ناهم‌خوانی مرزها، جغرافیا و فرهنگ
ناهم‌خوانی مرزها، جغرافیا و فرهنگ

  گروه سیاسی هر انسانی دو کشور و دو سرزمین مادری دارد، نخست همان‌که حد و حدود جغرافیایی دارد و متشکل از شهرها و روستاها و رودها و کوه‌ها است که به نام فلان کشور و فلان سرزمین شناخته می‌شود و دومین کشور نیز مجموعه آداب و رسوم و طرز لباس پوشیدن و معاشرت و […]

 

گروه سیاسی

هر انسانی دو کشور و دو سرزمین مادری دارد، نخست همان‌که حد و حدود جغرافیایی دارد و متشکل از شهرها و روستاها و رودها و کوه‌ها است که به نام فلان کشور و فلان سرزمین شناخته می‌شود و دومین کشور نیز مجموعه آداب و رسوم و طرز لباس پوشیدن و معاشرت و در مجموع فرهنگ ملی است و یکی از عناصری که برای هر انسان لازم است تا زیستی سالم و ایمن داشته باشد همین است که در مرزهای جغرافیایی و فرهنگی خود حضور داشته باشد یا ناچار از ترک آن نشود. این روزها شاهد هستیم موج جدید مهاجران از کشور افغانستان به کشورهای همسایه روان هستند از پاکستان و جمهوری اسلامی ایران تا تاجیکستان و یونان و اروپا و شاید با نگاه سطحی تصور کنیم این افراد می‌روند تا زندگی خود را در جایی دیگر بسازند و پس از مدتی وقفه، موفق می‌شوند زندگی خود را در جایی دیگر بدون مشکل خاصی ادامه دهند، در حالی‌که این افراد عموماً از مرزهای جغرافیایی عبور می‌کنند اما نمی‌توانند از مرزهای فرهنگی رد شوند و در میانه مرزهای فرهنگی گیر می‌افتند.

هماهنگی بین مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، چیزی است که تنها انسانی متوجه اهمیت آن می‌شود که آن را به هر دلیل از دست داده باشد و مثلاً به جغرافیایی پای بگذارد که وطنش نیست و با فرهنگ حاکم بر آن سرزمین ناهمخوان باشد و این موضوعی روانی، عاطفی و اجتماعی است و به دشواری می‌توان آن را حل و هضم کرد.
سال‌ها قبل در همسایگی‌مان در مشهد، یک خانواده افغان زندگی می‌کردند که اوضاع مالی بهتری نسبت به بقیه مهاجران افغان داشتند و یکی از فرزندانش، بعدها به آلمان رفت و پس از چهار سال مجدداً به ایران برگشت که مصادف بود با شکست طالبان از نیروهای ائتلاف ضد تروریست به رهبری ایالات متحده و در نهایت هم در یک روز گرم تابستان، همه خانواده شادی‌کنان با ما خداحافظی و به سمت افغانستان حرکت کردند.
پدر پیر این خانواده که از زمان ظاهرشاه تا اشغال کشور توسط روس‌ها از کارمندان ارشد بانک ملی افغانستان بود به من گفته بود دوست دارد هر روز مردانی دستار به سر و زنانی برقع‌پوش ببیند و در نانوایی و فروشگاه با زبان پشتون یا فارسی حرف بزند و تا روزی که این اتفاق برایش نیفتد –تا روزی که به کشور خود باز نگردد- احساس پژمردگی دارد و من با خود تصور می‌کردم چون پیرمرد است و نگاه سنتی دارد، اینگونه فکر می‌کند اما زمانی که پسرش از آلمان برگشت نیز با آن‌که در یکی از مراکز صنعتی به‌عنوان کارگر نیمه‌ماهر کار می‌کرد و حقوق خوبی هم می‌گرفت ناخودآگاه همان حرف پدرش را تکرار کرد و در نهایت گفت من باید در هوای کشور خود نفس بکشم.
حقیقت این است که رسیدگی به امور مهاجران تنها به دادن بسته مواد غذایی منحصر نیست و این افراد، همواره سوگوارند چون در بستری فرهنگی متفاوت و ناهمگون با ذهنیت تاریخی آنان زندگی می‌کنند و حل این موضوع نیاز به دو تا سه نسل زمان دارد تا نسل جدید به‌طور کامل در فرهنگ کشور مقصد، حل و هضم شود و به نوعی وابستگی به فرهنگ پدرانش را فراموش کنند و در نهایت یک‌بار دیگر خودش به هماهنگی و همگونی فرهنگی و جغرافیایی برسند.
بسیاری از افرادی که سابقه زندگی در ایران را داشتند و بعدها ناچار به یکی از کشورهای مرفه اروپایی یا آمریکا و کانادا مهاجرت کردند هم از افسردگی بی‌دلیل و اندوه ماندگار حکایت دارند که روانکاوان آن را «نوستالژی» و دلتنگی برای وطن نام نهادند در حالی‌که خودشان می‌دانند هم وطن و هم هموطنان، همه حالشان خوب است و این عده نیز دچار همین دوگانگی و تعارض بین مرزهای جغرافیایی و فرهنگی می‌شوند و تا این هماهنگی برای‌شان ایجاد نشود، آرامش به روح و روان آنان باز نمی‌گردد.
این افسردگی مزمن و این رنج پنهان گاه تا سه نسل متوالی در میان مهاجران قهری و کسانی که ناچار از ترک وطن شدند، ادامه دارد و یکی از ریشه‌های برخی آسیب‌های اجتماعی در کشورهای غربی شناخته می‌شود.
امروز که اوضاع کشور همسایه شرقی ما نابسامان است و مردم بسیاری از هر طریقی به مرزها هجوم بردند تا کشور را ترک کنند، باید بدانیم هیچ کشور ولو یک کشور مرفه برای این مهاجران، راه حل قطعی نیست و باید شرایطی در کشور فغانستان برای این افراد به‌گونه‌ای مهیا شود که همه باز گردند چون تا روزی‌که این مشکل وجود دارد، هیچ مهاجر قهری با کوچ اجباری به حل منطقی مسأله موفق نمی‌شود.
سیاسیون حاکم بر کابل که امروز به آسانی از رفتن مردم دم می‌زنند و در عمل فضای حکومت خود را به‌گونه‌ای مهیا نمی‌سازند که همه شهروندان از بودن و ماندن در کشور احساس رضایت کنند بدانند ظلمی آشکار در حق فرزندان و جوانان کشور کردند که شرایط را طوری رقم زدند که شهروندان افغان فوج فوج کشور را ترک کنند در حالی‌که این جوانان همه سرمایه‌های کشور هستند و می‌توانستند برای توسعه کشور پیشقدم باشند.