کنکور براي شما چطور بود؟ ورود به دانشگاه دغدغه اصلی زندگی من بود. من دیپلم ریاضی داشتم قبل از اینکه مدیریت بخوانم، مهندسی متالورژی قبول شدم ولی چون واقعا دوستش نداشتم نرفتم. جالب است که رتبه ۱۰۲۴ هم در کنکور هنر از آن من شد ولی من سال بعد برحسب اتفاق کنکور انسانی شرکت کردم. […]
کنکور براي شما چطور بود؟
ورود به دانشگاه دغدغه اصلی زندگی من بود. من دیپلم ریاضی داشتم قبل از اینکه مدیریت بخوانم، مهندسی متالورژی قبول شدم ولی چون واقعا دوستش نداشتم نرفتم. جالب است که رتبه ۱۰۲۴ هم در کنکور هنر از آن من شد ولی من سال بعد برحسب اتفاق کنکور انسانی شرکت کردم.
تقریبا درصد زیادی از آدمها در کنکور انتخاب میشوند و درصد کمی انتخاب میکنند؛ پس شما مدیریت را انتخاب کردید؟
انتخاب اول من در کنکور انسانی حقوق بود و انتخاب دومم مدیریت دولتی. در دوره کارشناسی انتخاب شدم ولی واقعا در دوره کارشناسیارشد برحسب علاقه، نیاز و البته دغدغه تاثیرگذاری در حوزه فرهنگی، رشته مدیریت فرهنگی را انتخاب کردم.
مدیریت را دوست داشتید یا سعی کردید دوست داشته باشید؟
من شانس آوردم. اوایل دوران کارشناسی هنوز چهره شناختهشدهای نبودم و جای پایم سفت نبود و واقعا حال خوبی نداشتم تا اینکه وارد «تهران بیست» شدم. آشنایی با سران کشور باعث شد برای دانستن بیشتر، تلاش مضاعف کنم؛ بنابراین جبر به علاقه تبدیل شد و من به رشته دانشگاهی و مطالب و مباحث مدیریت علاقهمند شدم؛ البته من بهشدت معتقدم باید از سنین کودکی هوش، ذکاوت و استعداد بچهها امتحان بشود. در بعضی کشورها بچهها فنون مختلف را تجربه میکنند تا بدانند به چه رشته و حرفهای علاقهمندند. در آستانه ورود به دانشگاه شعور انتخاب دارند و میدانند از آینده چه میخواهند. اتفاقا من با چنین موردی برخورد کردهام. جوانی بیستوسهساله میگفت كه شناختی از هیچکدام از رشتههای حوزه هنر ندارد و تنها راهی که به ذهنش رسید، پیشنهاد کار کارگاهی بود، علاوهبر کتاب و مقاله و استاد! بعد از تماشای تعداد زیادی فیلم و مطالعه متون مختلف به این نتیجه رسید که به تدوین علاقهمند است. گاهی پیدا نکردن علاقه و استعداد برمیگردد به اینکه ما آدمهای تنبلی هستیم.
راهکار محمد سلوکی چیست؟
باید از بچگی با سرمایهگذاری ذهن را پرسشگر بار آورد و با سوالهای مختلف تقویت کرد. ما باید به فرزندانمان ماهیگیری یاد بدهیم و اجازه بدهیم خودشان راه را انتخاب کنند و نیز ما را در جریان تصمیماتشان قرار دهند. شنیدن واژه پشتکنکوری تلخترین لحظههای زندگی نوجوان زمان ما را میساخت. نسل من، یعنی نسل امروز، بهخاطر ناکارآمدی راهکارها و دلسوزی بیشازحد بعضی پدر و مادرها گاهی راه را گم میکند.
اگر به عقب برگردیم، محمد سلوکی محبوب و مشهور باز هم ادامه تحصیل میدهد؟
صددرصد. باید پایه علم ودانش محکم قرار بگیرد. مقطع کارشناسیارشد برای من خیلی جذاب بود. اگر قبول نمیشدم، حتما باز هم میخواندم. برای آزمون دکتری رتبه ۱۵۴ نصیبم شد، ولی من بازهم تلاشم را میکنم.
واقعا مدرکم به درد افزایش درآمدم نمیخورد و اصلا با این رویکرد وارد فضای دانشگاه نشدم. من دیدم بینندههایی که درطول سالها همراهم آمدند، سطح دانش و معلوماتشان بالاست و من قاعدتا باید چیزی بدانم که بتوانم منتقل کنم. خب طبیعتا بخشی را با مطالعه شخصی جلو میبردم، یکی از الزامات یادگرفتن در محضر استاد هست. در زمان تحصیل احساس کردم میشود حرف بیشتری با مخاطب داشت. آدمی که در حوزه فرهنگوهنر کار میکند، باید یک قدم جلوتر از جامعه خودش قدم بردارد.
شلوغیهای زندگی فرصت تحصیل را از شما نگرفت؟
بههیچعنوان. وقتی ازدواج کردم همسرم از تصمیم من برای ادامه تحصیل خیلی استقبال کرد؛ چون خود ایشان با معدل ۲۰ کارشناسی گرفتند و خوشبختانه مشوق کار بلدی برای من هستند از طرفی با برنامهریزی میان تمام شلوغیهای زندگی وقتی خسته از سر کارهای مختلف برمیگشتم زمان درس و مطالعه را پیدا میکردم.
فرق کسی که دانشگاه برود و کسی که تنها اهل کتاب و مطالعه باشد، چیست؟
ببینید در مقطع کارشناسیارشد با اساتیدی برخورد میکنیم که رزومه را قوی و راه را کوتاه میکنند. من نمیفهمم هزینه صرف کنی و وقت بذاری و بعد خوشحال بشوی از اینکه استاد نیامده. (میخندد)
بله! من هم تجربه کردم ولی الان به این نتیجه رسیدم که این تفکر اشتباه بود همه اینها برآمده از جامعه ماست باید شعور تازه کسب کرد و دنبال اطلاعات جذاب بود.
ما چند برنامه تلویزیونی یا رادیویی یرای نوجوانان داریم؟ چرا اکثر مجلات مختص نوجوانان زرد شده؟ به فضای فرهنگی انتقاد وارد است. باید فرهنگسازی شود تا همه باسواد باشند. از ابعاد دیگر دانشگاه غیر از بحث یادگیری برای ما بگویید.
جامعهپذیری متفاوت! شکل، مختصات و معیارها با جامعه عادی فرق دارد. شما وارد فضایی میشوید که با آدمها فصل مشترک دارید، وقتی از فضای مدرسه و مراودات نوجوانی وارد فضای دانشگاه میشوید، بلوغ تازهای را تجربه میکنید. خود شما بهتنهایی مسئول افکار و کارهای خودتان هستید و این به استقلال شما کمک میکند.
ناگفتههای شما با نوجوانهای محصل؟
حرف من این هست تا که ندانیم چه چیز را دوست داریم، هیچکس به ما کمک نمیکند. نوجوانان باید به حوزه اولیهای علاقهمند شوند تا بتوانند وارد حوزه تخصصیتر شوند. من عاشق نوجوانهای خلاقم که با پولتوجیبی و هزینه کم اختراع کردند. این آدم میداند به چیز علاقهمند است و بعد این علاقه تبدیل میشود به یک پروژه عالی.
خاطره شیرین از روزهای دانشگاه برایمان بگویید.
بزرگترین بحران دانشجوها حرفزدن هست. من همیشه کار خودم را راحت میکردم و میگفتم ارائه با من.
یکبار سمیناری دررابطهبا موسیقی آفریقا داشتم و متاسفانه خواب ماندم. وقتی از خواب بیدار شدم، تعداد زیادی تماس ازدسترفته داشتم. سریع خودم را به دانشگاه رساندم. بچهها به استاد گفته بودند سلوکی رفته از آفریقا مطلب بیاورد (میخندد) وقتی وارد کلاس شدم، استاد گفت باید همین الان دررابطهبا آفریقا یکربع حرف بزنی و خدا را شکر از پسش برآمدم. اتفاقا خوب شد که این خاطره را گفتم خوب است که یاد بگیریم آنچه میدانیم را چطور ارائه کنیم، سمینارها دانستهها را کاربردی میکند.
ناگفتههای محمد سلوکی؟
من نسل خودم، افراد دهه پنجاه یا شصت را آدمهای با تجربهای میدانم. دوران شیرین انقلاب در کودکی ما اتفاق افتاد، زیروروشدن هنجارها اتفاق تازهای بود و ما با صبوری هشت سال جنگ را پشت سر گذاشتیم، دوران تحریمها و زندگی کوپنی از آن ما بود. من اینها را با بچههای اواخر دهه شصت، دهه هفتاد و هشتاد در میان میگذارم. من در فضای مجازی و در محیط کار با نوجوانها و جوانهای زیادی در ارتباطم و حرف هم نسلهای خودم را به آنها میگویم. متاسفانه ما درکشورمان به موضوعات روز دیر میرسیم. ما دچار تاخر فرهنگی هستیم. دررابطهبا ماشین يا موبایل این ماجرا بهشدت حس شد و این روزها هم شبکههای اجتماعی! بستگی دارد ما آدمها چطور از چه ابزاری استفاده کنیم. چه اشکالی دارد اگر در شبکه اجتماعی گروهی باشد که مسائل سخت ریاضی را در آن مطرح کنند؟ و ما باید باعث شویم یکسری رفتارها هنجار شوند و هنجار باعث شکلگیری فرهنگ شده و همهچیز بر طبق فرهنگ محترم پیش رود. حرفهایی هم هست برای پدرها و مادرهای عزیز، یادم میآید روز اول دبیرستان پدرم مرا رساند و رفت سر کار، روز کنکور هم پدر و مادر مرا رساندند و رفتند و از همان روزها به حس استقلال من احترام گذاشتند. ای کاش همه پدر و مادرها درکنار دنیای از عشق که به فرزندانشان تزریق میکنند، حس استقلال را هم به آنها هدیه کنند. من همیشه بهشدت تحتتاثیر حمایت پدر و مادر بودم و اگر احساس کنم لحظهای حمایتشان کمرنگ شده حالم به معنای واقعی بد میشود، در زمان گرفتاری اول خدا را دارم و بعد دعای خوشرنگ و لعاب پدر و مادر را. سلام من را به اهالی موفقیت برسانید، امیدوارم روزبهروز انرژی با فرکانس بالاتری را تجربه کنند./ مجله موفقیت