پاییز پدرسالار
پاییز پدرسالار

    هومن حکیمی- دبیر گروه فرهنگی/ «همیشه سخت‌ترین جای کار اینه که، تظاهر کنی هیچی نشده…»؛ این جمله «گابریل گارسیا مارکز» از کتاب «پاییز پدرسالار» به نظرم در این جور مواقع بدجوری جواب می‌دهد… . مرحوم «محمدعلی کشاورز» برای من به‌عنوان یک دهه پنجاهی از «سلطان و شبان» شروع شد؛ خوابگزار سلطانی که درگیر […]

 

 

هومن حکیمی-
دبیر گروه فرهنگی/

«همیشه سخت‌ترین جای کار اینه که، تظاهر کنی هیچی نشده…»؛ این جمله «گابریل گارسیا مارکز» از کتاب «پاییز پدرسالار» به نظرم در این جور مواقع بدجوری جواب می‌دهد… .

مرحوم «محمدعلی کشاورز» برای من به‌عنوان یک دهه پنجاهی از «سلطان و شبان» شروع شد؛ خوابگزار سلطانی که درگیر خوابی می‌شود که در بیداری تعبیر می‌گردد و… .
کشاورز در تئاتر در نمایش‌هایی مثل «ویولن‌ساز کره‌مونا»، «آنتیگون»، «آندورا»، «ادیپوس شهریار»، «بازی استریندبرگل» بازی کرده اما تله‌تئاترهای جذابش و همان «سلطان و شبان»، او را بیشتر به من و امثال من نزدیک می‌نماید.
در تلویزیون و سینما اما استاد کشاورز، یک غول منحصربه‌فرد است؛ از نسل غول‌هایی همچون «عزت‌الله انتظامی» و «علی نصیریان» و «جمشید مشایخی» و «داوود رشیدی» که شبیه‌شان بعید است به این زودی‌ها متولد بشوند. آنهایی که عیار بازیگری را ارتقا دادند و کار را برای نسل‌های بعدی‌شان خیلی سخت کردند.
«کشاورز» در کنار همه نقش‌آفرینی‌های خاصش، چند کار ماندگار از خودش به یادگار گذاشته است که همیشگی‌اند؛ یعنی تا وقتی دنیا دنیاست و هنر و سینما جریان دارند، ساری و جاری هستند… .
اگر یک نگاه دوباره بیندازیم به مجموعه تلویزیونی «هزار دستان»، «شعبان استخوانی» را هرگز به جز با بازی مرحوم کشاورز، نمی‌توانیم تصور کنیم. آن صحنه لات‌بازی و دعوا و چاقوکشی در قهوه‌خانه‌طوری که «علی حاتمی» به تصویر کشیده، در عین اضطرابی که ایجاد می‌کند، یک زیرمتن طنز سیاه هم دارد که نبوغ استاد، آن را به حد کمال می‌رساند.
اثر دوم، سریال «پدرسالار» بود که در اوایل دهه هفتاد، تلویزیون ایران را مملو از تماشاگر کرده بود. کشاورز در نقش «اسدالله‌خان»؛ پدری مهربان، خانواده‌دوست، دلسوز و در عین حال سختگیر و پرصلابت. کاری به کیفیت این سریال ندارم که البته سرگرم‌کننده و عام‌پسند بود اما مگر تلویزیون، کار اصلی‌اش سرگرمی‌سازی نیست؟
سومین کاری که از استاد کشاورز در ذهنم تا ابد باقی خواهد ماند فیلم «مادر» است و عجیب است که این هم اثری‌ست از مرحوم «علی حاتمی»؛ همان‌طور که چهارمین کاری که از در ذهنم (مان) حک شده هم مربوط به حاتمی‌ست. انگار که «محمدعلی کشاورز» دنیای ذهنی «حاتمی» را خوب‌تر درک می‌کرد یا هر چیز دیگری اما او (که صدای دوبلور هم در این تاثیرگذاری بسیار موثر بوده) به نظر من در آثار علی حاتمی، ویژه‌تر است، ملموس‌تر و اندکی حودش‌تر -شاید.
این است که نقش برادر بزرگ جاهل‌مسلک را اینقدر واقعی اما همانقدر هم انتزاعی و شاعرانه از کار درمی‌آورد که آدم غرق می‌شود در ترکیب دیالوگ‌های منحصربه‌فرد حاتمی و اکت‌های به اندازه کشاورز.
چهارمین پرتره تصویری استاد کشاورز، برای من که در زمان دیدنش کم سن و سال بودم، یک تاریخی ترسناک است. تاریخی‌اش که مربوط به فیلم است؛ «کمال‌الملک»، و ترسناکی‌اش مربوط به نام این همه سلطان بازیگری در این فیلم (چقدر بازی خوبی دارد در «کمال‌الملک»، استاد مرحوم «مشایخی») که البته فضای مخوف شاعرانه فیلم هم آن را دوچندان می‌کند.
در «کمال‌الملک» البته اندازه نقش «اتابک اعظم» چندان نیست اما هنر بازیگر بودن در این‌جور وقت‌هاست که خودش را نشان می‌دهد؛ اینکه حضور بازیگر حرفه‌ای، چطور می‌تواند در عین کوتاه بودن (به نسبت دیگران) سنگینی‌اش را به رخ تماشاگر بکشد… .
اینها اما حالا که به پایان این متن دارم نزدیک می‌شوم، چه فایده‌ای دارد؟ دارد یا ندارد؟ او را ماندگار کرده است پس فایده دارد اما او، دیگر نیست در بین‌مان پس فایده‌ای ندارد. فایده‌ای ندارد که از او یاد کنیم وقتی در اواخر عمر پربارش، کمتر از او سراغی گرفتیم اما فایده دارد چون به ما یادآوری می‌کند که ماندگاری به چه چیزهایی‌ست و به چه چیزهایی بستگی ندارد.
«پدر سالار» دیروز رفت. در ۹۰ سالگی. در زمانی که بیمار شده بود و خورشیدش بالاخره غروب کرد. او هم مثل همه گذشتگان و امروزیان و آیندگان که خواهند رفت، دچار «پاییز» شد اما خوبی‌اش این است که درخت‌های تناور و سربلند، فقط برگ‌هایشان دچار پاییز می‌شود. روحش شاد و جایش تا ابد، سبز.