هاجر مصطفوی گرجی روانشناس بالینی بی شک درگذر بی وقفه زمان، در لابلای روزمرگی شهر و در کندو کاو بیچون و چرای رزق و روزی هر روزه، با موجودات ساده و بی آلایشی به نام «کودکان کار» برخورد ایم. موجودات ظریف و دوست داشتنیِ نابالغی که نگاه پاکشان به التماس ارتزاق از رهگذران و رانندگانِ […]
هاجر مصطفوی گرجی
روانشناس بالینی
بی شک درگذر بی وقفه زمان، در لابلای روزمرگی شهر و در کندو کاو بیچون و چرای رزق و روزی هر روزه، با موجودات ساده و بی آلایشی به نام «کودکان کار» برخورد ایم. موجودات ظریف و دوست داشتنیِ نابالغی که نگاه پاکشان به التماس ارتزاق از رهگذران و رانندگانِ پشت چراغ چهارراههاست.کودکانی که فارغ از هر باید و نبایدی، از هر ترفندی برای فروش محصولات ریز و خدمات کوچکشان استفاده میکنند تا ثانیه ای از امتیاز لبخند مشروط صاحبان سلطهگر و یا والدین بیبضاعت خویش برخوردار شوند.
مبرهن است یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی-دوران شکل گیری و پایه ریزی شخصیت این کودکان دوران کودکی است. براساس یافتههای فراوان، به این مهم دست یافتیم که کودکان صرفا به توجه و مراقبات جسمانی نیاز نداشته و نیازمند توجه در همه ابعاد وجودی، رشد اجتماعی و عاطفی، شخصیتی و هوشی که از عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان، هستند.
«کوکان کار» اغلب کودکانی هستند که همواره نسبت به کودکان عادی، از این مراقبتها و رشد سالم وهمه جانبه محروم بودهاند؛ پایگاه امن مراقبتها و رفع نیازهای کودکان، خانه و خانواده است که متاسفانه این کودکان، از کمیت و کیفیت کمتری در آن برخوردار، و یا فاقدش هستند. بررسی آسیبهای روانشناختی «کودکان کار»، بحثی عمیق و بسیارگسترده است و مستلزم ارائه نتایج تحقیقات میدانی و موردی بسیاری در این باره است، لذا رسیدگی به همه موارد ممکن، در یادداشت کوتاه نویسنده نمیگنجد. از این رو به طور اجمالی به آسیبهای روانشناختی که از مشاهده کلی وضعیت روانی این کودکان استنتاج میشود، پرداخته خواهد شد.
به طور طبیعی کودکان در سنین ۶ تا ۱۲ سالگی تا سن بلوغ، به سبب اهمیت توجه همسالان و والدین و معلمان نسبت به خود و کسب تایید و پذیرش از آنها اضطراب و نگرانی بیشتری را تجربه میکنند، کودکان زمانی میتوانند هویت انسان بودن خود را درک نمایند که پذیرفته شوند و بدون هیچ قید و شرط و تبعیضی از انان، با احترام یاد کنند. عزت نفس، نشان دهنده احترامی است که دیگران برای ما قائل هستند؛ هنگاهی که پدر و مادر به فرزندان خود، توجه مثبت غیر شرطی نشان میدهند و آنها را جدا از رفتارهایی که دارند به عنوان انسانهایی که از شایستگیهای درونی برخوردارند میپذیرند، در اصل به رشد عزت نفس آنها کمک میکنند. پذیرش بی قیدو شرطی که بنیان عزت نفس هر فرد است، امر مهمی بوده که بسیاری از این کودکان از آن محرومند و چقدر دردناک است ادعای این فرض ناخوشایند، در درون این کودکان، که گویای این وصف باشد«من پذیرفته میشوم به قید فروش جعبههای دستمال کاغذی! »؛ این کودکان هنگامی که میفهمند بدون شرط خدماتشان، مورد تأیید والدین و بزرگترها نیستند، خود را شخصی نافرمان میبینند؛ و به احساسهایی چون حقارت و حماقت و در نهایت اختلالات رفتاری دچار میشوند؛ بنابراین اگر بخواهند خودپنداره و عزت نفس سازگاری داشته باشند باید احساسهای خویش را انکار و بخشی از وجود خود را پنهان نمایند. بدین ترتیب خودپنداره آنها تحریف میگردد.
به طور طبیعی کودکان ۵تا ۱۲ سال از طریق تعاملات اجتماعی شروع به رشد حس غرور نسبت به دستاوردها و تواناییهای خود میکنند. کودکان در این سن نیازمند تشویق و هدایتاند تا حس کفایت و صلاحیت و اعتقاد به تواناییهای خود در آنها به وجود آید؛ به باور کارل راجرز هنگامی که در تلاش برای رسیدن به توان بالقوه خویش، دچار ناکامی میگردیم، به دیگران آسیب میزنیم یا به شیوههای ضد اجتماعی رفتار مینماییم؛ و این همان زنگ خطر است!! ؛«کودکان کار» به دلیل داشتن وضعیت عاطفی نامناسب و شرایط خاص زندگی، دارای روحیهای حساس و از نظر عاطفی، آسیب پذیرتر از کودکان هم سن و سال خود هستند، بنابراین بی توجهی و نادیده گرفتن این کودکان باعث نهادینه شدن خشمی پنهان در ناخودآگاه آنها شده، در بزرگسالی باعث بروز بسیاری از ناهنجاریهای رفتاری و شکل گیری شخصیتهای ضداجتماعی(انتی سوشال)در جامعه میشود : -«چگونه میتوان دیگران را دوست داشت وقتی خودم را دوست ندارم»
رشد روانی-اجتماعی کودکان به مهرو محبت والدین و دیگران محتاج است و این مهرو محبت بی قیدو شرط است که به او رشد و پویایی مطلوب میدهد. عدم پذیرش مطلوب عاطفی از طرف والدین و دیگران، ایجاد اختلال شدید عاطفی میکند. به طور کلی آسیبهای روانشناختی که سلامت روان این کودکان را تهدید میکند، شامل اختلالات رفتاری، ترسها، اضطراب و افسردگی، خشونت و پرخاشگری، احساس حقارت و خودکم بینی، اختلال استرس پس از آسیب(PTSD)برای کودکانی که در خانه و خیابان سوء استفاده جنسی و خطرات بسیاری را تجربه کردهاند، است. زندگی در خیابان و تعامل با افراد مختلف و تجربه اسیبهای متعدداجتماعی از جمله سوء استفاده جنسی و جسمی در خانه و اجتماع، میتواند زمینه شکل گیری اختلالات شخصیتی آسیبرسان به فرد و جامعه( شخصیت ضداجتماعی، مرزی،پارانویید و… ) شده و آینده فرد و جامعه را به تاریکی بکشاند.
به یاد داشته باشیم که خیابان برای اغلب این کودکان نقش خانه و دیگر کودکان خیابانی و رهگذران و رانندگان، نقش فرستندههای عاطفی برای آنان دارند. در چنین شرایطی توجه هدفمند و پذیرش مطلوب در جامعه میتواند به نوعی التیامبخش عواطف اسیب دیده آنان گردد.