حمیدرضاحافظی   مثل هر کسی که هم سن و سال من است، من هم به چیزهایی فکر می کنم که شاید گفتنشان به این آسانی ها نباشد. اصلا باید برای اینطور مسائل اسم خاصی گذاشت؛ مثلا ناگفته ها یا گفتنی های سخت یا حتی می شود گفت «سخت گفتنی ها». چیزی که همه آن را […]

حمیدرضاحافظی

 

مثل هر کسی که هم سن و سال من است، من هم به چیزهایی فکر می کنم که شاید گفتنشان به این آسانی ها نباشد. اصلا باید برای اینطور مسائل اسم خاصی گذاشت؛ مثلا ناگفته ها یا گفتنی های سخت یا حتی می شود گفت «سخت گفتنی ها».

چیزی که همه آن را حس می کنیم اما نمی دانیم باید کجا حرفش را پیش بکشیم؟ اصلا باید به این حرف ها فکر کنیم یا نه. واقعا بعضی کارها خیلی سخت است. مثلا فکر نکردن، یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. هر چیزی که می بینیم و می شنویم و لمس می کنیم و می خوریم و … همه فکر برای ما ایجاد می کنند. بعضی از فکرها خوب هستند و بعضی ها بد. بیشتر فکر های من فکرهای خوب هستند البته از نظر خودم اما همانطور که خوب هستند، سخت هم هستند. مثلا این فکر که پدر و مادرم را نصیحت کنم خیلی فکر سختی است. مگر می شود برای پدر و مادر، ادای ننه و بابا را بازی کرد؟

اختلاف سنی پدر و مادر با ما شاید اجازه ندهد آنقدری راحت سر صحبت را بتوانیم باز کنیم. نمی دانم تا الان فکر شما تا کجاها پیش رفته است اما می خواهم بگویم گاهی یک دغدغه ساده را نمی شود راحت بیان کرد اما شاید بشود آن را نوشت.

مثل نقدهایی که به پدر و مادرمان داریم. نقدهایی که به بزرگترها داریم و شاید نتوانیم راحت آن را بیان کنیم. درست است. بگذارید از همین جا شروع کنیم. گفتنی های سختی که خلاصه می شود به نقد پدر و مادر را البته با حفظ ادب و رعایت بزرگتری آن ها شروع کنیم به نوشتن.

اولین «گفته ی سخت» را خودم شروع می کنم. شما هم که حالا این را می خوانید می توانید سخت ترین گفته هایتان را که نمی توانید رو در رو به مادر یا پدرتان بگویید را بنویسید و بفرستید محل کار آن ها. البته اگر مادرتان سر کار نمی رود، آن را بگذارید جایی در خانه که ببیند. ولی بی خیال صحبت کردن با پدر و مادر نشوید.

شاید بگویید بی فایده است با این ها حرف زدن؛ شاید بگویید این ها که حرف من را نمی فهمند، مهم نیست. این حرف ها و فکرها که از هر جایی می آیند، اگر زیادی توی سر شما بمانند، کپک می زنند و سمی می شوند و آن وقت یک وقت خدایی نکرده مریضی چیزی می شوید ها!

می توانید حرف ها و فکرهایتان را به پدر یا مادر یا برادر بزرگتر یا هر کسی که با او زندگی می کنید بنویسید. قطعا بعضی از رفتارهای آدم ها شما را اذیت می کند. شاید از همین جا حرف ها را بشنوند و باعث اصلاح یک سری از آن رفتارها شود.

خب همانطور که گفتم اول از خودم شروع می کنم. پدر من آدم جدی و بد اخلاقی است. البته بد اخلاقی هایش بیشتر برای خانه است. پدر من از آن آدم هاییست که بیرون از خانه مهربان است و به حرف همه گوش می دهد اما وارد خانه که می شود خلقش تنگ است. البته از حق نگذریم همیشه اینطور نیست. خیلی اوقات هم مهربان است اما این خیلی اوقات زمان هایی است که همه فامیل دور هم جمع می شوند. آن وقت است که بذله گویی های پدرم شروع می شود.برای همین هم همیشه من دوست دارم فامیل دور هم جمع شوند.

دوست دارم از اینجا به پدرم بگویم: پدر جان از شما خواهش می کنم همان اخلاقی که در جمع داری را در خلوت خانواده هم داشته باش. پدر جان اگر می شود گره ی اخم هایت را وقتی به خانه می رسی باز کن. می دانیم خسته هستی . می دانیم تمام خرج خانه روی دوش شماست اما باز هم دوست داریم با لبخند شما را ببینیم.

پدر جان نمی دانم این چه عادتی است که تمام وقت بیکاری توی خانه را صرف اخبار و روزنامه می کنید. راستش این حرف شاید درست نباشد و چه بسا عمرا جرات اینکه رو در رو به شما بگویم را نداشته باشم اما از شما می خواهم که به جای اخبار دنیا قدری از احوال من و خواهرم جویا شوید. نه آنطور که از مادر می پرسید. من دوست دارم مستقیم مثل دو تا مرد راجع به مشکلات حرف بزنیم. پدر جان شاید بار ها این حرف ها را از مادر شنیده ای اما خواهش می کنم کمی مهربان باشید. با احترام. پسر شما. (دیدی؟ هیچ کاری نداشت. بریم سراغ نامه ی بعدی)