بسیاری از ما در ایجاد تعادل بین زندگی شخصی و شغلی خود با مشکلاتی رو به رو هستیم. کسانی که در حال تلاش برای حفظ تعادل زندگی و شغل تنها با تقسیم زمان خود هستند و خطی بین حالت کار و حالت زندگی میکشند به طور غیرمستقیم خود را تقسیم میکنند. هنگامی که مردم «کار» […]
بسیاری از ما در ایجاد تعادل بین زندگی شخصی و شغلی خود با مشکلاتی رو به رو هستیم. کسانی که در حال تلاش برای حفظ تعادل زندگی و شغل تنها با تقسیم زمان خود هستند و خطی بین حالت کار و حالت زندگی میکشند به طور غیرمستقیم خود را تقسیم میکنند. هنگامی که مردم «کار» و «زندگی» را در مقابل هم قرار میدهند، ناخودآگاه به «کار» علیه «زندگی» فکر میکنند و دائما مجبور به انتخاب یکی از این گزینهها هستند؛ در این صورت، سود در یک طرف همیشه بیشتر از طرف دیگر است. بنابراین مردم «کار» را به عنوان زمانی که در آن زندگی نمیکنند میبینند.
«کار» به عنوان یک عامل ضروری رنجآور دیده میشود که باید از زمان شروع تا پایان آن رنج بکشند، اما اگر همه چیز مربوط به کار را منفی و زجرآور تلقی کنید، در حالی که «زندگی» شما در معرض خطر انتظارات غیر واقعی از لذت است، در واقع هیچ تعادلی وجود ندارد. ایجاد تعادل بین کار و زندگی به میزان قابل توجهی با گرفتن شغلی جدید و لذتبخش ممکن است؛ اما هیچ شغلی کامل نیست. همیشه برای هر شغل جنبههای خستهکنندهای وجود دارند و پس از مدتی کوتاه شما با همان «زندگی» در مقابل «کار» رو به رو میشوید، زیرا شما چارچوب قدیمی را تغییر ندادهاید.
همبستگی ارزشمند و متناسب با زندگی بهینه، موجب حفظ جریان انرژی مثبت و خوشبختی در تمامی جنبههای زندگی میشود.