دنیای آدمهای خشمگین هیچ چیز به سادگی به دست نمیآید حتی کلمات چنان سرد و منجمد از درونشان کولاکوار بلند میشود که روی آتش شعله ور هر دلی بنشیند به جای باز شدن یخ واژهها آتش دلها سرد و خاموش میشود. آدمهای خشمگین از درون و بیرون پر از تتوهای زمانه هستند،. گونه هایشان از شیار عمیق اشکها، دست هایشان پر از پینهی پس زدن فرصتها و دل هایشان پر از حفرهها و شکافهای فراوانی ست که هیچ شادی و لبخندی قادر به پوشاندن و پاک کردن شیافها و پینهها نیست اگر از آدمهای خشمگین بخواهی قصهای تعریف کنند آنان داستانهایی مربوط به شکست و فقر و زمین خوردنهایی نقل میکنند که اثری از دوباره ساختن و دوباره شدنها نیست. روح آدمهای خشمگین فرزند خود، روان را زخمیتر از همیشه و همه کس به دنیا آورده و با مراقبتهای زخم خورده روان را وارفته از حس خوب در جهان مادی رها میکنند در حالی که روان دیگر قادر به زندگی سالم و مستقل در جهان مادی نخواهد بود. خشم این زهرابهی زهرآگین با باریدنش در سرای وجودی انسانها، آنها را از تمام نعمتهای زندگی محروم کرده و حواس پنجگانهی آدمی را مختل میکند و زندگی را به ناکجا آباد میکشاند. خشم را باید در نطفه خفه کرد. ذهن را باید پالود و جسم را از سنگینی خشم، کینه، تنفر و نفرت خالی ساخت وگرنه بیش از پیش فرسوده خواهیم شد.
- نویسنده : سمیه عسکری