/هومن حکیمی اشاره: نوشتن درباره «ابراهیم حاتمیکیا» که برایمان یک دنیا خاطرات قشنگ به جای گذاشته و جزو اولینهایی است که به شکلی دراماتیک و سینمایی به جنگ نگاه کرده، کار جذاب، شیرین و در عین حال دشواریست. حاتمیکیایی که با آن چهره فتوژنیک و دوربینخورش، کم از بازیگران چهره ندارد، چند وقتیست کمی با […]
/هومن حکیمی
اشاره: نوشتن درباره «ابراهیم حاتمیکیا» که برایمان یک دنیا خاطرات قشنگ به جای گذاشته و جزو اولینهایی است که به شکلی دراماتیک و سینمایی به جنگ نگاه کرده، کار جذاب، شیرین و در عین حال دشواریست. حاتمیکیایی که با آن چهره فتوژنیک و دوربینخورش، کم از بازیگران چهره ندارد، چند وقتیست کمی با حاتمیکیای «روایت فتح» و همنشین با شهید آوینی، تفاوت پیدا کرده است و این تفاوت را نه فقط در نحوه رفتار و سلوکش بلکه در عرصه فیلمسازیاش نیز به رخ میکشد. او که همواره فیلمسازی رودررو با اتفاقات پیرامونش و صریح بوده، امروز، این صراحت را به گونهای دیگر ابراز میکند…، اما اینجا، صحبت از آخرین فیلم آقای خوشچهره و باسابقه سینمای ایران است. فیلمی که روایتی است از داعش؛ چند صد کیلومتر آنطرفتر از مرزهای گهربار ایران ما، فیلمی با سوژهای مهم که پس از اکران در جشنواره فجر و در اکران عمومی، نظرات موافق و مخالف زیادی را برانگیخت و حالا قرار است در سوریه نیز به نمایش گذاشته شود. بههرحال دوستش داشته باشیم یا نه، او ابراهیم حاتمیکیاست؛ مردی که اگر حتی از این به بعد فیلمی نسازد هم با چندین یادگار سینماییاش در فرهنگ و هنر کشورمان ماندگار خواهد بود.
فرق میکند درباره جنگ تحمیلی و ۸سال دفاع مقدس فیلم بسازی یا جنگ با داعش. فرق میکند چون فیلمسازی ایرانی مثل «حاتمیکیا» که خودش از بچههای جنگ است، با آن ۸سال زندگی کرده است. در دل ماجرا و حادثهها و تلخی و شیرینیهایش بوده و لمسش کرده است بنابراین وقتی جنگ و تبعاتش، تبدیل به مسئله و دغدغهاش میشود، منجر میشود به فیلمهای خوبی مثل «مهاجر»، «از کرخه تا راین»، «روبان قرمز» و غیره ولی نبرد با داعش، اگر چه جنگ است اما فیلمسازی دربارهاش فرق میکند.
«به وقت شام» فیلم خوبی نیست و متاسفانه باید بگویم فیلم بدی است. شده که فیلمی خوب نباشد اما بد هم نباشد ولی این یکی اینطوری نیست. سیر قهقرایی حاتمیکیا البته خیلی وقت است که شروع شده؛ از «چ» که قهرمانی شهید چمرانش در فیلم درنیامده بود و همان اندک قهرمان بودنش -منظورم توی فیلم است- متکی به چمران بیرون از متن و اثر بود. آنجا حاتمیکیا، چمران خودش را ساخته بود که خب آنی نبود که انتظار داشتیم. ابراهیم حاتمیکیا در «بادیگارد» با کمی اغماض به گذشته باشکوهش برگشت اما حالا در «به وقت شام»، دوباره همان آفت گریبانگیرش شده؛ اتکای فیلم به بیرون اثر، به داعشی که در فیلم درنیامده و داعشیهایش مثل عراقیهای اغلب فیلمهای جنگی دهه شصتیمان، همه ابله و زشت و وحشی و کودناند. حالا اما اگر قرار باشد که داعش در «به وقت شام»، کودن و وحشی و… باشد (که هست) باید در خود فیلم دربیاید. این اندازه از بدویت و دگم بودن و وحشی بودن باید با شخصیتپردازی و طراحی موقعیت ایجاد بشود که در این فیلم این اتفاق نمیافتد. از آن طرف، مثلا قهرمانهای فیلم هم قهرمان نیستند. ارجاع میدهم به دیالوگ پدر و پسر در باند فرودگاه قبل از پرواز هواپیمای اصلی قصه که با دیالوگهای شعاری و بیرون زده، مثلا میخواهد تضاد فکری درمورد اهمیت داشتن یا نداشتن جنگ با داعش را مطرح کند اما این، یک مسئله بنیادی و اصلی در سینما و فیلمنامهنویسی است که هر هنرجوی تازهکاری هم آن را خوانده و یاد گرفته؛ «نگو، نشان بده»، اما حاتمیکیا مدتها است که فقط دارد میگوید ولی نشان نمیدهد. برای همین، کارگردان «آژانس شیشهای» با آن درستگویی و به موقع گویی، تبدیل میشود به کسی که سعی میکند با تکنیک و جلوههای ویژه حرف بزند و شعار بدهد. تازه تکنیکی که اگر در «چ» تا اندازهای جواب میدهد، اینجا در «به وقت شام» تصنعی و کاریکاتوری از آب درآمده است که اگر هم درمیآمد، باز هم نمیتوانست ضعف فیلمنامه را بپوشاند. امروز، قهرمانهای فیلمهای سالهای دور حاتمیکیا دیگر نیستند. حتی پدر فیلم متوسط «به نام پدر»، قهرمانی بود که حالا جایش را خلبانی گرفته که از قهرمان بودن، فقط استیصال درونی و ادای کنشگری را بلد است یا پدری که در همان ابتدا با انتخاب نادرست «هادی حجازیفر» برای این نقش، هیچ همراهیای را برنمیانگیزد.
فرق میکند درباره جنگ تحمیلی بنویسی و بسازی با جنگی که دربارهاش تنها خواندهای و شنیدهای و فوقش در کلیپها تماشایش کردهای. حتی اگر دغدغهات هم باشد سخت است که با این وضع تبدیل به مسئلهات بشود، درنتیجه فیلمنامهات درنمیآید، شخصیتهایت در نمیآیند و همه چیز متمرکز بر اجرا میشود اما این هم یک زور زدن الکی و نافرجام است چون سینما، جای زور و دستوپا زدن و بیانیه دادن نیست. توصیه میکنم آقای حاتمیکیا در خلوتش فیلمهای قبلی خودش و البته «تنگه ابوقریب» را حتما ببیند چون ما دلمان برای حاتمیکیای قبلی، خیلی تنگ شده است.
سوتیتر:
این، یک مسئله بنیادی و اصلی در سینما و فیلمنامهنویسی است که هر هنرجوی تازهکاری هم آن را خوانده و یاد گرفته؛ «نگو، نشان بده»، اما حاتمیکیا مدتها است که فقط دارد میگوید ولی نشان نمیدهد