هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی اولین بار او را در سریال «راه بی‌پایان» دیدم. بازیگر جوانی که خیلی خوش قد و قامت و به لحاظ فیزیکی خارق‌العاده نبود اما در این سریال خوش‌ساخت «همایون اسعدیان»، به همراه «فرهاد اصلانی» دیده شد و مورد توجه قرار گرفت؛ با آن ادای خاص دیالوگ‌ها و تن صدای خاصش […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

اولین بار او را در سریال «راه بی‌پایان» دیدم. بازیگر جوانی که خیلی خوش قد و قامت و به لحاظ فیزیکی خارق‌العاده نبود اما در این سریال خوش‌ساخت «همایون اسعدیان»، به همراه «فرهاد اصلانی» دیده شد و مورد توجه قرار گرفت؛ با آن ادای خاص دیالوگ‌ها و تن صدای خاصش که جوان طبقه متوسط خلاق بچه مثبت را جوری بازی کرد که از آن قالب کلیشه‌ای قربانی و قهرمان محض بیچاره مرسوم، بیرون بیاید. قهرمانی که خودش یک‌پا ضدقهرمان بود و چه جالب که چندین سال بعد -امروز-، در «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، کارگردانی شد که از فرهاد اصلانی، یک بازی به یاد ماندنی گرفته است. سرنوشت برای این جوان گیلانی خواب‌های دیگری هم دیده بود اما او، جوری در بازیگری و کارگردانی و نویسندگی ماند و ادامه داد که حالا، چه طرفدارش باشیم یا مخالفش، شکی در تاثیرگذاری‌اش در مدیوم سینمای ایران نداریم.
خانم‌ها، آقایان؛ این بار به سراغ «هومن سیّدی» رفتیم؛ آدمی که در عالم هنر، در ظاهر شاید معمولی به نظر برسد اما شبیه هیچکس دیگری در سینمای ایران نیست.

 

 

چقدر بازیگری بهت میآد
دیپلم گرافیک، حضور در انجمن سینمای جوان رشت و بعد مهاجرت به تهران و شاگردی «پرویز پرستویی» در بازیگری و ساخت فیلم کوتاه. این خلاصه‌ای از شروع مسیری‌ست که «هومن سیّدی»، برای اینکه به جایی که الآن هست برسد، طی کرده است.
او هم در سینما و تئاتر و هم در سریال و تله فیلم‌ها سابقه بازیگری دارد. نقش‌های کوتاه در «یک تکه نان» کمال تبریزی و «چهارشنبه سوری» اصغر فرهادی و… بخشی از این حضور است اما بازی در «پا برهنه در بهشت» توکلی بود که در سینما، سیّدی را بیشتر شناساند. او برای بازی در این فیلم متفاوت، نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشن خانه سینما شد.
او بازیگری‌ست که گاهی هنگام تماشایش حس می‌کنی که به شیوه «متداکتینگ»ی و کلاسیک‌وار رفتار می‌کند اما تا می‌آیی این شیوه از بازی‌اش را در ذهنت ملکه کنی و بپذیری، مواجه با وجه رهاتر و انگار فی‌البداهه‌ای از او می‌شوی که در هیچ قالب مشخصی قرار نمی‌گیرد. با این حال بارزترین ویژگی بازی سیّدی، در خدمت کامل خواسته‌های کارگردان بودن است و شاید به همین خاطر است که اغلب نقش‌آفرینی‌هایش، به اندازه و دقیق است.
«هومن سیّدی»، جدا از غنای تکنیکی که از آموزش و تمرین و آزمون‌ و خطاهای بسیار، نشأت می‌گیرد، یک «آن» شیرین و جذاب دارد که به دل تماشاگر می‌نشیند، بنابراین حتی وقتی حضوری کوتاه در یک فیلم هم دارد -مثل نقش کوتاهش در فیلم «سیزده» خودش- همان صحنه یا سکانس محدود و کوتاه را در اختیار می‌گیرد و تاثیرش را بر کل فیلم می‌گذارد -ارجاع می‌دهم به بازی‌اش در فیلم دیگری از خودش؛ «اعترافات ذهن خطرناک من».

خط بطلان بر فرضیه‌ای که می‌گوید شبیه «اصغر فرهادی»‌ست
ظهور و موفقیت «اصغر فرهادی» در کنار تمام وجوه مثبتش، آفتی را نیز برای سینما به همراه داشت. اینکه بعد از موفقیت او، خیلی از کارگردانان ما یا سعی کردند شبیه او فیلم بسازند یا ناخواسته تحت‌تاثیر سینمای فرهادی قرار گرفتند. نتیجه این روند نیز، مواجهه مخاطب پیگیر با کلی فیلم در سینمای کشور بود که از سبک و شیوه فرهادی، تنها به ظاهر؛ آن هم به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن، پرداختند. پس، سینمای ایران تا همین امروز فیلم‌هایی تولید می‌کند که از اجتماعی بودن، تنها استفاده از لوکیشن آپارتمان و تقابل دروغ و حقیقت و نشان دادن بدبختی‌ها با پایان‌های عجیب و غریب و بی در و پیکر را یاد گرفته اما در ماهیت و روایت و… سراسر ایراد و تکرار است.
اینکه چرا برخی «هومن سیّدی» را نیز جزو این جریان اشتباهی دانسته‌اند، برای من مشخص نیست (و البته به شخصه با این ادعا مخالفم) اما نگاهی به مسیر سیّدی در سینما؛ به‌ویژه در کارگردانی، به خوبی نشان می‌کند که جنس سینمای او بسیار متفاوت با سینمای مورد پسند اصغر فرهادی‌ است.
استفاده از قصه‌ها و حتی ساختارهای فانتزی (حتی در رئالیستی‌ترین فیلم‌هایش)، رفتن به سمت فرم‌گرایی (با حفظ چهارچوب سینمای قاعده‌مند و روایت‌گر) و انتخاب سوژه‌هایی که برخلاف لایه ظاهری سوژه‌های فرهادی، در همان بخش ظاهری نیز، یا واقعیت‌گریز به نظر می‌رسند یا واقعیت را با روکشی از خیال نمایان می‌کنند، تنها بخشی از دلایلی‌ست که می‌شود در رد فرضیه شباهت این دو، عنوان کرد.

آفریقا، فقط قاره‌ای بزرگ نیست
«هومن سیّدی» با ساخت دو فیلم کوتاه وارد عرصه کارگردانی شد. «۳۵ متری سطح آب» و «دندان آبی»؛ دو فیلم کوتاهی بودند که نشان داد، با کارگردانی جسور مواجه شده‌ایم. سیّدی اما با اولین فیلم بلندش؛ «آفریقا» ثابت کرد که در سینمای ایران به معمولی بودن کفایت نخواهد کرد.
آفریقا، با ساخت جهانی منحصربه‌فرد و خلق شخصیت‌هایی عجیب و غریب، اگرچه در نهایت نتوانست این ایده و جهان و شخصیت‌های جذاب و متفاوت را به پایانی کامل و قابل قبول (از نظر سینما) برساند اما گام بزرگی و موثری بود برای سازنده‌اش. فیلمی که با بی‌تدبیری مسئولین وقت سینمایی کشور، بدون اکران عمومی وارد مارکت سینمای خانگی شد. به دلایلی خنده‌دار،

انگار خود آن سیزده است
دومین فیلم آقای بازیگر، کارگردان، نویسنده، ادامه تجربه اولش در اولین فیلم بلندش اما با رویکردی متفاوت بود. «سیزده»؛ یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران است که توانسته از لوکیشن موردنظرش، استفاده کاملی در خدمت روایتش بکند. شهرکی در تهران که قصه فیلم در آنجا اتفاق می‌افتد، در سیزده، تبدیل به شخصیتی مهم از فیلم می‌شود. «امیر جدیدی»، «نویدمحمدزاده» و «آزاده صمدی»، ترکیبی جذاب از بازیگری شرورانه اما تامل‌برانگیز را ارائه می‌دهند. سیزده اما آنچنان که باید مورد توجه عموم قرار نمی‌گیرد.

اعتراف کن که فرق دارد
سومین فیلم «هومن سیّدی» در مقام کارگردان، دقیقا جایی است که می‌تواند شما را طرفدار و «فَن» او کند یا اینکه این کارگردان را بیرون از فهرست کارگردانان موردعلاقه‌تان قرار بدهد.
«اعترافات ذهن خطرناک من»، فیلمی‌ست که با متر و معیارهای معمول سینمای ما قابل بررسی نیست. جهانی نامعلوم با آدم‌هایی نامعلوم که اگرچه دارای یک فصل مشترک معلوم هستند اما جنس و لحن روایتش به گونه‌ای‌ست که حتی برای مخاطب خاص سینما هم، کمی دشوار است.
به نظر می‌رسد، «هومن سیّدی» با آگاهی از اینکه بازخوردهای چندان مثبتی نخواهد گرفت و عامدانه، تصمیم به ساخت چنین فیلم غیرمتعارفی گرفته تا شاید هم خودش و هم مخاطبانش را محک بزند.
«اعترافات ذهن خطرناک من» (که جزو فیلم‌های مورزد علاقه من است) اما از نظر کارگردانی و بصری، به غیر از جسارت، نشان از پختگی کارگردانی‌ست که حالا به درک کامل‌تری از مدیوم مورد علاقه‌اش رسیده است.

خشمگین و پر هیاهو اما ناقص
سیّدی در چهارمین فیلمش، سعی می‌کند که واقعی‌تر بشود. یعنی انگار پلی بزند بین تمایلات بازیگوشانه‌اش با تمایل مخاطب عام‌تر سینمای ایران. تجربه‌ای که از انتخاب سوژه و نحوه پرداختش، این نکته را عیان می‌کند اما نتیجه این پروژه برای سیّدی، چندان مثبت نبوده است.
«خشم و هیاهو» اگرچه در گیشه با اقبال نسبتا خوبی روبه‌رو شد اما نه آنقدر که دور شدن «هومن سیّدی» از فضای سه فیلم قبلی‌اش را توجیه کند. فیلم، به‌خصوص در سکانس تقریبا پایانی دادگاه، از انسجام بیرون می‌زند و خیلی شبیه به فیلم بد «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند»، می‌شود.

مغزهای زیبا؛ چه در فرم و چه در محتوا
آخرین فیلم آقای متفاوت، این روزها در سینمای ایران درحال اکران و پیشروی است. «مغزهای کوچک زنگ‌زده (که قبلا به شکل جدا و مفصلی درباره‌اش نوشتم)، رسیدن به نقطه اوج مسیر موقتی است که «هومن سیّدی» در زمینه کارگردانی، طی کرده است. جهان متفاوتی که تفاوتش، درست ساخته و نشان داده شده است. شخصیت‌هایی که دقیق پرداخت شده‌اند، بازی‌هایی که درست و جذاب انجام شده‌اند، تصاویری که درست در قاب نشسته‌اند و استفاده کم و درست از موسیقی و طراحی صحنه عالی و…، ما را به فیلمی روبه‌رو کرده که براساس آن می‌شود ادعا کرد، یک کارگردان مولف و صاحب امضا، به سینمای ایران اضافه شده است.
می‌دانم؛ اینهایی را که الآن ادعا کردم کمی ترسناک هم به نظر می‌رسند (مثل فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، که یک ترس دراماتیک پنهانی در کلیتش جاری است) اما ترس مثبت، یکی از عوامل پیشرفت در زندگی حرفه‌ای هم هست. حالا کاری به این نکته ندارم که «مسعود فراستی» چرا و چطور گفته که بستر مکانی «مغزهای…» که قصه فیلم در آن رخ می‌دهد، نامعلوم است!

زیست سینمایی
«هومن سیّدی» آدم دو زیستی نیست. یعنی در فضای فرهنگی و بازیگری و کارگردانی و تئاتر، زندگی می‌کند اما تکلیفش هم با خودش مشخص است. مثلا برج‌سازی نمی‌کند یا هایپرمارکت ندارد و اگر هم بکند یا داشته باشد (البته من فقط مثال زدم و واقعا اطلاعی درباره فعالیت‌های دیگرش ندارم!) تاثیری بر زیست هنرمندانه‌اش ندارد. او اما در فیلم‌هایی که می‌بیند و بازی می‌کند یا در کتاب‌هایی که می‌خواند و سفرهایی که می‌رود…، هم دزد می‌شود و هم ابله و هم متفکر و هم عاشق و…، یعنی اینقدر زیست فرهنگی و هنری دارد و کسی که زندگی‌اش تا این حد به فیلم دیدن و تماشای تئاتر و… وابسته است، باید هم فیلم‌های متفاوت بسازد و از هر اثر تا اثر بعدی، پیشرفتی قابل توجه داشته باشد.
و در ضمن، ته نگاه سیّدی، چیزی نهفته است؛ شبیه نگاه آدم‌های توداری که از خیلی چیزها خبر دارند.

رقابت اصغر و هومن؛ کاش اتفاق بیفتد
سینما خیلی شبیه فوتبال است و جفتشان خیلی شبیه زندگی‌اند؛ بااینکه خود خود زندگی نیستند، بنابراین کاش مثل مسابقات فوتبال و رقابت و حسادت و کل‌کل بین پرسپولیس و استقلال یا بارسا و رئال‌مادرید لعنتی، یک رقابت و حسادت و کل‌کلی هم بین فرهادی و«هومن سیّدی» پا بگیرد. این‌جوری شاید سینمای ما هم از این فضای تکراری و شبیه به هم بیاید بیرون و پوست‌اندازی کند. هرچند بعید می‌دانم این‌طوری بشود چون جنس رقابت‌ها در سینما و تاثیر و تاثر رقبا بر و از هم، جنس متفاوتی با فوتبال دارد.

هر جا سخن از اعتماد است…
مخاطب امروز، مخاطب باهوشی‌ست. به این راحتی‌ها رودست نمی‌خورد و اگر هم بخورد، برای همان یک‌بار خواهد بود. دستش هم برای انتخاب باز است و می‌تواند جدیدترین فیلم‌های روز سینمای دنیا را با پیژامه و شلوارک در خانه‌اش ببیند. به دلایل فراوانی هم، جامعه امروز ما نسبت به پیرامونش و آدم‌هایش بدبین شده و به این راحتی‌ها به کسی اعتماد نمی‌کند… . همه اینها را گفتم تا برسم به نکته اصلی؛ وجود آدم‌هایی مثل «هومن سیّدی» در فضای فرهنگ و هنر ایران در این شرایط، یک غنیمت است؛ کسی که الآن مردم در لباس بازیگری و در مقام کارگردانی (که مدلی از جریان‌سازی عمومی نیز هست) دوستش دارند و به او اعتماد کرده‌اند. و این، نکته‌ای فراتر از آثاری‌ست که تا به حال برایمان ساخته یا در آنها بازی کرده است.
«هومن سیّدی» اگر هوشیار باشد که هست، باید هم قدر این جایگاهش را که با زحمت و تلاش خودش به دست آورده بداند و هم حواسش باشد که چه مسئولیت سنگینی روی دوشش است؛ اینکه به اعتماد جامعه و مردمش آسیب نزند و به مسیری که در پیش گرفته، ادامه بدهد. نکته‌ای که خیلی خیلی مهم‌تر از فیلم‌های خوبی‌ست که باز هم خواهد ساخت و نقش‌های خوبی که باز هم اجرا خواهد کرد.