/هومن حکیمی اشاره: تماشای «هزارپا» در سالن مملو از تماشاگر به شکل طبیعی باید باعث خشنودی‌ام شود چراکه معتقدم سینما با استقبال تماشاگر است که معنی و مفهوم پیدا می‌کند اما چرا بعد از تماشای این فیلم که ظاهرا عموم مردم از دیدنش راضی هستند، دچار سرخوردگی‌ شده‌ام؟ سینما در کشور ما مثل اغلب پدیده‌های […]

/هومن حکیمی

اشاره: تماشای «هزارپا» در سالن مملو از تماشاگر به شکل طبیعی باید باعث خشنودی‌ام شود چراکه معتقدم سینما با استقبال تماشاگر است که معنی و مفهوم پیدا می‌کند اما چرا بعد از تماشای این فیلم که ظاهرا عموم مردم از دیدنش راضی هستند، دچار سرخوردگی‌ شده‌ام؟

سینما در کشور ما مثل اغلب پدیده‌های فرهنگی هنوز دچار تناقض‌ها و سردرگمی‌های فراوانی است. پیچیدن نسخه‌های متفاوت و همراه با سلیقه‌ها و رویکردهای گوناگون در طی این حدود چهار دهه هم نتوانسته از این سردرگمی‌ها و تناقض‌ها کم کند و تکلیف مخاطب و سینماگر را با آن مشخص و واضح کند. به نظر هم می‌رسد آن نگاه مشکوک به حوزه فرهنگ و هنر در کشورمان که قدمتی به اندازه چند قرن دارد نیز کماکان موجود و تاثیرگذار است، پس متاسفانه می‌توان نقد کلی نسبت به اوضاع سینما در کشور را برپایه همین گزاره‌ها و پیش‌فرض‌ها پیش برد و نگران این مسأله نشد که تحلیل مثلا نوشته و گفته شده در ده سال گذشته، امروز کاربردی ندارد!

تغییر مدیران ارشد سینمایی در ایران هم اگرچه گاهی باعث ایجاد تغییراتی در جزئیاتی مربوط به حوزه سینما شده اما چندان توفیری در ایجاد تغییرات بنیادین و ساختاری این هنر-صنعت نداشته و همه این موارد ذکر شده چنین خروجی مشوش و کمرنگی را پیش روی ما قرار داده که شاید نامش هنوز سینما باشد اما چندان سینما نیست.

از طرف دیگر، «ژانر» نیز تحت‌تاثیر همین سرگشتگی‌ها و بلاتکلیفی‌ها مفهوم درستی در سینمای ما نداشته و ندارد و آنچه به نام ژانر در سینمای ما مطرح می‌شود -و معمولا هم وجه کمدی آن پربارتر می‌شود و مورد استقبال تماشاگران قرار می‌گیرد- نه براساس تعریف مشخص ژانر بلکه براساس ذائقه مخاطب عام و شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه ایران است که هویت می‌یابد. بررسی آماری و درصدی میزان استقبال از سینما و تعدادی از افراد جامعه ما که به سینما رفتن معتقدند، و نیز درصدی از این تعداد که علاقه‌مند به فیلم‌های کمدی و سوژه‌های طنز هستند و فراز و فرودی که در تعداد و نحوه ساخت آثار جدی با مضامین اجتماعی مشاهده می‌شود و کمرنگ بودن -درواقع، نبودن- فیلم‌هایی با محوریت سوژه‌های جنایی، موزیکال، ترسناک و… ما را به برآیندی در سینمای ایران می‌رساند که هم تاسف‌بار است و هم نگران‌کننده. تاسف‌بار به این خاطر که جمعیت فیلم‌بین و علاقه‌مند به سینما در کشور ما به مراتب بسیار بیشتر از این تعدادی هستند که به سینماها می‌روند و نگران‌کننده از این جهت که وجود چنین فضایی در سینما، باعث شده که بسیاری از کارگردانان و نویسندگان خوش‌فکر و صاحب‌نام سینمای کشور، یا دلزده شوند و فیلم نسازند یا در کشورهای دیگر به فیلمسازی بپردازند یا -مهم‌تر از همه- خود را با این چرخه دلسردکننده هماهنگ کنند و فیلم‌هایی بسازند که نه اتفاق شگرفی را رقم می‌زنند و در یادها و خاطره‌ها باقی می‌مانند و نه غیر از همین جرقه‌های کاذب فروش بالا و مقطعی، تغییر خاصی در سلیقه مخاطبان کلی اندک مایل به سینما رفتن به وجود می‌آورند و اتفاقا حتی نوشداروی موقتی نیز نمی‌شوند.

«هزارپا» هم در ادامه همین مواردی است که به آنها اشاره کردم. دارای کارگردانی خوش‌نام که در کارنامه‌اش چند کار خوب و قابل تأمل دارد، همراه با تیم بازیگری خوب که از آنها انتظار می‌رود یک کمدی خوش‌ساخت به سینمای ایران اضافه کنند اما هزارپا مثل بیشتر فیلم‌های کمدی این چندسال اخیرمان، نه فیلمنامه درستی دارد و نه روایتی اصولی و نه حتی کارگردانی قابل دفاعی. فیلم، طبق معمول برپایه «رضا عطاران» و «جواد عزتی» و خوشمزه‌بازی‌هایشان پیش می‌رود و مملو است از کات‌های اشتباه و عجیب. جالب اینکه یکی از گره‌گشایی‎‌های اصلی فیلم با یک گاف عظیم فیلمنامه‌ای انجام می‌شود و خیلی راحت، مخاطب تا حدی آشنا به دنیا و قواعد سینما را به این نتیجه می‌رساند که کارگردان و مجموعه عوامل این فیلم، تن به حال و روز سینمای این روزهایمان داده‌اند و خواسته‌اند لقمه نانی به کف آرند و به غفلت نخورند! پس بهتر است به جواب‌های عمیق و کارشناسانه این دوستان به سوال‌هایی مثل «چرا جذب این فیلمنامه شدید؟» و «هدفتان از ساخت این فیلم چه بود؟» توجهی نکنید و قبل از دیدن هزارپا در سینما، تکلیفتان را با خودتان معلوم کنید؛ اگر به دنبال وقت گذرانی و احیانا خندیدن به هر قیمتی هستید حتما به تماشای این فیلم بروید و انتظارتان را از گروه سازنده، خیلی خیلی بیاورید پایین. اگر هم قرار است مثل من، بعد از تماشایش حرص و بیشتر از قبل به حال و روز سینمای کشورمان افسوس بخورید، کلا قید تماشای هزارپا را بزنید و به آرشیو فیلم‌هایتان در خانه رجوع کنید؛ مثلا «جدایی نادر از سیمین» ببینید یا «درباره الی» یا «رستگاری در شائوشنگ» و… چون حالا حالاها وقت برای افسوس خوردن به اوضاع سینمای ایران زیاد است!