/هومن حکیمی از سی‌ودومین جشنواره سینمایی فجر و اولین اکران «عصبانی نیستم» تا به امروز حدود چهارسال می‌گذرد. فیلمی که در همان دوره نیز با ۱۷دقیقه جرح و تعدیل نمایش داده شد و حواشی زیادی را به وجود آورد که همچنان نیز ادامه دارد. این مسئله البته در دنیای فرهنگ و هنر و سینمای کشورمان […]

/هومن حکیمی

از سی‌ودومین جشنواره سینمایی فجر و اولین اکران «عصبانی نیستم» تا به امروز حدود چهارسال می‌گذرد. فیلمی که در همان دوره نیز با ۱۷دقیقه جرح و تعدیل نمایش داده شد و حواشی زیادی را به وجود آورد که همچنان نیز ادامه دارد. این مسئله البته در دنیای فرهنگ و هنر و سینمای کشورمان تازه نیست. ما به دفعات شاهد مجوز دادن و ساخت فیلمی بوده‌ایم که بعدها یا امکان نمایش پیدا نکرده یا با سانسور و در شرایط خاص به نمایش درآمده است. ربطی هم به جریان و فیلمساز خاصی نداشته است؛ از «بهرام بیضایی» و «کیانوش عیاری» بگیر تا «ابراهیم حاتمی‌کیا» و «عبدالرضا کاهانی» و دیگران، این قصه پرغصه، بوده و است و خواهد بود. اما واقعا چرا سینما و هنر کشورمان دچار این آفت است؟ کجای داستان قرار بوده این‌طور نوشته شود که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، هنوز تکلیفش با خودش و هنرمندان و جامعه‌اش معلوم نباشد؟ که پروانه ساخت به فیلمنامه‌ای داده شود اما اجازه اکران نه! اینجا به‌طور مفصل کاری به کیفیت فیلم‌های مورد مناقشه ندارم که اگر قرار به بررسی دقیق آن باشد، ماجرای توقیف و بگیر و ببند فیلم‌ها، خنده‌دار خواهد شد. من «عصبانی نیستم» را دیده‌ام؛ همان‌طور که مسئولانی که می‌بایست به آن مجوز بدهند هم، دیده‌اند. فیلمی براساس اتفاق‌های انتخابات ۱۳۸۸ که فیلم بسیار بدی است. نه توانسته درست نقد کند و نه توانسته که قصه مثلا عاشقانه‌اش را به خوبی تعریف و مصور کند. فیلم موضوعی ملتهب دارد اما پرداخت سادیسم‌گونه‌اش، از التهاب سوژه به التهاب و تشویش و سردرگمی فرم و محتوا رسیده و نتیجه‌اش، مایوس کننده از کار درآمده است. اما سوای ضعف کارگردانی و غیره به لحاظ مدیوم سینمایی، واقعا چه انتظاری از سینمای ایران داریم وقتی این بلاتکلیفی و سردرگمی و تشویش و عصبانیت، از ابتدای ورود سینما به ایران وجود داشته و به مرور افزایش پیدا کرده است؟ سینمای قبل از انقلاب با آن وضعیت و دهه ۶۰ از خاطرمان رفته؟ همان وقتی که قرار بود معنای موردنظر مسئولان به سینما الحاق شود! دوران اصلاحات و مثلا بازتر شدن فضای هنر و سینما که منجر شد تا برخی سینماگران ما از آن طرف بام بیفتند چطور؟ یا زمان «احمدی‌نژاد» و «شمقدری» که سینمای فاخر با آن همه بخشنامه و رانت باب شد و آخرش دوستان، خودشان هم نفهمیدند که چه گفتند و چه کردند! در تمام این دوران اما علی‌رغم کارشکنی‌ها و تهمت‌ها و حاشیه‌ها و بلاتکلیفی‌ها، «قیصر» و «چریکه تارا» و «هامون» و «ناخدا خورشید» و «طعم گیلاس» و «درباره الی» و «اسب حیوان نجیبی است» و ده‌ها فیلم ماندگار دیگر، ساخته و به نمایش گذاشته شدند. «کن» و «برلین» و اسکار» از ما ستایش کردند و جهان به قدرت سینمای ایران احترام گذاشت اما اینجا چطور؟ اینجا چرا کسی حواسش به حفظ حرمت‌ها و جایگاه‌ها نیست؟ نه مسئولش به هنر احترام می‌گذارد و نه سینماگرش شیوه صحیح اعتراض را بلد است و رعایت می‌کند. یکی اخیرا گِل بر در نهادی صنفی می‌مالد -هم او که روزگاری برای سینمایی که سینما نبود، گریبان چاک می‌داد!- و دیگری در فضای مجازی با ادبیاتی ناخوشایند به مسئول و همکارش می‌تازد. همه ناراحت و دلخور و عصبانی هستند و با حال عصبی، فیلم ناامیدکننده (منظورم به لحاظ محتوا نیست چون فیلم درست با موضوع ناامیدی می‌تواند امید بیافریند) و بد می‌سازند. تکلیف مسئولان با سینما همچنان روشن نیست و هنرمند متعهد (تعهد نه در معنای دستمالی شده بلکه به مفهوم تعهد به هنر و آرمان و مردم) دلزده و سرخورده است. سازوکار مجوز دادن‌ها و مجوز باطل کردن‌ها هنوز قرون وسطایی و سلیقه‌ای و قبیله‌ای است و اغلب فقط بلدند ادای مسئول و هنرمند هنردوست و متعهد را درآورند اما… .

سینما از سینما می‌آید و تعهد از درون و ذات. تشکیل کمیسیون مجلس و وزارت‌خانه و سازمان و انجمن و نهاد و هزار چیز دیگر برای سینما و هنر و برای درست به حرکت درآوردن این چرخ نیز، به تنهایی بی‌فایده است. سیاست اگر قرار است در سینما نشان داده شود با هنر و هنرمندی نتیجه می‌دهد نه با شعار و ژست و با فیلم‌هایی آبکی مثل «عصبانی نیستم» که امروز دارند نان این حواشی را می‌خورند و مثل حباب، بزرگ می‌شوند. اما مسئول یا مسئولانی که بدون توجه به اصول سینما جلوی اکران این فیلم‌ها را می‌گیرند، بیشتر مقصرند. چون اگر آگاهی داشتند اجازه می‌دادند که امثال «عصبانی نیستم»‌ها به شکل عادی اکران شوند، آن وقت می‌دیدند که مردم اهل سینما شعور دارند و خودشان فرق فیلم خوب و بد را درک می‌کنند و این فیلم‌های سوار بر موج را به زودی از یاد می‌برند. تا وقتی هم که متولیان فرهنگ و هنر – چه مسئول و چه هنرمند- از ته قلب معتقد به شعور و آگاهی مردم نباشند، این عصبانیت دیرینه و سرگشتگی و بلاتکلیفی ادامه خواهد داشت و در این میان فیلم‌های بد از این وضعیت سوء‌استفاده کرده و تولید می‌شوند. سینما، سینما است و هنر و علم و دانش و درایت می‌خواهد. شورای پروانه ساختی که خودش منفعل است، شورای نمایشی که «الله اعلم» است، خانه سینمایی که سیاست را دوست دارد، مجلسی که کمیسیون عمرانش شلوغ‌تر از کمیسیون فرهنگی‌اش است و…، اینها فقط به تشویش و عصبانیت و سردرگمی دامن می‌زنند. سینما قرار است حالمان را خوب کند اما از پزشکی که درگیر بیماری شدید و صعب‌العلاجی است، انتظار درمان و تجویز درست، انتظاری بیهوده و بی‌فایده است.