داود بصیری – ترانهسرا مشروطه را هر بار که دوره میکنی تناقض اجزایش مشهودتر میشود در منظر همسویی تفکری واحد به سمت آبادانی. هرچند آنارشی، اولین مولود هر انقلاب است در بدو تغییرات، اما بی شک سره و ناسره ناخودآگاه در جریان یک تحول ساختاری عمومی در قدمهای آغازین، مقصد و هدف واحدی را ترسیم […]
داود بصیری – ترانهسرا
مشروطه را هر بار که دوره میکنی تناقض اجزایش مشهودتر میشود در منظر همسویی تفکری واحد به سمت آبادانی. هرچند آنارشی، اولین مولود هر انقلاب است در بدو تغییرات، اما بی شک سره و ناسره ناخودآگاه در جریان یک تحول ساختاری عمومی در قدمهای آغازین، مقصد و هدف واحدی را ترسیم کردهاند در آیینه زمان.
تعریف حاکمیت منهای جور در راستای رفاه عوام و تغییر گفتمان سیاسی بر پایه استقلال تفکر در ممالک تحت دیکتاتوری اولین ستونهای قابل رویت در پی ساخت هر انقلاب میتواند باشد. پر واضح است هر نکته از این ترسیم ذهنی میتواند در روند شکلگیری در معرض نقصان ماهیت خویش قرار گرفته و موجب منشاء هزینههای تلخی برای ملتها گردد.
با علم به اینکه جمع کثیری از نویسندگان نامی عصر مشروطه و بعد از آن تحت تاثیر ادبیات و هنر نوگرای فرانسه رشد کرده و تفکرات لائیسیته و سکولار غربی داشتهاند، بنا داریم با نگاهی اجمالی ضمن مروری آسیب شناسانه، تحلیلی بر آغاز و فرجام این جریان ادبی در کوران مشروطه داشته باشیم.
به شکل چشمگیری ادبیات این گروه چهار ویژگی ملموس دارد. خصایصی که شاید آگاهانه منطبق بر قواعد کلیدی ترانه است در مقوله ماندگاری در ذهن و قابلیت زمزمه ناخودآگاه. بن مایه طنز و زبانی ساده و عامیانه، شاید بارزترین و آهنگین بودن آثار به باور کاراترین خصیصههای اشعار به جامانده از این دوره هستند. وجه دیگر این آثار ماهیت اجتماعی اعتراضی آنها نسبت به شرایط حاکم و زمامداران جاهل وقت بوده که در قالب شکل جدید و جذابی از روایت به سرعت ارائه شده و جای خویش را در اذهان باز مینمودهاند.
این عوامل در کنار هم پدیده مبارکی را با عنوان اشتراک مطالبات پدید میآورد که موجب اقبال عمومی آثار گشته و تا حدودی غیر قابل مهارست. همگامی توامان نشریات و سیاسیون در نشرگفتمان غالب اجتماعی، موجب اقبال و در نتیجه نایاب شدن جرایدی چون نسیم شمال «سید اشرف الدین قزوینی» و ملا نصرالدین «جلیل محمدقلی زاده» که ماهیتی فکاهی اجتماعی داشتند گردید. نویسندگانی چون میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، میرزا فتحعلی آخوند زاده، میرزا آقاخان کرمانی، عبدالرحیم طالبوف.
ایرج میرزا محمد تقی بهار، عشقی و عارف قزوینی، نقشی محوری در سوق دادن باور مردم به سوی حقطلبی داشتند. تفکر سیالی با عطش بیپایان تغییرات بر ریل مشروطه خواهی که منشا اثر غیر قابل کتمانی شد بین ملت. نقطه تاریک عمر فرهنگی این گروه در رنسانس ادبی آن دوره بیشک عدم تعلق و تعهد این طیف به مبانی اعتقادی وایدئولوژیک ریشهدار مردم و اهمیت حرمت روحانیت بین عوام و خواص بود. حقیقتی که پس از فروکش التهابات موجب جدا افتادگی آنان از بخش اعظمی از مردم گردید و برایشان انزوای به ظاهر روشنفکری را به ارمغان آورد. خدشهای که دستاویزی شد برای استبداد پهلوی بر شانههای هنر و ادبیات.
سادهانگاری در مورد باورهای کهن مردم همواره پاشنه آشیل طیفهای روشنفکری و آریستوکرات بوده است. شاید وقت آن رسیده باور کنیم، ملتی که تاریخ نمیخوانَد، مجبور به تجربه مجدد آن خواهد شد.