مصطفی مستور با اشاره به اینکه داستان‌نویسی را کاری ابلهانه می‌پندارد گفت که اقبال زیاد به آثارش او را نگران کرده است. نویسنده رمان روی ماه خدا را ببوس که میهمان برنامه ماهانه کوتاه با داستانی به میزبانی سیدمهدی شجاعی در فرهنگسرای اندیشه بود، در این نشست درباره جهان داستانی خود به گفتگو با مخاطبانش […]

مصطفی مستور با اشاره به اینکه داستان‌نویسی را کاری ابلهانه می‌پندارد گفت که اقبال زیاد به آثارش او را نگران کرده است.
نویسنده رمان روی ماه خدا را ببوس که میهمان برنامه ماهانه کوتاه با داستانی به میزبانی سیدمهدی شجاعی در فرهنگسرای اندیشه بود، در این نشست درباره جهان داستانی خود به گفتگو با مخاطبانش پرداخت.
وی در این نشست در سخنانی عنوان کرد: کیشلوفسکی می‌گوید سینما این نیست که زیر نور فلاش دوربین‌ها و زرق و برق جشنواره‌ها جایزه دریافت کنید، سینما پشت صحنه ابلهانه‌ای دارد. مثلا من باید وسط زمستان ساعت‌ها در سرما و در فضای باز با تصویربردارم بنشینم تا بتوانم یکی دو نما ضبط کنم و این مساله به من حس حقارت و کوچکی می‌دهد و بارها با خودم فکر کردم که آخر این چه کاری است. داستان‌نویسی هم با همین تعبیر به نظرم کار ابلهانه‌ای است و کسی که واقعا دوست دارد داستان بنویسید در حال دست زدن به حماقت است.
وی ادامه داد: هر داستانی با یک عدم تعادل شروع می‌شود. سنگی باید از یک بلندی حرکت کند و به سمت پایین بیاید تا بشود درباره آن چیزی نوشت. این عدم تعادل اصلا پدیده جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. وقتی می‌خواهی درباره مرگ یا طلاق داستانی بنویسی باید ساعت‌ها و شاید روزها و ماه‌ها به آن خیزه شوی، به اجزای آن فکر کنی و به آنالیزش بپردازی تا یافته نویی در درون تو شکل بگیرد. این مساله امری رنج آور است. به همین خاطر می‌گویم داستان‌نویسی کار عاقلانه‌ای نیست و وقتی به این فکر کنیم که داستانی نوشته می‌شود بدون اینکه نویسنده‌اش قصد و هدفی داشته باشد، این اتفاق بدتر و دردآور تر می‌شود. اگر ندانی که رنج داستان‌نویسی برای چه است و ندانی که قرار است داستانت چه تاثیری روی زندگی مخاطبش داشته باشد اتفاق ارزشمندی را رقم نزده‌ایم.
این نویسنده همچنین گفت: به نظر من نوشتن داستان‌های ساده و با معنا دشوارتر از نوشتن داستان‌های پیچیده است. در آثار پیچیده باید مراقب بود که پیچیدگی داستان در کلیت آن تاثیر نگذارد. با این حال من موقع نوشتن فکر نمی‌کنم که با این داستان حال مخاطبم خوب می‌شود یا نه به نظرم نویسنده باید مراقب فردیت و مواجهه خودش با هستی باشد و دروغ نگوید. او حتی اگر مخاطبش واقعیت را دوست نداشته باشد حق ندارد دروغ بگوید. نویسنده دروغ‌گو نویسنده قلابی است. به نظرم در شرایطی که زندگی و حرف زدن و پوشش و خیلی چیزهای دیگر ما قلابی شده است خیلی مهم است از تکثیر این اتفاق در نویسندگی جلوگیری کنیم.
وی در همین زمینه گفت: من آثار صمد بهرنگی را برای نوجوانان امروز به مراتب مفیدتر از آثار پاستوریزه امروز ادبیاتمان می‌دانم. تا کی قرار است در ادبیات مخاطب به ویژه مخاطب نوجوان را گول بزنیم که دنیا جای خوبی است. من بر این اعتقادم که امروز ما بدتر از دیروز و فردای ما بدتر از امروز ماست. این مساله ما را به نوعی دم غنیمیت شمردن می‌رساند و مشکلاتمان و هضمش را کمتر می‌کند. من آدم خوشبخت حقیقی نمی‌شناسم که با مشکلات روبرو نشده باشد. منظورم این است که هشداری که من می‌دهم باعث نمی‌شود و قرار نیست شما را از مواجه شدن با چیزی باز دارد بلکه به شما می‌آموزد که خیلی از اتفاقات پیرامونی ما طبیعی است و نباید خیلی نگرانش بود.
مستور ادامه داد: آمار شمارگان کتاب‌های خودم را که نگاه می‌کنم نگران می‌شوم. کارهای من نه اروتیک است و نه سیاسی ولی امشب نمونه‌هایی از آن را شنیدید. وقتی این آثار زیاد خوانده می‌شود من به نوعی نگرانی اجتماعی می‌رسم. یعنی اینکه خواننده در حال نوعی همذات‌پنداری با این آثار است. واقعا ما چه جامعه‌ای داریم که چنین متن‌های تلخی دارد در آنها دست به دست می‌شود.
وی ادامه داد: پیش از این هم گفته بودم که داستان نقطه از هم گسیختگی زندگی را به نمایش می‌کشد و در جامعه ما نیز زنان بیش از بقیه در معرض این از هم گسیختگی هستند. آنها در جامعه ایرانی هم آروزهای خود را می‌شناسند و هم می‌دانند که در حال حرکت به کدام سو هستند و همین آنها را از هم گسیخته می‌کند. آنها دلشان در جایی است و حرکتشان به سمت جای دیگر. من در این وضعیت و به سهم خودم آرزو می‌کنم ادبیاتمان وضع خوبی نداشته باشد اما این طیف از مشکلات ما حل شده باشد.
مستور در ادامه با اشاره به کتاب «زیر نور کم» شامل مجموعه کامل داستان‌های کوتاهش اشاره کرد: این داستان‌ها همگی در قالب مجموعه‌های مجزایی منتشر شده بودند اما دوست داشتم آنها را کنار هم در یک مجلد قرار بگیرند. برخی از آدم‌های داستان‌های من در سایر داستان‌هایم رفت و آمد دارند و این اتفاق به درک این مساله کمک می‌کرد از سوی دیگر خودم نیز علاقه زیادی به آرشیو سازی دارم.
وی همچنین با اشاره به پدیده کتاب گویا و تولید آثاری گویا از داستان‌های خود گفت: واقعیتش این است که شنیدن برای من همیشه موجب خواب‌آلودگی شده است. من وقتی چیزی را می‌شنوم خوابم می‌گیرد و شاید برای همین است که می‌گویند بهترین جا برای شنیدن کتاب صوتی پشت فرمان است که هوشیاری. با این همه شنیده‌ام که استقبال خوبی از کتاب‌های گویا شده است و به دلیل ارزانی نسبی آن در مقایسه با نسخه کاغذی و انعطاف بیشتری که نسبت به نسخه کاغذی دارد اتفاقات خوبی درباره آن رخ داده است.
نویسنده «من دانای کل هستم» در توضیح جدیدترین اثرش نمایشنامه «دویدن در ماه» که در کمتر از یک هفته به چاپ سوم رسیده است گفت: این اثر دومین نمایشنامه من بعد از «دویدن در میدان مین» است. نوشتن داستان وقت زیادی از من می‌گیرد اما نمایشنامه را خیلی سریع می‌نویسم. اولین نمایشنامه‌ام را در دو روز نوشتم و «دویدن در ماه» را در کمتر از ۱۰ روز و تصور می‌کنم آنچه باعث این اتفاق می‌شود این است که من اصولا دیالوگ نوشتن را دوست دارم و توصیفات است که وقت زیادی از من می‌گیرد و نمایشنامه این توصیفات را ندارد.
مستور در پاسخ به این سوال که باتوجه به تصویری بودن آثارش و علاقه خودش به سینما چرا تاکنون اثر سینمایی بر اساس داستان‌های او تولید نشده است گفت: از سال ۸۵ به شکل جدی از من خواسته شد تا اجازه دهم تا کارهایم به فیلم تبدیل شود. محمد رحمانیان و منوچهر محمدی از من خواستند تا بر اساس «استخوان خوک و دست‌های جذامی» فیلمنامه‌ای بنویسند. من سینما را دوست دارم اما سینمای ایران را نه؛ به همین دلیل با گذاشتن شرایط بسیاری پذیرفتم.
وی افزود: فیلمنامه نوشته شد و من اصلا از آن راضی نبود. خوشبختانه در آن زمان بنیاد سینمایی فارابی که حق ساخت این کتاب را خریده بود با دو داستان این کتاب برای ساخت مخالفت کرد که یکی درباره زندگی یک روسپی است و دیگری درباره یک جمع جوان؛ من که آن روزها به دنبال بهانه بودم، انصراف خودم را اعلام کردم هرچند این اتفاق باعث شده بود که خود آقای رحمانیان هم زیر بار سانسور فیلمنامه نرود و خوشبختانه آن فیلم ساخته نشد.
این نویسنده و مترجم اضافه کرد: پس از آن به همه ناشران کتابهایم گفتم که هرگونه درخواست درباره اقتباس سینمایی از آثار من را بدون آنکه حتی به من بگویند رد کنند.
مستور ادامه داد: من آثار کارور را به فارسی ترجمه کرده‌ام و می‌توانم ادعا کنم که جهان او را به طور کامل می‌شناسم. وقتی فیلم اقتباسی رابرت کافمن از داستان‌های او را دیدم متوجه حفظ «روح آثار کارور» در این فیلم شدم. برای من نیز امر مهم همین «روح اثر» است. در بسیاری از فیلم‌های موفق سینمایی می‌بینیم که یک نفر داستان نوشته، دیگری آن را به فیلمنامه تبدیل کرده و شخص دیگری برای آن فیلم دیالوگ نویسی کرده است. ما اما چون در دوران ماقبل از تقسیم کار به سر می‌بریم می‌بینیم که داستان نویس و کارگردان و طراح صحنه و بازیگر یکی است.
نویسنده کتاب «من گنجشک نیستم» در پاسخ به این سوال که به آنچه که از زندگی می‌خواهد رسیده است یا نه گفت: من سالها پیش در سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار گفتم که «سال‌ها بود به این نتیجه رسیده ‌بودم که اگر از زندگی چیز زیادی بخواهم زندگی هم از من چیزهایی خواهد خواست که خیلی خوب می‌دانستم نمی‌توانم از عهده‌شان بربیایم. با زندگی‌ام رفتار مسالمت‌آمیزی داشتم. به او فشار نمی‌آوردم تا مجبور نباشم فشار او را تحمل کنم. من به طورکلی اهل جنگیدن نیستم. با هیچ‌کس و هیچ‌چیز.» و مهم تر از آن اینکه می‌دانم اگر یک گام لذت بخش بردارم باید سه گام عذاب آور به عقب برگردم.
وی در پایان در پاسخ به این سوال که زندگی در شمایل یک نویسنده معروف چگونه است گفت: من آنقدرها هم معروف نیستم. گاهی در خیابان کسی صدایم می‌زند و عکس یادگاری می‌گیرد که اتفاق لذت‌بخشی است اما در نهایت رنج نویسنده بودن ورای شادکامی‌هاست. نگاه داشتن شادی‌ امری دشوار است به همین دلیل هم سعی می‌کنیم از لحظات شادمانی‌مان عکس بگیریم تا آنها را فراموش نکنیم. اما رنج‌ها همیشه با ما می‌مانند حتی اگر سعی کنیم فراموششان کنیم./مهر