سیاست ایران در دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی دو روی متفاوت یک سکه بود. در دهه ۸۰ توفیق پیروزی در عرصه های مختلف بهطورعمده با جریان اصولگرا بود. جریانی که از انتخابات مجلس هفتم تا انتخابات مجلس نهم در همه دوره ها اکثریت انتخابات را کسب کرده بود. اما از سال ۹۲ ورق برگشت و […]
سیاست ایران در دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی دو روی متفاوت یک سکه بود. در دهه ۸۰ توفیق پیروزی در عرصه های مختلف بهطورعمده با جریان اصولگرا بود. جریانی که از انتخابات مجلس هفتم تا انتخابات مجلس نهم در همه دوره ها اکثریت انتخابات را کسب کرده بود. اما از سال ۹۲ ورق برگشت و این جریان در سه دوره انتخابات، بازنده انتخابات بوده است. محمد صادق کوشکی تحلیلگر سیاسی که البته خود را اصولگرا نمی داند، با گفتن اینکه « آن گروهي كه به عنوان اصولگرا شهرت پيدا كردهاند، فاقد اين هويت و ساختار سازمانی هستند و به همين خاطر بنده، اعتقادي ندارم و از گذشته هم نداشتهام كه پديدهاي به اسم اصولگرايي وجود داشته است.» درباره این بحث به سئوالات پاسخ می دهد»
* در دهه ۸۰ اصولگرایان پیروز انتخابات های ایران بودند. اما کم کم ورق برگشت و حالا چند دوره انتخابات است که در انتخابات با شکست روبهرو می شوند. چطور شد که اصولگرایان به باخت های متوالی عادت کرده اند؟
من با ماهیت سوال مشکل دارم. من معتقدم دراصل، جریان و تفکری به نام اصولگرايي واقعيت خارجي ندارد. در واقع اینکه به گروهی اصولگرایی لقب داده می شود، يك سوء برداشت است.
*سوء برداشت از چه چیزی؟چرا معتقدید اصولگرایی وجود خارجی ندارد؟
ببینید، وقتی يك جريان شكل ميگيرد، بايد هويت و شاخصهاي جرياني آن مشخص باشد. یک جریان سیاسی، قبل از هر چيزي بايد هويت داشته باشد و تفاوتهاي آن جريان با ساير جريانها مشخص شود. آن گروهي كه به عنوان اصولگرا شهرت پيدا كردهاند، فاقد اين هويت و ساختار سازمانی هستند و به همين خاطر بنده، اعتقادي ندارم و از گذشته هم نداشتهام كه پديدهاي به اسم اصولگرايي وجود داشته است.
*پس چه می شود که واژه ای با نام اصولگرایی در عرصه سیاسی ایران مطرح می شود؟
اصولگرايي پيش از آنكه وجود داشته باشد، ساخته جناح اصلاحطلب و رسانههاست.دلیلش هم این است که آنها به رقيب نياز داشتهاند. البته فعالان سياسي غير اصلاح طلبی هم بودند كه در اسامي مختلفي فعاليت و با اصلاحطلبان رقابت ميكردند، اما يك جريان نبودند. چون يك جريان نبودند پس اسم اصولگرا و جريان سياسي بر روي آنها نميشود گذاشت.
*پس گروهی که با اصلاحطلبان رقابت دارند را چه ميناميد؟
اصلاحطلبان رقباي زياد و متنوعي دارند و جنس رقابتها نیز فرق ميكند. به طور مثال نحوه سیاستورزی باهنر، علي لاريجاني، آقاي ابوترابي، جبهه پايداري ، احمدينژاد و خيليهاي ديگر با هم متفاوت است. آنها هر كدام براي خود خط و ربط و جرياني هستند. اينكه همه اينها را يك كاسه كنيم و اینگونه بگوییم که اينها اصولگرا هستند، در واقع كاريكاتوری كردن این مساله است و نگاهی واقعی نیست. تاکید دارم که جرياني به اسم اصولگرايي حقيقت واقعي و خارجي و بيروني ندارد. این طیف نه تنها اكنون كه پنج سال پيش و ۱۰ سال پيش نيز هيچ ساختار و سازماني نداشته است. به همين دليل بيشتر رسانههاي اصلاحطلب چنين پديدهاي را ساختند به خاطر اينكه با يك كسي بايد رقابت ميكردند.
*این نکته چه ربطی به شکست های پیدرپی این چند سال این جریان دارد. به هر حال این طیف در دهه هشتاد عادت به توفیق در انتخابات داشتند؟
نكته اين است كه آن زماني كه انتخابات را بردند هم در واقع جريان اصولگرا نبودند. يعني وقتي احمدينژادي برنده شد، در حقيقت جرياني وجود نداشت كه برنده شود. يك نفر برنده شد كه خود او به صراحت ميگفت، من اصولگرا نيستم. احمدينژاد هيچوقت نگفت من اصولگرا هستم که البته درواقع هم نبود.
* دولت او پر از چهرههای اصولگرا بود. مانند دولت روحانی هم نبود که بگوییم چپ و راست در کابینه و دولت حضور دارند. دولت او از یک طیف چیده شده بود. چگونه می توان گفت اصولگرا نبود؟
نكته اين است كه آن زمان گفتند جريان اصولگرا پيروز شده است اما جرياني به معني واقعي نبود. در واقع برنده شدن در انتخابات ۸۴، توهم این جریان بود. شخصي به نام احمدينژاد آمد و با لاريجاني و قاليباف از یک سو، و معين و هاشمي رفسنجاني ازسوي ديگررقابت كرد و در انتخابات برد و رييسجمهور شد. این ربطي به اصولگرايي ندارد.
*اینکه می گویید اصولگرایان توهم پیروزی داشتند، انتخابات مجالس هفتم تا نهم را هم شامل می شود؟
مجلس هفتم به عنوان مجلس اصولگرايي شهرت پيدا كرد، اما باز هم مشكل هميشگي وجود داشت؛ يعني آنها كساني بودند كه اصلاحطلب نبودند و چون اصلاحطلب نبودند، گفتند خب! اسم اصولگرايي روي آنها بگذاریم.