
هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی «اکسدوس» خیلی عجیب و غریب، جذاب و دوستداشتنیست. سوژهای که «بهمن کیارستمی» انتخاب کرده؛ درباره مهاجران افغان که میخواهند از ایران بروند، نه موضوع تازهای است و نه در ظاهر جذابیتی دارد اما این مستند ۷۷ دقیقهای، کاری میکند که تماشاگر حتی برای لحظهای به ساعتش نگاه نکند و منتظر […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
«اکسدوس» خیلی عجیب و غریب، جذاب و دوستداشتنیست. سوژهای که «بهمن کیارستمی» انتخاب کرده؛ درباره مهاجران افغان که میخواهند از ایران بروند، نه موضوع تازهای است و نه در ظاهر جذابیتی دارد اما این مستند ۷۷ دقیقهای، کاری میکند که تماشاگر حتی برای لحظهای به ساعتش نگاه نکند و منتظر به پایان رسیدن فیلم نباشد.
استفاده درست از فضای اردوگاه که تا حد زیادی شبیه به یک ترمینال اتوبوسهاست و دکوپاژی که کارگردان، طوری انتخاب کرده که کمترین دخالت را در نوع روایت داشته باشد، به سیال بودن روایت و گریز از یکنواختی کمک زیادی کرده است.
فضای اردوگاه بهعنوان لوکیشن اصلی فیلم، وقتی در کنار مواجهه مستقیم مأموران و متصدیان با مهاجران افغان قرار میگیرد، اکسدوس را به اوج خلاقیت و جذابیت میرساند و نکته، درست در همین جاست، چرا که در مستندهای بسیاری، چنین بده بستانهای کلامی و موقعیتی یک طرف با طرف دیگر را در شغلها و صنفهای گوناگون دیدهایم که ظاهرا از همین روش کیارستمی استفاده کردهاند اما هرگز نتواستهاند باعث عمق بخشیدن به روایت و جذابیت فیلمشان بشوند.
در «اکسدوس»، ما مدام موقعیتهای تقریبا مشابهی را میبینیم. چندین مهاجر افغان در سن و سالها و جنسیتهای مختلف روبهروی باجههای اردوگاه مینشینند تا به سوالهای مأموران و متصدیان جواب بدهند و توضیح بدهند که چرا میخواهند از ایران به افغانستان برگردند تا مجوز خروج بگیرند. یعنی در ظاهر امر، اتفاق خاصی نمیافتد که بتواند یک مستند با مدت زمان بیش از یک ساعت را سرپا نگه دارد اما «اکسدوس» تا لحظه آخر، مطمئن و جذاب پیش میرود.
به نظر میرسد رها و عادی بودن متصدیان اردوگاه، جلوی دوربین کیارستمی و اینکه تقریبا همانجوری که در واقعیت هستند، اینجا هم رفتار میکنند، یکی از مهمترین دلایل کیفیت این فیلم است. سوالهایی که از مهاجران میپرسند و نحوه بیان این سوالها و گاه همراهی بدون تکلفشان با دردها و رنجهای مراجعهکنندگان و حتی شوخیهایی که با آنها میکنند، نوعی از روایت و دیالوگ و کنش و واکنشی را ایجاد میکنند که اگر نگوییم بینظیر، قطعا کمنظیر است.
آن طرف ماجرا و دوربینی که البته اغلب در داخل اتاق متصدیها قرار میگیرد و از این سمت (یعنی طرف قانون و مناسبات) به ماجرا نگاه میکند، افغانیهایی را میبینیم که هر کدام گرچه دارای یک ملیت هستند اما به وضوح فرهنگها و قبیلهها و عادتهای مختلف و متفاوتی دارند و البته هرکدامشان، دلیلی تقریبا خاص برای رفتن.
دوربین کیارستمی اما تا انتها از قضاوت کردن واضح اجتناب میکند و بااینکه در پایان با آن سکانس نیمهمدور و حرکت دوربین، همراه با موسیقی انتخابی بسیار خوب، نتیجهگیری میکند اما این پایان، دقیقا یک پایان باز برآمده از دل محتوا و فرمی هماهنگ و همگن است.
ضمن اینکه استفاده بسیار بجا و مناسب از چاشنی طنز، چه در شخصیتپردازی جزیی و مقطعی برخی از مهاجران و چه در شیرینزبانیهای آنها و برخی مأموران؛ بهخصوص در سکانسی میانی که موسیقی عالی، با نمایی کلی از فضای بیرون ساختمان اداری اردوگاه آمیخته میشود و پاساژی به موقع ایجاد میکند، به ایستایی و تداوم ریتم خوب فیلم کمک زیادی میکند.
«اکسدوس» در لغت به معنای خروج و مهاجرت و نیز نام دفتر دوم «تورات» است که با سفر پیدایش آغاز میشود و در این فیلم، تا حد زیادی، چند پهلو بودن را تداعی میکند.
«اکسدوس» اما در وجه دیگری نیز شایسته تقدیر است. آنجایی که به هیچ وجه یکطرفه به قاضی نمیرود و ضمن نشان دادن موقعیت گاه ضعیف مهاجران، به ضعفهای ساختاری کشور ما نیز اشاره واضح و مستقیم میکند و جالب اینکه، در چند مورد، این انتقادهای افغانها نسبت به شرایط ایران، مورد همراهی متصدیان و مأموران هم قرار میگیرد.
مستند قوی و جذاب ساختن، آن هم با انتخاب سوژهای که در گام اول و ظاهری، بهرهای از جذابیت و دراماتیک شدن ندارد، کار خیلی سخت و چالشی دشوار است اما بهمن کیارستمی با «اکسدوس»، شاید بدون اینکه قصدی جدی در داستانی کردن روایتش داشته باشد، مستندی ساخته که هم قصه و درام دارد و هم منتقدانه است و هم سوژهای را که برگزیده به خوبی واکاوی میکند و همه اینها را هم بدون جهتگیری و قضاوت انجام میدهد.