هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی گریه غرق خواهد کرد، اسبهای آبی را صبح جمعه گذشته، از لحظهای که بیدار شدم خیلی ناگهانی یک سوال برایم مطرح شد که تا لحظه نوشتن این مطلب هم رهایم نکرده؛ اگر با فرضی محال، تمام روزنامهنگاران، خبرنگاران، سردبیران، مدیران مسئول و حتی صاحبان امتیاز همه رسانههای کشور تصمیم بگیرند […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
گریه غرق خواهد کرد، اسبهای آبی را
صبح جمعه گذشته، از لحظهای که بیدار شدم خیلی ناگهانی یک سوال برایم مطرح شد که تا لحظه نوشتن این مطلب هم رهایم نکرده؛ اگر با فرضی محال، تمام روزنامهنگاران، خبرنگاران، سردبیران، مدیران مسئول و حتی صاحبان امتیاز همه رسانههای کشور تصمیم بگیرند که یک هفته، هیچ فعالیت حرفهای انجام ندهند، چه اتفاقی میافتد؟
میپذیرم که سوالم، جنبه فانتزی و حتی سوررئال زیادی دارد و اصلا رئالیستی به نظر نمیرسد اما بیایید برای لحظهای هم که شده آن را واقعی و امکانپذیر تصور کنیم. یعنی در یک صبح شنبه فرضی، مواجه بشویم با اینکه هیچ نشریهای چاپ نشده و هیچ سایتی فعالیت نمیکند. به نظر من که در گام اول تعداد زیادی از چاپخانهداران یک نفس راحتی میکشند چون خیلیهاشان از دست چکهای فراوانی که از رسانهها برای هزینه چاپ گرفتهاند و پاس نشده، کلافهاند. در گام بعدی، مردم هم که خیلی ناراحت و متعجب نمیشوند چون تنها عده معدودی هستند که هنوز روزنامه میخوانند و… . گام سوم هم مربوط میشود به مسئولان که اول تعجب میکنند و بعد، کمی نگران میشوند که نکند پشت این ماجرا یک هدف سیاسی نهفته اما خب اشتباه میکنند چون این موقعیت فرضی فقط و فقط به یک دلیل واضح است؛ اهالی رسانه دچار مشکلات به ظاهر خیلی معمولی هستند. مشکلاتی مثل حقوق و دستمزدهای اندک و ناچیز و بیمه و…؛ آن هم وقتی که درست بغل دستشان، یک نفر برای انجام وظیفهای که دارد به خاطرش حقوق میگیرد (مثل اعطای مجوز کنتور آب برای یک خانه مسکونی یا…) به ارباب رجوع شماره کارت میدهد. وقتی که بغل دستشان، یک سوپرمارکتی، کالایی را به یک قیمت میفروشد و دیگری همان کالا را با قیمتی به مراتب بیشتر و… .
البته همانطور که اشاره کردم، این یک موقعیت فرضیست که شاید فقط به درد استفاده در ساخت یک فیلم سینمایی میحورد پس جایی برای نگرانی نیست. روزنامهها و سایتها با همین کیفیتی که موجود است و علیرغم همه مشکلات، چاپ و بارگذاری و منتشر خواهند شد.
ما رباتها روزی درک میکنیم آیا فهم اکتسابی را؟
اینکه میگویند مطالعه مجازی (یعنی خواندن کتاب به شکل پیدیاف و از این قبیل مدرنیتهبازیها) را باید جدی گرفت به نظر من یک حرف ابلهانه و خندهدار است. کتاب خواندن، یعنی خریدن کتاب مجلد و کاغذی و تورق آن و غرق شدن در بوی کاغذ و… .
دهه شصت را به خاطر دارم که پدرم کتابهای کتابخانه یک جوانی را که قصد مهاجرت داشت، به طور کامل خریداری کرد. به خاطر دارم که نه آن جوانک از فروش کتابهایش راضی بود و نه پدرم از اینکه دارد کتابهایی را که جزو خاطرات و دلمشغولیهای صاحبش بود، میخرد. اما برای من نوجوان خوره کتاب، این اتفاق، یک موهبت الهی محسوب میشد. کتابهای جدید به کتابهای زیاد قبلیمان اضافه شدند و برای من ساعتها و روزهای و ماههای خاطرهانگیزی را رقم زدند… .
فضای مجازی اما امروز دارد ما را به شنا کردن در استخری کمعمق عادت میدهد ولی نسل من و نسلهای قبلیتر، اهل شنا کردن در اقیانوسها و دریاهای عمیق بودیم. آبهایی عمیق که طبعا شنا کردن در آنها هم دل و جرأت میخواست و هم همراه با کلی مخاطره بود ولی مربیان خوبی داشتیم که حواسشان به ما بود. پدر و مادرم و پدر و مادرهای اغلب همنسلان من، این مربیان مراقب و متعهد بودند؛ هرچند تلاش آنها و ما، امروز منتهی نشده به آنچه که میباید؛ به دلایل متعدد، چون اگر اینگونه بود، برای من در ابتدای دهه چهل زندگیام چنین سوالی در یک صبج جمعه مطرح نمیشد که اگر یک روزی همهمان تصمیم بگیریم که ننویسیم و نخوانیم، چه اتفاقی رخ خواهد داد.