یکی از مهم ترین مفروضات دنیای رسانه ای امروز، برند یا همان شخصیت است. وقتی به بزرگترین برند های جهان نگاهی می اندازیم پی به این موضوع می بریم که، برندهای بزرگ، قصه های بزرگی داشته اند، یا لااقل، برای خود، قصه ای بزرگ ساخته اند. اما پایدارترین قصه ها، و برندها، آن هایی هستند […]

یکی از مهم ترین مفروضات دنیای رسانه ای امروز، برند یا همان شخصیت است.

وقتی به بزرگترین برند های جهان نگاهی می اندازیم پی به این موضوع می بریم که، برندهای بزرگ، قصه های بزرگی داشته اند، یا لااقل، برای خود، قصه ای بزرگ ساخته اند.

اما پایدارترین قصه ها، و برندها، آن هایی هستند که مردم تعریف می کنند. از همین رو در بازار هر حوزه ای، برندهایی می مانند، که مردم آن ها را می خواهند و می خوانند.

جک تراوت و ال ریس در کتاب جایگاه سازی (نبردی در ذهن) می گویند: ذهن انسان تنها قابلیت ذخیره ی چهار الی هفت برند را دارد.

در خوشبینانه ترین حالت، ۹۳ درصد نام ها، از ذهن مردم پاک می شوند.

پرسشی که در این کتاب مطرح می شود این است که با این فرض، چرا این همه برند هم اکنون مشغول فعالیت هستند؟

این نویسندگان که پیروان پیشی گرفته ی فیلیپ کاتلر، پدر بازاریابی مدرن هستند، اعتقاد دارند، همواره برندها و فعالان تجاری، در رقابت یا همان نبرد به سر می برند اما نه فقط نبرد مالی، بلکه نبردی ذهنی.

آنها فارغ از بحث صرفه های اقتصادی، تمایل دارند بخشی از ذهن افراد را اشغال کنند و در طولانی مدت در ذهن مشتریان و مخاطبان جایگاه و قصه خود را بسازند. درست در همین نقطه است که اهمیت عملکرد برندها به مثابه کتابی گشوده از قصه ها، دوچندان می شود. مردم رفتار برندها را مشاهده می کنند و قصه های خودشان را از آن برند می سازند.

همانطور که قصه های خوب مردم، می تواند یک برند را ارزشمند کند، قصه های بد آنها، ارزش را از برند، ساقط می کند.

برند در هر جایگاهی باشد فرقی ندارد، مردم اگر آن برند را نخواهند، چیزی از آن، جز خاطره ای گنگ، باقی نخواهد ماند.

در همین راستا، برندها برای ماندگاری، چاره ای جز خدمت واقعی به مردم و مخاطبان ندارند.

امروزه در ایران، برندهای زیادی مشغول به فعالیت هستند و بدون شک اگر از مردم بخواهند ۳ برند اصلی زندگیشان را نام ببرند، جواب های آشنا و مشترکی شنیده می شود. گاهی جواب های مردم، هیچ ربطی به دنیای تجارت و صنایع تولیدی ندارند و ممکن است آن ها صرفا از یک برنامه تلویزیونی به واسطه خدمتی که کرده، خوششان بیاید. در کل مردم همیشه برای شخصیت های صادق، احترام زیادی قائلند و قصه های صادقانه را بیشتر دوست دارند. به امید روزها و قصه های خوب برای برندهای ایرانی. جمله را بخوانید.