هومن حکیمی – دبیر گروه فرهنگی / «خاطرات قتل» یک فیلم ژانر است اما فقط فیلم ژانر نیست؛ این شاید کلیترین اما دقیقترین تعریف خلاصه فیلم «بونگ جون هو»؛ کارگردان اهل کرهجنوبی، است که با آخرین فیلمش؛ «انگل»، اسکار و کلی جایزه مهم دیگر را به دست آورد. نمای پایانی فیلم، جایی که کارگاه […]
هومن حکیمی –
دبیر گروه فرهنگی /
«خاطرات قتل» یک فیلم ژانر است اما فقط فیلم ژانر نیست؛ این شاید کلیترین اما دقیقترین تعریف خلاصه فیلم «بونگ جون هو»؛ کارگردان اهل کرهجنوبی، است که با آخرین فیلمش؛ «انگل»، اسکار و کلی جایزه مهم دیگر را به دست آورد.
نمای پایانی فیلم، جایی که کارگاه پلشت بی قید و بند سابق و مأمور فروش باشخصیت فعلی، در کلوزآپی تاثیرگذار به دوربین و ما نگاه میکند، یک جور قشقرق عظیمی در روح و روان تماشاگر حاکم میشود که جهان فیلم را به گستره وسیعتری از ژانر میکشاند. جهانشمولی این فیلم، نمونهای، تحسینبرانگیز و رشکآمیز است؛ محتوایی که از قالب فرم همگونش نیز اگر خارج شود، مستقل و سرپا و اصیل است و جهان خاکستری و ترسناک ما را به طور دلنشینی به تصویر میکشد.
الگو یا بهتر است بگویم کهنالگویی که «خاطرات قتل» در ابتدا از آن پیروی میکند، آشناست. فردی از خارج مجموعه (شهر)، به مجموعه (شهر) اضافه میشود. او تحصیلکرده و جذابتر و مبادی آدابتر از افراد دیگر است و از پایتخت کرهجنوبی به شهری کوچک آمده است. به مرور و بر اثر اتفاقاتی که شکل میگیرد، او به ویژگیهایی که بقیه دچارش بودند دچار میشود و دیگران (بهخصوص کارآگاه سنتی کمسواد لمپن شهر) به قلمرو دیگری از انسانیت میرسد. در این میان ۱۰ تجاوز و قتل شکل گرفته و میگیرد که اگرچه بخش اصلی قصه را شکل میدهند و اصلا ماجرای فیلم درباره آنهاست اما زیرمتن فیلم، خیلی فراتر از یک قصه تعلیقی قتل و قاتل و کارآگاه است.
«بونگ جون هو»، کارگردانی قصهگو و باهوش است. او چه در این فیلم و چه در «انگل» نقدی صریح به جامعه و حاکمانش وارد میکند. او قصه را بلد است و روایت را، پس ریتم را و اوج و فرود را و شخصیتپردازی را به خوبی میشناسد و رعایت میکند. فیلم او که تقریبا ۱۳۰ دقیقه است، هرگز کشدار و خستهکننده نمیشود و از ریتم نمیافتد. این مسأله مهم البته که با کمک بازیهای درخشان و فیلمبرداری باشکوه و تدوین درست شکل میگیرد اما مهمتر از همه این است که کارگردان، سینما را درست شناخته است.
«بونگ جون هو» باهوش است بنابراین شرایط جامعهاش را هم به تصویر میکشد و نقد میکند. مثلا با طنزی تلخ، مانور دولت و حاکمیت را نشان میدهد که برای دفاع از مردم برگزار میشود، اما همزمان با این مانورهای صوری، قتل مردم توسط قاتلی ناشناس اتفاق میافتد. یک صحنهای است که مسئول ارشد این پرونده با تلفن درخواست چندین سرباز برای جستجو و پیدا کردن قاتل میکند و از ضرورت این کار هم میگوید اما با چنین پاسخی مواجه میشود؛ همه سربازها برای خواباندن غائله شورش مردمی در شهر مجاور به آنجا رفتهاند!
فیلمبرداری «هفت»طور («دیوید فینچر») فیلم «خاطرات قتل»، کاملا متناسب با روایت فیلم و سیری است که قصه طی میکند و تحول شخصیتهایی که هیچکدام، سیاه یا سفید مطلق نیستند. کارآگاه جوان در این شهر کوچک، به تدریج خشنتر و متوجه میشود، گاهی سرنوشت، علیه تمام شواهد و مدارک عمل میکند. فروپاشی او در سکانس مواجهاش با دخترک مقتول با آن چسب زخم روی کمرش، که منجر به ضرب و شتم مظنون توسط او میشود، یکی از نقطههای اوج این فیلم و نقطههای اوج شخصیتپردازی درست در سینماست. به این مورد، اضافه کنید، کارآگاه چندشآور محلی ابتدای فیلم را که هم اوست که در آخر، قانونمدارانه؛ علیرعم نفرتش از مظنون، مانع قانونشکنی کارآگاه پایتختنشین و کشتن بدون مدرک مظنون اصلی پرونده میشود.
از این جزییات جذاب البته تا دلتان بخواهد در سرتاسر فیلم دیده میشود. فیلمی که براساس یک اتفاق واقعی نوشته وساخته شده اما خلاقیت و هنر و جهانبینی سازندهاش، آن را منحصربهفرد کرده است.
فیلم به قاتل نمیرسد؛ همانطور که قاتل اصلی این ماجرای واقعی هم دستگیر نشد، (البته در سال ۲۰۱۹ اعلام شده که شخصی را بهعنوان مظنون اصلی این ماجرا دستگیر کردهاند) و درواقع انگار به پایان نمیرسد ولی بهترین پایان بستهی باز را نشانمان میدهد؛ «خاطرات قتل«، تماشاگر را از جایش بلند میکند و چیزی را در ذهنیتش تغییر میدهد. زیباشناسایی لعنتیتان، اینجا باید به کارتان بیاید!