مریم باستان یک زن چهل ساله ترکمن است که شوهرش به دلیل بیماری اعتیاد مدتهاست خانه را ترک کرده و او را تنها گذاشته است. مریم از بیماری شدید عصبی و میگرن های سخت رنج می برد و در کودکی یکی از انگشتانش را در اثر برخورد با تسمه تراکتور از دست داده است اما […]
مریم باستان یک زن چهل ساله ترکمن است که شوهرش به دلیل بیماری اعتیاد مدتهاست خانه را ترک کرده و او را تنها گذاشته است. مریم از بیماری شدید عصبی و میگرن های سخت رنج می برد و در کودکی یکی از انگشتانش را در اثر برخورد با تسمه تراکتور از دست داده است اما با این وجود به سختی کار می کند تا هزینه زندگی خود و فرزندانش را تهیه کند. مریم تا قبل از به دنیا آمدن آخرین فرزندش به دلیل شرایط سخت زندگی دوبار دست به خودکشی می زند که بار اول با قرص و دومین بار با نفت بوده، اما هر دوبار همسایه ها و دخترش او را از مرگ نجات می دهند تا اینکه متوجه می شود باردار است و به خاطر کودکش از خودکشی دست می کشد. او می گوید کودک دو ساله ام که محمدمهیار نام دارد برای من امید دوباره ای به زندگیست.