بهمنیار پورسینا «شازده احتجاب» را در «باشگاه جاودانگان ادبیات داستانی» می‌داند و این کتاب را در کنار «اولیس» جیمز جویس، «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست و «بوف کور» صادق هدایت می‌گذارد. همین یکی دو هفته‌ پیش بود که از این نوشتم که بد نیست با همان منطقی که قرار است مدیران بازنشسته […]

بهمنیار پورسینا
«شازده احتجاب» را در «باشگاه جاودانگان ادبیات داستانی» می‌داند و این کتاب را در کنار «اولیس» جیمز جویس، «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست و «بوف کور» صادق هدایت می‌گذارد.
همین یکی دو هفته‌ پیش بود که از این نوشتم که بد نیست با همان منطقی که قرار است مدیران بازنشسته برکنار شوند و نسل جوان جایگزین آن‌ها شوند، نام‌های بزرگ (یا همان بیگ‌نِیم‌ها) هم از مجلات بازنشسته شوند – و البته هر انسان ذی شعوری متوجه می‌شد که منظور نه این است که کاملاً حذف شوند، بلکه به هر کس به اندازه‌ی وزن واقعی‌اش، و نه وزنی که عمله و اکره‌هایشان به آن‌ها می‌دهند، جایی در صفحات مجلات داده شود. حالا شاهد از غیب رسید و من حیث لا یحتسب مجله‌ی فخیمه‌ اندیشه‌ی پویا در آخرین شماره‌اش رپرتاژ آگهی پر و پیمانی برای سالگرد پنجاه سالگیِ «شازده احتجاب» گلشیری رفته است و در جای جایِ پرونده از «زبان مقرنسی» گلشیری در شازده احتجاب گفته‌اند و از این‌که زبان او در آثارش «استقرایی» است و نه «قیاسی» و من هم بر همین قیاس می‌خواهم با زبانی «زیگوراتی» درباره‌ی «صغری و کبرای» ادبیاتِ مدرن ایران صحبت کنم. البته همین‌جا بگویم که بحث من نه درباره‌ی خودِ مرحوم گلشیری، که درباره‌ی قضاوت‌های نادرستی است که درباره‌ی او و امثال او انجام می‌شود و به شخصه از برخی داستان‌های او لذت برده‌ام، اما باید جایگاه هر کس را شناخت و به او به اندازه‌ خودش وزن داد.
بزرگ‌ترین شاهد مثال برای ادعای من، مطلبی است در این پرونده که در آن «شازده احتجاب» را در «باشگاه جاودانگان ادبیات داستانی» می‌داند و این کتاب را در کنار «اولیس» جیمز جویس، «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست و «بوف کور» صادق هدایت می‌گذارد. دقت کنید، شازده احتجاب در کنار اولیس و در جستجو. گمان نمی‌کنم جناب ولی فقیه ادبیات داستانی خود هم چنین قضاوتی را بر می‌تافت و کتابش را، هرچقدر هم که آن را خوب بداند، در کنار دو شاهکار بلامنازع تاریخ ادبیات جهان می‌دانست. اما ممکن است پاسخ دهند که منظور این نیست که این آثار در یک سطح‌اند، بلکه منظور این بوده است که همه‌ این چهار اثر به «باشگاه جاودانگان» متعلق‌اند. اما بیایید همین ادعا را با هم بررسی کنیم. چند وقت پیش مطلبی نوشته بودم و در آن «جهانی بودن» بوف کور صادق هدایت را بررسی کرده بودم. در آن‌جا، به طور خلاصه، گفته بودم که معیار جهانی بودن این است که چقدر آکادمیسین‌های جهانی، خصوصاً آن‌ها که در بزرگ‌ترین دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی هستند، به آن آثار توجه می‌کنند و سالانه چند مقاله و پایان‌نامه درباره‌ی آن‌ها نوشته می‌شود و چقدر آثارِ آن‌ها را ناشران بزرگ در کتابخانه‌های کلاسیکشان منتشر می‌کنند. پاسخ درباره‌ بوف کور هدایت این است که این اعداد به صفر میل می‌کند و حتی ترجمه‌های آثار او، از جمله بوف کور، حتی در کتابخانه‌ها هم مهجورند و کسی آن‌ها را نمی‌شناسد و تقریباً هیچ مقاله یا پایان‌نامه‌ای در سال به زبان‌های اروپایی درباره‌ آن منتشر نمی‌شود. وضع آثار جناب گلشیری از این هم بدتر است و همان توجه نیم‌بندی که آکادمیسین‌های ایرانی هم به بوف کور کرده‌اند، به آثار او در زبان‌های اروپایی نبوده است و بنابراین در بهترین حالت خنده‌دار است اگر از «جهانی بودن» گلشیری صحبت کنیم. برای اثبات این مطلب، به راحتی می‌توانید یک بار نام پروست یا جویس را به انگلیسی یا فرانسه گوگل کنید و یک بار نام گلشیری یا هدایت را و نتیجه را با هم مقایسه کنید. واضح است که وقتی اثری را مخاطبان جهانی ادبیات نمی‌شناسند و هنوز «جهانی» نشده است، به طریق اولی صحبت از «جاودان» شدنِ آن هم غلط و بیشتر مایه‌ دلسوزی است، مگر این‌که منظورمان از «جهانی شدن» این باشد که مجمع بازنشستگان ادبیات فارسی در لندن و پاریس و استکهلم و تورنتو در جمع‌های خود از آن صحبت می‌کنند.
این از بحث جهانی شدن. اما ممکن است، به خلاف حرف خودشان که «شازده احتجاب» را در کنار «اولیس» و «در جستجو» قرار داده بودند، بگویند این آثار در ایران و در بین فارسی زبانان که جاودانه است. اما آیا این‌گونه است؟ بد نیست کمی در دهه‌های گذشته غور کنیم و ببینیم آیا به جز حواریون گلشیری و البته روزنامه‌نگارانی که از ضمیمه‌ همشهریِ قوچانی بیرون آمده‌اند کسی به گلشیری توجهی می‌کند؟ آیا به جز مجلاتی مانند تجربه و مهرنامه و اندیشه پویا و نظایر آن، که همیشه تیم‌ها و سردبیرانِ واحدی در همه‌ آن‌ها فعال بوده‌اند، کسی به گلشیری پرداخته است؟ در بین مخاطبانِ پیگیرِ ادبیات داستانی چه؟ مسلماً در بین مخاطبان فارسی زبان صادق هدایت به جهت فضل تقدم شناخته شده است و همه کم و بیش به او پرداخته‌اند و در زبان فارسی کتاب و مقاله کم درباره‌ او نوشته نشده است، آن‌ هم از طرف همه‌ جوانب و جهت‌ها، اما آیا درباره‌ گلشیری کسی جز حواریونِ او کسی چیزی نوشته است؟ به همین پرونده‌های متعدد مجلاتِ اصحابِ قوچانی نگاه کنید، در همه‌ پرونده‌ها همین نام‌های یکسان مطلب نوشته‌اند و هیچ کس دیگری جز آن‌ها نبوده است.
همه‌ این‌ها البته به این معنی است که مشهور شدن، یا آن‌طور که دبیر پرونده‌ گلشیری در اندیشه‌ پویا دوست دارد بگوید «ورود به باشگاه جاودانگان»، نه تابعی از کیفیت کار و استعداد و نبوغ، که تابعی از تعداد حواریون و توجه مافیای مجلات ادبی و روشنفکری به فرد است.
محمد قائد جستاری دارد به نام «به مردگان نمره‌ انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند».