مجید عابدینی راد می دونی، دخترم با حرفای تو در مورد پیروی مولانا از شیوه های شعر گویی نظامی اصلاً موافق نیست! می گه این حرفا رو عابد باید ثابت کنه! همین طوری که نمی شه!؟ آخه مهناز من سال های زیادی دوره دیده و درس مثنوی شناسی خونده! دیوونه شده که تو عنوان کرده […]
مجید عابدینی راد
می دونی، دخترم با حرفای تو در مورد پیروی مولانا از شیوه های شعر گویی نظامی اصلاً موافق نیست! می گه این حرفا رو عابد باید ثابت کنه! همین طوری که نمی شه!؟
آخه مهناز من سال های زیادی دوره دیده و درس مثنوی شناسی خونده! دیوونه شده که تو عنوان کرده ای که «اصل حکایت های توی مثنوی مولانا کلاً بیش از چهل صفحه ای نبوده، که جماعتی از صوفیان و عارفان با الحاقات شون، اون ها رو به چهار صد صفحه رسوندن!» حرفی توی همین مایه ها! حالا تو می شه یه توضیحی قانع کننده برای اثبات این حرفات بیاری تا شب براش چند کلمه ای بگم؟
نوشتم: والا این مسئله رو، اگه به اندازه کافی روش اطمینان نداشتم، اصلاً مطرحش هم نمی کردم! ، اما باور کن رضا تعجب خود من هم کمتر از مهناز تو نیست! بهت که گفتم اینا از یه راه مرموزی در ارتباط با احساس های عاشقانه ای که به محبوبه دارم و برنامه هام با او برام ناگهانی پیش اومد…! خلاصه، من می گم حکایت های کوتاه و علمی مولانا رو صوفی ها و عارف ها و دراویش به سمت ایده های خودشون سوق داده و منحرف کرده ان!
جایگاه واقعی او به عنوان یک عالم، در زمره مهم ترین چهره ها و پیشگامان بزرگ روانکاوی قرار داره! او در اصل از علم روان و بند و بست های ضمیر نهان انسان گفته و نه از چیزای دیگه! ببین این روش و شیوه نظامی که ازش خیلی وقتا برات گفته ام اساسش روی کشفیات علمی او روی نحوه بیان و زبان خوابه!
رضا نوشت: ببینم، یعنی تو می خوای بگی از شش دفتر مثنوی مولانا فقط یه چیزی باندازه چهل صفحه شعر با این شیوه خاصی که تو ازش می شناسی جور در می آد، و بقیه شون، نه با اصول فکری او می خونن و نه با سبک شعر گویی ش!؟ یعنی یه چیزی کمتر از یه دفترش مال خودشه و برای بقیه گفته ها صاحباشون مشخص نیستن! همینه؟ ! حالا به نسبت، مداخلات دیگران توی کار نظامی بیشتر بوده یا مولانا و یا حافظ؟ بعد هم می شه یکم بیشتر از این شیوه برام بگی!؟
نوشتم: در مورد درصد ِ میزان مداخلات، سر انگشتی از شش دفتر نظامی که اسم خمسه روش گذاشته ان، حساب کن به اندازه دو تا دفترش، شعرای دیگران هستن! در مورد حافظ، راحت نصف غزلیات در دیوان های در دسترس امروز الحاقی اند!
آره، بدبختی در مورد کار مثنوی خیلی بیشتره! عظیمه! اما راستش، پاک سازیش به اعتقاد من خیلی آسون تر از اشعار نظامی و غزلیات دیوان حافظه!
آخه مولانا به نظر می آد شیوه خاص نظامی رو به حد کمال رسونده باشه! یعنی در بیشتر موارد خیلی بهتر از خود نظامی اصول اتصالات بین ابیات رو رعایت کرده! بعد هم اصولی که من بهشون می گم «شیوه نظامی» در واقع به کشف بزرگ نظامی در مورد «شیوه زبان خواب» ربط داره! این اشاره رو برات چندین بار آورده ام که اساس و ساختار این زبان روی اصوات و آواهای هر زبانی هست. یعنی یک نظام آوایی خیلی خاصی در بینه و برای همینه که به اندازه تصاویر توی خواب این شعرها برامون غریب و خارق العاده هستن!
رضا نوشت: خب این کشفیات رو یادمه که گفتی بر اساس استنتاج هایی هستن که تو از گفته ها و اشارات نظامی کرده ای، و بهشون رسیده ای! همینطوره؟
نوشتم: آره رضا. توی روانکاوی و تحقیقات روی خواب این کشفیات نظامی همین امروز هم حرف هایی هستن کاملاً بکر و دست اول. ببین حرف سر توضیح نحوه به هم پیوستن اجزاء مختلف خواب و یا سکانس های مختلفش به هم دیگه هست. یعنی علمی تر از این مورد توی دست آوردهای فروید هم نمی تونی پیدا کنی!؟
حرف اینه که بشر زیباتر از خواب، زبانی رو نمی شناسه! شعرهای نظامی و مولانا و حافظ توی وضعیت دست نخورده و اولیه شون، شباهت ساختاری بسیار نزدیکی با این زبان زیبا و اعجاز آور درون دارن! چون شیوه گفتاری کمابیش واحدی رو دارن! آخه خواب و شعر هر دو از درون و نهان انسان جاری می شن و کلاً بو و رنگ یک نزدیکی پایه ای رو با هم دارن! هر دو پدیده میگون و آبناک هستن! متوجه ای؟
رضا نوشت: آره، اما بیشتر ازش بگو تا برام حرفت خوب جا بیفته!
نوشتم: به فرض وقتی شبا شروع به خواب دیدن می کنی بلا انقطاع موضوع ها مثل قفل و بندهای یک قطار با هم به شکل غریبی متصل و ردیف می شن. صبح که پا می شی انگاری که از واگن هزار و یکمی داری بیرون می آی! قبول. این تجربه رو همه مون داریم و هر شب برامون داره تکرار می شه، بدون این که بدونیم این دوخت و دوز صحنه های خواب به هم از چه راهی دارن انجام می گیرن!؟
امروز روانکاوی مدرن هم، همه ابعاد این پدیده غریب رو برات نمی تونه به روشنی توضیح بده! البته رضا به جای تصویر قطار از نماد حوضچه های به هم پیوسته و متوالی استفاده کنی بیشتر با ماهیت از نوع سیال خواب و شعر جور در می آد!
رضا نوشت: آهان فهمیدم. برای مهناز می گم که به اعتقاد تو این راه اتصال ها رو در واقع مولانا از نظامی یاد گرفته و قطار ابیاتش، و یا حوضچه هایی که مصرع های متوالی نسبت به هم به صورت پیوسته می سازن، که شامل چندین هزار تا می شن، رو با همین سیستم دوخت و دوز به هم وصل کرده! بعد تازه تو می گی از قرار حافظ هم اومده و همین کار رو کرده! یعنی او هم از نظامی و مولانا درسش رو گرفته بوده!
نوشتم: آخه نگذاشتی تا انتهای حرف رو بهت بزنم! ببین اون چه که تو در مقابل سؤالت از نحوه اتصال اجزاء موضوعی خواب شبت از فروید به خوبی نمی تونی بفهمی رو، از نحوه اتصالات ابیات شعرهای مثنوی و دیوان شمس مولانا و یا حتی از ابیات حافظ، خیلی دقیق تر می تونی از راه تمثیل یاد بگیری!
ببین این، به نظر من بزرگ ترین کشف تاریخی بوده! از نظر علمی به واقع در حد کشف اتم در علوم فیزیک باید در نظر گرفته بشه. اون کسایی که به خاطر مسائل ایدئولوژیکی روی این علم بزرگ پرده ای از روی بی اطلاعی کشیده اند، در واقع بزرگ ترین گنجینه های علمی ملت ما رو زیر سایه برده ان!
رضا نوشت: ببینم مهم ترین اشاره نظامی برای روشنایی آوری روی این سیستم خاص آوایی در کدوم یکی از آثارش اومده و اون چیه؟
نوشتم: رضا برات می گم، اما دور و بر این روش ِ گفته های خواب و طرز دوخت و دوزاش، که همون حرفای به عشق آلوده درون باشن، ازم زیاد سؤال نکن! ببین، یه راه آسون ایجاد این اتصالات به کرات آوردن یک واژه مثل عشق و یا دل و سر و دست و …. در چندین بیت پشت سر هم هست! آواهای مشابه با این کار پیوند و جریان و گذر آب از یه حوضچه به دگری رو آسون تر می کنن! این جریان هر جا قطع بشه یعنی یکی دست برده توی گفته ها و خراب کاری ایجاد کرده! حالا ده ها ریزه کاری توی این سیستم های پیوندی هستن و باید فقط گوش شنوا داشت!
در مورد اشارات هم، مهم ترین اشاره نظامی در هفت پیکر اومده و اون توی داستان دختر حصاری و نحوه رسیدن شاهزاده به ورودی قلعه غیر قابل دسترسی که برا خودش روی کوه ساخته، با تکیه بر علم فلاسفه کهن ایرانه. یک جا شاهزاده راهگشا، که خود نظامی باشه، شروع به زدن طبلی می کنه تا در ِ مخفی قلعه رو، بر اساس بازتاب ارتعاشات روی دیوارهای قلعه، شناسایی کنه! و از این راهه که او به درون قلعه، که جایگاه ضمیر درون و دنیای نهان و خانه ناخودآگاه باشه، وارد می شه! و به وصال اون دختر نماینده ناخودآگاه می رسه!
اون جا مستقیماً نظامی نشانه هایی از کشفیات خودش و ارتباط شون با آواها و اصوات رو می آره…. یکی هم توی اولین قصه بزرگ هفت پیکر به اسم «شکار بهرام با کنیزکش» هست که اشارات حالتی مستقیم رو دارن، و به مسئله تکرار و استمرار و ادمان مربوط می شن! که رمز تکرار آواهای مشابه در توالی ابیات برای باز کردن راه، و اصابت تیر به هدف به دقیق ترین شکل ممکن، رو باید ازش استنتاج کرد…!
رضا نوشت: خب توی مورد مولانا چی؟
ادامه دارد…