گروه سیاسی حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری رییس مجلس پنجم و از شیوخ عالیمقام «جامعه روحانیت مبارز» که نامش با رویداد دوم خرداد گره خورد و حتی بیش از «سید محمد خاتمی» آن پیروزی تاریخی را به خاطر بخشهایی از افکار عمومی که فعالان سیاسی و اجتماعی نیمه دهه ۷۰ بودند، میآورد روز گذشته از سکوت […]
گروه سیاسی
حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری رییس مجلس پنجم و از شیوخ عالیمقام «جامعه روحانیت مبارز» که نامش با رویداد دوم خرداد گره خورد و حتی بیش از «سید محمد خاتمی» آن پیروزی تاریخی را به خاطر بخشهایی از افکار عمومی که فعالان سیاسی و اجتماعی نیمه دهه ۷۰ بودند، میآورد روز گذشته از سکوت طولانیمدت خود بیرون آمد و در مصاحبه با «جماران» نکاتی گفت که شنیدنی است از جمله تأکید کرد: «ما دموکراسی را به کشورمان آوردهایم ولی ابزارش را نداریم؛ ابزارش حزب است. دموکراسی حزب میخواهد. چون مردم در همه چیز کارشناس نیستند. مثلا یک کسی کاسب، بقال، عطار، صنعتگر، تاجر، دانشجو یا استاد است. اینها متخصص سیاسی نیستند که به چه کسی رأی بدهند و به چه کسی رأی ندهند. در کل دنیا به «کارشناس» مراجعه میکنند.
مثلا در انگلیس حزبهای کارگر و محافظهکار هست و یا در آمریکا دموکراتها و جمهوریخواهان هستند. اینها حزبهای اثرگذار هستند. حزب کاندیدا معرفی میکند. بدنه حزب از کارشناسان شورای مرکزی و رأس حزب استفاده میکنند و آنها هستند که میفهمند چه کسی خبره است و چه کسی را باید انتخاب کند و بقیه هم به او تأسی می کنند. ولی ما چنین حزبی به این معنا نداریم.
مشکل بعدی ما این است که قاعده بازی را هم بلد نیستیم. دنیا هم ابزار دموکراسی را دارد و هم قاعدهاش را بلد است. یعنی اگر حزب جمهوریخواه یا دموکرات در آمریکا برنده شد، قاعده بازی این است که رییسجمهور از حزبی است که اکثریت را آورده و وزرا و معاونین و مشاورین رییسجمهوری از همین حزب هستند. اما دیگر به پایینتر از وزیر و معاون و مشاور رییسجمهوری دست نمیزنند و از آنجا پایینتر به «کارشناس» مراجعه میکنند و فرقی ندارد که این کارشناس چپ یا راست باشد.
ما نه ابزار دموکراسی را داریم که احزاب قوی است و نه قاعده بازی را بلد هستیم. اصلاحطلب روی کار میآید و تمام اصولگرایان در هر جایی که هستند تا مسئولین روستاها را هم عوض میکند و اصولگرا سر کار میآید و تمام کارشناسان اصلاحطلب را عوض میکند.»
سخنانی که حجتالاسلام ناطق نوری گفت درست است و حتی کارشناسان سیاسی میگویند دموکراسی بدون «تحزّب» یک شوخی است اما سوال ما از رییس مجلس پنجم این است که چرا اینقدر دیر؟! گفتن این حرفها در شرایطی که مردم و افکار عمومی بر بیش از اینها آگاهی دارند و جناب ایشان نیز قدرتی در اجرا یا تقنین ندارند، با چه هدفی صورت گرفت؟
مردم، افکار عمومی و طبقهمتوسط در ایران عادت کردند که مدیران سیاسی را در روزهایی که مسئولیت دارند با ایّامی که با مسئولیت خداحافظی کردند کاملاً متفاوت ببینند، گویا دو فرد مجزّا هستند و اخیراً این تفاوت به شکلی آزاردهنده زیاد شد که در ادامه به دو نمونه آن اشاره میرود:
علی لاریجانی بیش از سه دهه در وزارت فرهنگ و ارشاد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و مجلس شورای اسلامی حضور داشت و ریاست کرد اما نه در سخنان خود و نه در سلوک عملیاش، هیچ یادی از حقوق شهروندان نکرد و همواره به عنوان چهرهای وفادار به اصولگرایان شناخته میشد، حقی برای مخالف قائل نبود و هیچگاه نیز از مواضع رسمی نظام، گامی فاصله نگرفت تا روزیکه تصمیم گرفت برای انتخابات ریاستجمهوری دوره سیزدهم نامنویسی کند. در همان زمان بود که برای نخستین بار از لاریجانی سخنانی شنیدیم که اگر از ما میپرسیدند این سخنان از کدام شخصیت سیاسی در جمهوری اسلامی است قطعاً پاسخ میدادیم «سید محمد خاتمی».
دکتر علی لاریجانی که سابقه وابستگی سیاسی و جناحیاش واضح بود سخن از «گفتوگوی داخلی»، «تحمل و مدارا»، «تسهیل روابط خارجی برای توسعه اقتصادی» و «ضرورت دوری از روضهخوانهای سیاسی» گفت و این سخنان را تا پیش از اعلام رد یا عدم احراز صلاحیت در «شبکههای اجتماعی و اتاقهای کلابهووس» با حوصله به گونهای حکیمانه با ادبیاتی فاخر برای افکار عمومی تبیین میکرد که حتی برخی جوانان اصلاحطلبان نیز وهم برشان داشته بود که لاریجانی بیشاز دشمنان سرسخت دو دهه قبل خود نظیر «سعید حجاریان» و «خاتمیچیها» اصلاحطلب بود و هست و خواهد بود و من در تمام این مدت با خود فکر میکردم که دکتر علی لاریجانی که اینگونه زیبا و تحولخواهانه سخن میگوید، در دو سه دهه قبل که در دستگاهها مهمی مدیریت کرد چرا یک جمله از این سنخ نگفت و حتی در عمل، عکس این سخنان رفتار کرد گویی که هیچ حقی برای شهروندان و سلیقه آنان قائل نیست و تنها روش موثر در برخورد با مخالفان سیاسی حتی مخالفان نجیب را حذف میداند؟
نمونه دوم آن «محمود احمدینژاد» است که قبل از کسب کرسی قدرت، با ادبیاتی خاص از «مرتضی حیدری» مجری صدا و سیما میپرسید: «شما فکر میکنید مشکل کشور موی بچههای ماست؟ جوان هرطور دوست دارد لباس بپوشد، دولت باید به مشکلات کلان کشور بپردازد و اقتصاد را درست کند» اما پس از آغاز دوران شکوفایی خود در قدرت، نسبت به «گشت ارشاد» یک کلمه سخن نگفت و اعتراض نکرد و در همان دوران، مخالفان سیاسی داخلی خود را «خس و خاشاک» نامید. وی امروز خود به یک «اپوزیسیون» تبدیل شده و دل من باز برای جوانانی میسوزد که نمیدانند وی درصورت کسب قدرت چه چرخشی خواهد داشت.
سیاسیون ما و ازجمله حجتالاسلام ناطق نوری باید بدانند اگر در زمانی که بر کرسی قدرت هستند و بهموقع و بجا سخنی را گفتند و برابر آن عمل کردند، ارزش دارد و به نفع آنان در تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد اما اگر فرصت گذشت و زمان مناسب منقضی شد و شما از قدرت به بیرون پرت شدید و آن روز بخواهید سخنی مطابق برداشت افکار عمومی را بر زبان بیاورید، محبوب مردم نخواهید شد و چه بسا مردم گمان فریبکاری در مورد شما ببرند.
ناطق نوری در جمهوری اسلامی وزیر کشور، نماینده و رییس مجلس بود صادقانه بگوید به چند شخصیت از مخالفان درون نظام مانند نهضت آزادی و جبهه ملی و حتی جریانات مذهبی داخل نظام مانند گرایش چپ موسوم به مجمع روحانیون و اصلاحطلب مجوز نشریه و حزب داد؟ چرا روزی که وزیر کشور بود دستور به زندانی کردن نماینده زاهدان داد که به برخی ردصلاحیتهای شورای نگهبان اعتراض داشت؟ چرا در عمل از شعار «حزب فقط حزب الله» حمایت میکرد؟ چرا آن روز که خود باید برابر قاعده بازی میکرد، همه قواعد را به کناری وانهاد اما امروز دم از ضرورت رعایت قاعده بازی در سیاستورزی میزند و بر فعالیت آزادانه احزاب توصیه میکند؟
مجدداً تأکید میکنم اصل حرف و سخن ناطق نوری، لاریجانی و احمدینژاد که در سطور بالا مورد اشاره قرار گرفت درست است اما مشکل ما با این است که چرا تا روزی که خود قدرت را در دست داشتند به حرف خود در عمل «التزام» نداشتند؟ امروز این حرفها با چه هدفی بیان میشود؟ مردم را چه فرض کردهاید؟