انتخاباتی «دوم خرداد» برای کاری از خراسان به ساری رفتم و از بنرها و پیام خوشآمدهایی که در ورودی شهر دیدم، متوجه شدم که حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد جریان موسوم به جناح راست آن روز -اصولگرایان امروز- برای یک سفر انتخاباتی […]
گروه سیاسی
نیمه دوم اردیبهشت سال ۱۳۷۶ و در اوج مبارزات انتخاباتی «دوم خرداد» برای کاری از خراسان به ساری رفتم و از بنرها و پیام خوشآمدهایی که در ورودی شهر دیدم، متوجه شدم که حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد جریان موسوم به جناح راست آن روز -اصولگرایان امروز- برای یک سفر انتخاباتی به مازندران آمده بود، نامزدی که تا اخبار ساعت دو بعدازظهر روز شنبه سوم خرداد ۷۶، بسیارانی چون من تصور میکردند برنده قطعی انتخابات خواهد بود.
آنچه که آن روز توجه مرا به خود جلب کرد و برای همیشه در خاطرم ماند، پارچهنوشته سفید بزرگی در ابعاد سه متر در هفت یا هشت متر بود که برروی آن نوشته بودند «مالک اشتر علی ! به شهر ما خوش آمدی». آن روز احتمالاً در نگاه حسین شریعتمداری و بسیاری از همفکرانش، ناطق نوری «مالک اشتر زمان» بود و بسیار تلاش کردند تا در آن انتخابات که در مسیر دیگری تاریخساز شد، ناطق نوری رأی بیاورد اما نشد.
بعدها، بسیارانی شهید سعید «سردار حاج قاسم سلیمانی» را مالک اشتر زمان لقب دادند مشخصاً به این دلیل که آن شهید بزرگوار، بهتنهایی یکی از بازوان توانمند نظامی نظام جمهوری اسلامی بود و امروز نوبت به «آیت الله سید ابراهیم رییسی» رسید که از نظر شریعتمداری، مالک اشتر زمان باشد.
«مالک اشتر نخعی» شخصیت بینظیر تاریخ اسلام است، جایگاه مالک اشتر در تاریخ اسلام مشخص است، دلاوری جنگآزموده که باوری راسخ به اسلام و پیامبر(ص) و پس از آن به مولا امیرالمومنین علی (ع) داشت و تا روزی که پس از دریافت حکم امارت مصر از امام علی در میانه راه مصر به زهر کین دشمنان دچار شود و به شهادت برسد، مانند سربازی فداکار در راه ایمان و عقیده خود شمشیر زد و پس از رحلت نبی مکرم اسلام نیز لحظهای از امام خود مولا علی جدا نشد و پیروزی قریبالوقوع آن سرباز فداکار اسلام در صفین که با حماقت خوارج، ناکام ماند، یکی از فرازهای غمگین و دردآور تاریخ اسلام است.
از مدتها قبل سنتی نامقبول بیشتر در بین اصولگراها باب شد که همواره برای اثبات حقانیت خود و تقبیح مخالفان سیاسی، از روش «قرینهسازی تاریخی»، بهره میبردند و مثلاً خودشان را علوی و پیرو اسلام ناب و برخی مخالفان خود را دنبالهرو اسلام اموی و یا اسلام ابوسفیانی مینامیدند و به این ترتیب راه نقد مخالفان دلسوز را نیز بر خود سد میکردند.
اینکه ما ابتدا و میانه حضور سیاسی یکی از دوستانمان را به انتها و پایان دوران سیاسی شخصیت برجسته و صاحبنام تاریخ اسلام چون مالک اشتر تشبیه کنیم اندکی از هوشمندی به دور است و در سیره سیاسی امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری حَفِظَه اللهَ نیز ندیدیم و نخواندیم که خود یا یکی از یاران خود را به فردی از رجال تراز اول تاریخ اسلام تشبیه کنند و همه برخورد صادقانه و صریح امام خمینی با مرحوم فخرالدین حجازی را در فرودگاه در روز ۱۲ بهمن ۵۷ به خاطر داریم که وی را ابوذر زمان خوانده بود. دو رهبر انقلاب بارها تأکید کردهاند ستایش و تعریفشان از افراد نیز بر مبنای حال آن افراد بوده است تا کسی از این ستایشها سوء استفاده نکند.
این روش -قرینهسازی تاریخی- البته هیچ مبنای منطقی ندارد و تنها بُرد تبلیغاتی موقت برای برخی از اصولگرایان داشته است اما آیا این افراد که حتماً دغدغه دین دارند، به عواقب و پیامدهای ناخواسته این قرینهسازیها اندیشیدهاند؟ آیا با خود فکر کردهاند که وقتی یک روز در دهه ۷۰ «مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی» را «شعیب بن صالح» -یار ویژه امام عصر (عج) و از سرداران سید خراسانی موعود در روایتهای آخرالزمانی شیعه- معرفی میکنند و حتی نشانههای شعیب را در صورت هاشمی میبینند اما در یک روز دیگر -دهه هشتاد- «محمود احمدینژاد» را شعیب بن صالح معرفی میکنند چه آسیبی به باورهای مردم درخصوص مهدویت وارد میشود؟
احتمالاً این حضرات اصولگرا با خود میاندیشند مردم فراموشکارند و مثلاً یادشان میرود که در میانه دهه هفتاد، ناطق نوری، مالک اشتر علی است اما یک یا دو دهه قبل، وی از ساکتین فتنه یا چیزی در حد ریزشیهای انقلاب است.
به نظر ما این استراتژی، در کوتاه زمان برد تبلیغی برای جریان سیاسی اصولگرا دارد و آن فرد را نیز در افکار عمومی عزیزدردانه میکند اما در نهایت، به باور مردم درخصوص حقانیت شخصیتها و رجال نامدار تاریخ اسلام آسیب وارد خواهد کرد و مسئولیت این اتفاق نیز با جریان سیاسی اصولگرا، کیهان و شریعتمداریها است.
نکته آخر اینکه بهتر است بردبار باشیم و صادقانه کمک کنیم تا آیت الله سید ابراهیم رییسی طرحها و برنامههای دولت خود را اجرا کند تا در نهایت عزت و اعتبار این مرد در قلوب مردم بنشیند و مردم، تلاش کنند تا خود را شبیه وی کنند نه اینکه رییسی و ناطق را به مالک اشتر شبیه بدانند و در این مسیر نقد مشفقانه نیز یکی از لوازم است و زمانی که شما یک مدیر اجرایی را به مالک اشتر تشبیه میکنید ناخواسته باب نقد را بر وی میبندید یا محدود میکنید و همین بزرگترین خیانت به یک مدیر است که باید در معرض نقد و انتقاد باشد تا متوجه کاستیها و اشکالات مدیریتی خود باشد.