نوروز در تقاطع سنت و تحول؛ جایی که حقیقت و آرزوها به هم می‌رسند
نوروز در تقاطع سنت و تحول؛ جایی که حقیقت و آرزوها به هم می‌رسند
نوروز، آغازی دوباره است؛ لحظه‌ای که زمین جامه‌ سبز می‌پوشد و دل‌ها به شوق نو شدن می‌تپند. هنگامه‌ای که زمان، پلک می‌بندد و در سکوتی ژرف، سالی کهن را بدرقه و بهار را میزبانی می‌کند.

به گزارش خبرنگار جمله، به همین مناسبت، افتخار گفت‌وگو با سجاد وهابی، کارشناس جوان و محقق اقتصادی را داشته‌ایم؛ جایی که او از خاطرات ماندگار نوروز، آرزوهایش برای سال نو و نگاهی که به این آیین کهن دارد، سخن می‌گوید. دعوتتان می‌کنیم به خواندن این گفت‌وگوی جذاب که رایحه‌ بهار در هر واژه‌اش جاری است.

جمله: اگر نوروز را در یک کلمه توصیف کنید، کدام کلمه را انتخاب می‌کنید و چرا؟

دیدوبازدید – چون نوروز فرصتی برای تازه کردن دیدارها، زنده کردن خاطرات و نزدیک‌تر شدن دل‌هاست.

جمله: اگر فقط یک روز از سال جدید را می‌توانستید به یادگار از گذشته تغییر دهید، کدام روز بود و چرا؟

آخرین روزی که عزیزان از دست رفته‌ام کنارم بودند.
کاش می‌شد آن روز را دوباره تجربه کنم، بیشتر با آن‌ها حرف بزنم، عطر حضورشان را عمیق‌تر نفس بکشم و لحظات بودنشان را برای همیشه در قلبم حک کنم.

جمله: چه چیزی در نوروز بیشترین ترس را به شما وارد می‌کند؟ آیا این ترس را با چیزی می‌توانید کنار بگذارید؟

اینکه در تعطیلات نوروز دچار دندان‌درد شوم! چون در این ایام تقریباً هیچ دکتری در دسترس نیست و درد می‌تواند لحظات زیبای نوروز را تلخ کند. تنها راه کنار آمدن با این ترس، مراقبت بیشتر از سلامتی و پرهیز از خوردن شیرینی‌های بیش از حد است تا بتوانم نوروز را بدون نگرانی و با لبخند سپری کنم.

جمله: اگر نوروز یک کتاب بود، فصل اول آن چه داستانی را روایت می‌کرد؟

فصل اول نوروز، داستان خانه‌ای پر از عطر شکوفه‌های بهاری را روایت می‌کرد؛ جایی که نسیم تازه‌ فروردین، پرده‌ها را آرام تکان می‌دهد و سفره‌ هفت‌سین با شمع‌های روشن، نویدبخش آغاز فصلی جدید از زندگی است. این داستان از امید، از دیدار دوباره عزیزان و از لحظه‌ای سخن می‌گوید که زمین و زمان با هم نفس تازه‌ای می‌کشند.

جمله: اگر می‌توانستید یک سنت نوروزی را به گونه‌ای نوآورانه تغییر دهید، چطور آن را دگرگون می‌کردید؟

دلم می‌خواست سنت دیدوبازدید نوروزی را با هدیه دادن “گل” همراه کنیم. هر خانواده‌ای که به مهمانی می‌رود، یک شاخه گل به میزبان هدیه دهد؛ گلی که نماد محبت، احترام و طراوت بهار باشد. این سنت می‌توانست نوروز را زیباتر و مهربانی را ماندگارتر کند، چون گل‌ها مثل خاطرات خوب، هرچند زودگذرند، اما عطرشان تا همیشه در دل می‌ماند.

جمله: اگر نوروز می‌توانست از شما یک سؤال مهم بپرسد، آن سؤال چه بود؟

نوروز از من می‌پرسید:
“آیا در سالی که گذشت، به اندازه کافی برای خوشحال کردن خودت و عزیزانت تلاش کردی؟
آیا قدر لحظاتی را که دیگر بازنمی‌گردند، دانستی؟”

جمله: اگر امسال تنها یک تصمیم می‌توانستید بگیرید که تأثیر بزرگی بر آینده شما بگذارد، چه تصمیمی بود؟

امسال تصمیم می‌گرفتم که کمتر نگران باشم و بیشتر از لحظات زندگی لذت ببرم. به جای اتلاف انرژی روی دغدغه‌های بی‌پایان، می‌خواستم یاد بگیرم که در هر لحظه از زندگی، از زیبایی‌ها و فرصت‌ها بهره ببرم و در مسیر خوشبختی گام بردارم.

جمله: نوروز برای شما بیشتر یک شروع است یا یک تکرار؟ آیا هر سال حس نو بودن و تازگی را تجربه می‌کنید؟

نوروز برای من همیشه یک شروع است، نه یک تکرار. هر سال وقتی به بهار نگاه می‌کنم، انگار فرصتی دوباره برای تغییر و رشد به من داده می‌شود. این فصل پر از نو شدن‌هاست؛ از شکوفه‌ها و سبزه‌ها تا قلب‌ها و آرزوها. هر نوروز، احساس تازگی و امیدی نو به زندگی‌ام می‌بخشد، گویی که جهان دوباره در دستانم شروعی تازه را به من هدیه می‌دهد.

جمله: چه چیزی در نوروز برای شما نماد حقیقت است؟ آیا این نماد را به چالش کشیده‌اید؟

“پایان شب سیه سپید است”
برای من نماد حقیقت در نوروز است. این جمله نشان‌دهنده‌ امید و نوید آغاز دوباره است. در هر تاریکی، همیشه نوری هست که به درخشش می‌آید و تمام سختی‌ها به پایان می‌رسند. در طول زندگی، این نماد را به چالش نکشیده‌ام، بلکه آن را در آغوش گرفته‌ام و هر سال با آمدن نوروز، به یاد می‌آورم که هیچ شبی برای همیشه نخواهد ماند.

جمله: اگر می‌توانستید یک سنت ایرانی را برای همیشه از بین ببرید، کدام یک را انتخاب می‌کردید و چرا؟

اگر می‌توانستم “چهارشنبه‌سوری فعلی” را تغییر می‌دادم.
نه به این دلیل که مخالف شادی و هیجان هستم، بلکه چون متأسفانه این روز به جای جشن و سرور، به صحنه‌ای از حوادث تلخ، آسیب‌های جبران‌ناپذیر و از دست دادن عزیزان تبدیل شده است. کاش می‌شد این آیین را به شکلی ایمن‌تر و زیباتر برگزار کنیم، جایی که نور و آتش همچنان نماد روشنی و پاکی باشند، اما بدون ترس، بدون خسارت و بدون اشک.

جمله: اگر سفره هفت‌سین، نمایی از شخصیت شما را نشان می‌داد، چه اجزایی باید در آن باشد؟

اگر سفره هفت‌سین نمادی از شخصیت من بود، باید این اجزا را در خود داشت:

سبزه: نماد امید، سرزندگی و رشد، چون همیشه سعی می‌کنم رو به جلو حرکت کنم و از دل سختی‌ها، راهی برای شکوفایی پیدا کنم.

سیب: نشانه سلامتی و مهربانی، چون سلامتی را بزرگ‌ترین نعمت می‌دانم و سعی می‌کنم با محبت، دلی را شاد کنم.

سکه: نماد برکت و تلاش، چون معتقدم موفقیت تنها با کوشش و نیت پاک به دست می‌آید.

سماق: طعم تلخی که یادآور صبر است، چون در زندگی، صبر و تحمل سختی‌ها را به عنوان درس‌های ارزشمند پذیرفته‌ام.

سرکه: نماد تجربه و پختگی، چون هر اشتباه و چالش در زندگی مرا قوی‌تر و آگاه‌تر کرده است.

سنجد: نشانه عشق و تفکر، چون معتقدم عشق به زندگی، خانواده و رویاهاست که مسیر ما را معنا می‌بخشد.

سیر: سمبل محافظت، چون باور دارم باید از خود و عزیزانم در برابر سختی‌های زندگی مراقبت کنم.

این سفره، بازتابی از باورها، آرزوها و ویژگی‌های من است؛ ترکیبی از امید، تلاش، عشق و تجربه که هر کدام نقشی در مسیر زندگی‌ام دارند.

جمله: اگر سفره هفت‌سین به شما شخصی‌ترین درس زندگی را می‌آموخت، آن درس چه بود؟

“متفاوت بودن”
سفره هفت‌سین به من آموخت که متفاوت بودن، نه‌تنها یک ضعف نیست، بلکه نقطه قوتی است که زیبایی و تنوع را به زندگی می‌بخشد. همان‌طور که هر یک از سین‌های هفت‌سین، با طعم، رنگ و مفهوم خاص خود، معنا و برکت این سفره را کامل می‌کنند، در جامعه نیز تفاوت‌ها هستند که ما را کامل‌تر و زندگی را ارزشمندتر می‌سازند.

جمله: اگر نوروز می‌توانست یک خاطره خاص از شما را بگیرد و برای همیشه در ذهن شما باقی بگذارد، آن خاطره چه بود؟

اگر نوروز می‌توانست یک خاطره را برای همیشه در ذهنم ماندگار کند، آن خاطره “مهمانی بزرگ خانوادگی در خانه پدربزرگ و مادربزرگ” بود.
خانه‌ای که بوی صمیمیت و عشق می‌داد، جایی که همه دور هم جمع می‌شدند، بی‌هیچ عجله‌ای برای رفتن، بی‌هیچ دغدغه‌ای جز لذت بردن از کنار هم بودن. صدای خنده‌های گرم، عطر چای مادربزرگ که در تمام خانه می‌پیچید، قصه‌های پدربزرگ که بارها شنیده بودیم اما هر بار دلنشین‌تر از قبل به نظر می‌رسید. کودکان با شادی در حیاط بازی می‌کردند، بزرگ‌ترها از خاطراتشان می‌گفتند و دل‌ها پر از آرامش و عشق بود.

کاش می‌شد این لحظه‌ها را برای همیشه قاب کنم؛ تصویری از مهر، سادگی و با هم بودن، بی‌آنکه گذر زمان آن را کم‌رنگ کند.

جمله: بهترین عیدی که تا به حال گرفته‌اید چه بوده است؟

بهترین عیدی که گرفته‌ام، “ساعت” بود که در دوران کودکی از پدر و مادر دریافت کردم. این هدیه نه تنها نشان محبت آن‌ها بود، بلکه یادآور ارزش زمان و لحظات گرانبهایی است که با عزیزانم گذراندم.

جمله: اگر می‌توانستید در لحظه تحویل سال در هر جای دنیا باشید، کجا را انتخاب می‌کردید؟

اگر می‌توانستم لحظه تحویل سال را در هر جای دنیا سپری کنم، باز هم جایی را انتخاب می‌کردم که کنار خانواده‌ام باشم.
زیبایی تحویل سال نه در مکان، بلکه در آدم‌هایی است که در کنارشان هستیم. اما اگر قرار بود جایی خاص را انتخاب کنم، دوست داشتم در دل طبیعت، جایی سرسبز و آرام، کنار دریا یا زیر شکوفه‌های بهاری باشم؛ جایی که نسیم تازه بهار را احساس کنم و با هر موج یا شکوفه، امید و انرژی نو را در وجودم زنده کنم.

جمله: با کلماتی از قبیل؛ (پدر – مادر – باران – آینه – اشتیاق – شکوفه – طلوع – رسانه – تلویزیون) جمله بسازید:

پدر: تکیه‌گاهی محکم در طوفان‌های زندگی.
مادر: تپش گرم و عاشقانه‌ی قلب خانواده.
باران: زمزمه‌ای از طراوت و زندگی.
آینه: بازتابی از حقیقتی که گاهی از آن می‌گریزیم.
اشتیاق: جرقه‌ای که رویاها را زنده می‌کند.
شکوفه: لبخند زمین به آمدن بهار.
طلوع: فرصتی دوباره برای آغازهای تازه.
رسانه: پژواک صدای مردم و حقیقت.
تلویزیون: قاب جادویی که قصه‌های زندگی را روایت می‌کند.

جمله: نظرتان راجع به مصاحبه‌کننده چیست؟

مصاحبه‌کننده‌ای نکته‌سنج، خیلی مؤدب، خوش‌ذوق و باهوش که با پرسش‌های جذابش، مسیر گفت‌وگو را دلنشین و عمیق کرده است. پرسش‌های شما نه‌تنها فکر را به چالش می‌کشند، بلکه فرصتی برای بیان احساسات و نگاه تازه به نوروز و زندگی فراهم می‌کنند. گفت‌وگو با شما، تجربه‌ای شیرین و ارزشمند بود.

جمله: اگر بتوانید یک آرزو برای سال جدید داشته باشید که تأثیر عمیقی در زندگی شما و اطرافیانتان بگذارد، آن آرزو چه بود؟

آرزو می‌کنم که هر روز، فرصتی برای رشد و آرامش بیشتر باشد، نه تنها برای خودم، بلکه برای همه کسانی که در کنارم هستند. آرزو می‌کنم دنیا پر از محبت، درک متقابل و صلح باشد؛ جایی که انسان‌ها بتوانند دست در دست هم، به سوی دنیای بهتر پیش بروند.

جمله: اگر بخواهید در پایان این گفت‌و‌گو پیامی ماندگار و تاثیرگذار برای مخاطبانی که این مصاحبه را می‌خوانند به اشتراک بگذارید، آن پیام چه خواهد بود؟

«پیام من این است که هر روز، فرصتی جدید برای رشد و تغییر است. نوروز تنها یک آغاز دوباره نیست، بلکه یادآوری است که همیشه می‌توانیم مسیر خود را تغییر دهیم و از هر لحظه زندگی بهره‌مند شویم. بیایید به سال جدید نه تنها با امید، بلکه با اراده‌ای قوی‌تر و قلبی پر از انگیزه وارد شویم. هر روز یک فرصت طلایی است؛ از آن بهره ببرید و به سوی بهترین نسخه از خودتان حرکت کنید.»

در پایان این گفت‌وگو، از آقای سجاد وهابی بابت زمانی که در اختیار ما گذاشتند و نگاه عمیق و متفاوتشان به نوروز سپاسگزاریم. سخنان ایشان یادآور این حقیقت بود که نوروز فقط یک جشن نیست، بلکه فرصتی برای تأمل، تجدید دیدارها و ساختن فردایی روشن‌تر است. برای ایشان سالی سرشار از موفقیت، آرامش و تحقق آرزوهای بزرگشان آرزو داریم.

  • نویسنده : فرزانه حسنی - خبرنگار