کرونا و هراس از بیماری
کرونا و هراس از بیماری

کرونا و اپیدمی‌هایی اینچنین جهان گستر، علاوه بر ابعاد عینی حیات آدمی، عناصر ذهنی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند. ابعاد عینی همان میزان مرگ و میرها است و هزینه‌های بهداشتی و اقتصادی که در قالب انواع جداول و نمودارهای «کمی‌سازی» می‌شوند. البته که از دست دادن حتی یک شخص، فاجعه‌ای حقیقی و […]

کرونا و اپیدمی‌هایی اینچنین جهان گستر، علاوه بر ابعاد عینی حیات آدمی، عناصر ذهنی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند. ابعاد عینی همان میزان مرگ و میرها است و هزینه‌های بهداشتی و اقتصادی که در قالب انواع جداول و نمودارهای «کمی‌سازی» می‌شوند. البته که از دست دادن حتی یک شخص، فاجعه‌ای حقیقی و جبران ناپذیر است. اما در بعد ذهنی هراسی تمام عیار سایه می‌افکند؛ هراسی نه فقط مشخصاً از کرونا، که از آن فراتر می‌رود. هراس از بیماری، در وجوه مختلف، و در خطربودن بدن. رابطه «معمول» با بیماری و خطر بر هم می‌ریزد، رابطه‌ای که در آن سلامت حالت طبیعی است و بیماری اخلالی احتمالاً موقتی در آن. در نتیجه بدن به ابژه‌ای بدل می‌شود که دائماً وارسی می‌شود و باید از آن مراقبت کرد. بدن ابژه نگاهی سرگردان و هراسان می‌شود، چرا که گویا در خطر است و شاید هر آن مورد حمله قرار بگیرد. احساس دائمیِ در خطربودن، آدمی را به جستجوی انواع نسخه‌های نجات‌بخش پزشکی می‌کشاند. مدرن یا سنتی. از این رو با تکثیر و حاکمیت گفتمان پزشکی رو به خواهیم بود که در سطح زبانی و در زندگی روزمره هم بازتاب می‌یابد. همه امور وارد نوعی نظام طبقه‌بندی شده می‌شوند؛ چیزهای خوب و بد، مضر یا مفید، سالم و ناسالم. چیزهایی که در شرایط معمول طبیعی‌تر بودند و عموماً به چشم نمی‌آمدند. این وسواس ذهنی ممکن است طول بکشد و به عارضه‌ای جدی بدل شود تا جایی که با اجتماعی از افراد نگران و خودبیمار پندار مواجه خواهیم بود.

 

ادبیات
ترجمه فارسی تنها اثر بر جای مانده از «منسیوس» در بازار کتاب
تنها اثر بر جای مانده از «منسیوس»، فیلسوف سده چهارم قبل از میلاد و از مهم‌ترین آثار در مکتب کنفسیوس با ترجمه احسان دوست‌محمدی به بازار کتاب آمده است. پادشاه پرسید: «من چطور می‌توانستم افراد ناشایست را تشخیص بدهم و به کار نگیرمشان؟» منسیوس در جواب گفت: «حکمرانان باید اساس کارشان را بر شایستگی و لیاقت قرار دهند. گاه، اگر چاره نباشد، باید افرادی از فرودستان را بر اشراف ترجیح دهند و حتی خویشاوندان دور را بر نزدیک مقدم دارند. البته آسان نباشد این کار. چنانچه همه اطرافیان بگویند فردی قابل و داناست، کفایت نمی کند. چنانچه همه اشراف و وزرا بگویند فردی قابل و داناست، کفایت نمی کند. چنانچه مردم جملگی بگویند فردی قابل و داناست، آنگاه باید لیاقت و شایستگی او را آزمود و سپس وی را به خدمت گرفت. چنانچه اطرافیان جملگی بگویند فردی شایستگی ندارد، کفایت نمی کند. چنانچه اشراف و وزرا بگویند فردی شایستگی ندارد، کفایت نمی کند. چنانچه مردم جملگی بگویند فردی شایستگی ندارد، آنگاه باید شایستگی وی را آزمود و اگر به واقع چنین بود او را کنار گذاشت….» (ص.۲۷)
منسیوس، مهم‌ترین فیلسوف مبلغ کنفسیوس‌گرایی در نظر گرفته می‌شود. وی که نوه کنفسیوس بوده احتمالاً در سال ۳۷۱ قبل از میلاد متولد شده و همانند جد خود چهل سال سراسر چین را به قصد پند و اندرز پادشاهان پیمود.
منسیوس به دلیل فقدان پدر در کودکی، توسط مادری پرورش یافت که نمونه مثالی یک زن نمونه در فرهنگ چینی محسوب می‌شود؛ او به رغم فقر شدید سه بار نقل مکان ‌می‌کند تا فرزندش در محیطی مناسب رشد کند.
منسیوس پس از مرگ مادر برای ادای حق فرزندی سه سال از کارها و مناصبی که در ایالت چی داشت کناره گیری کرد. وی همچنین پس از این که دید پادشاهان تمایلی به تغییر در نحوه اداره مملکت و رفتارشان با مردم ندارند از کارهای دولتی نیز به کلی کناره گرفت.
کتاب منسیوس با ترجمه و مقدمه‌ای کوتاه احسان دوست‌محمدی در ۱۳ باب ماجرای گفت‌وگو و پند اندرزهای منسیوس با حکام و پادشاهان در سراسر چین و سخنان حکیمانه اوست. انتشارات ققنوس این کتاب را در ۱۸۲ صفحه و شمارگان ۷۷۰ نسخه وارد بازار کتاب کرده است.

 

درس تاریخ

كودتاي سياسي در ايران سال ۴۸۷ ميلادي
با اينكه ارتش ايران به فرماندهي سپهبد «زَرمِهر» هِپتال ها را در فرارود (آسياي ميانه) شكستي سخت داده بود، بزرگان كشور در يك نشست محرمانه در ۱۷ نوامبر سال ۴۸۷ ميلادي تصميم گرفتند كه بلاش، شاه ساساني وقت را بركنار و قباد (گواد = گوات) را بر جاي او بنشانند و اين تصميم (كودتا)، بدون خونريزي عملي شد. بزرگان ايران از مسامحه بلاش در قبال خزرهاي مهاجر به مناطق شمالي درياي مازندران كه ستيزه جويي مي كردند خسته شده بودند. قباد پسر پيروز (شاه اسبق، شاه پيش از بلاش) پس از انتخاب شدن به شاهي، براي نشان دادن شايستگي خود و اينكه بزرگان كشور در انتخاب او اشتباه نكرده بودند شخصا با سپاهي گران به جنگ خزرها رفت و اين قوم را شكستي سخت داد به گونه اي كه بيشتر آنان آواره اروپا شدند و سران ایشان به دين يهود گرويدند. «خزر» در لغت به معنای «آواره» است. اینان که اینک عمدتا در بلغارستان و بالکان زندگی می کنند از اویغورستان به سمت غرب به حرکت درآمده و در کنار رود وُلگا (روسیه) سه شهر برای خود ساخته بودند.با وجود اخراج خزرها از اطراف درياي مازندران، روس ها از اواخر قرن هجدهم و با هدف بلعیدن قفقاز، و دست اندازي به نقاطي در گیلان و مازندران تلاش کردند که این دریا، بحر خزر خوانده شود. حال آنکه جهانیان آن را «كَسپيان سی Caspian Sea» مي گويند، همان نامي كه مورخان يونانِ باستان به دليل سكونت قوم ايراني كَسپين = Caspi (گيلاني ـ قزويني، ساکنان جنوب غربی این دریا) بر آن نهاده بودند: دریایِ Kaspioi. در قرون وسطی، مورخان ایرانی و عرب آن را «دریای قزوین» می نوشتند. در دوران سلطنت پهلوی ها تاکید شده بود که «دریای مازندران» نوشته شود، حتی دکتر محمدحسن گنجی استاد درس جغرافیا و بنیادگذار هواشناسی ایران به کارشناسان این سازمان اخطار کرده بود به روزنامه هایی که دریای مازندران را دریای خزر بنویسند، اخبار هواشناسی را ندهند.