به گزارش «جمله» به نقل از نامه نیوز: سال گذشته همین موقع ها شاهد تجمعات اعتراضی در سطح کشور بودیم. اعتراضاتی با مختصات خاص خود که می توان آن را در چهل سال گذشته بی سابقه خواند. اعتراضاتی که ابتدا از مشهد و با هدف تخریب دولت آغاز شده بود یکباره از مدار خارج شد […]

به گزارش «جمله» به نقل از نامه نیوز: سال گذشته همین موقع ها شاهد تجمعات اعتراضی در سطح کشور بودیم. اعتراضاتی با مختصات خاص خود که می توان آن را در چهل سال گذشته بی سابقه خواند. اعتراضاتی که ابتدا از مشهد و با هدف تخریب دولت آغاز شده بود یکباره از مدار خارج شد و به شعارهای ساختارشکنانه رسید. در موارد بسیاری با چاشنی خشونت آمیخته شد و آرام آرام نگرانی هایی ایجاد کرد. در این میان اصلاح طلبان حتی بیش از اصولگرایان در این زمینه جدیت به خرج دادند. اما بعد از اتمام غائله اما واژه ای تازه در ساحت سیاستی ایران ساخته شد؛ براندازان. برخی از کاربران در شبکه های اجتماعی مشخصا خود را برانداز خواندند و اذعان کردند که امیدی به اصلاح ندارند. همین شد که برخی از اصولگرایان رقبای اصلاح طلب خود را به براندازی متهم کردند. سیاسیون در اردوگاه اصلاح طلبی اما بارها و بارها تاکید کردند که نسبتی به این طیف تازه ظهور کرده ندارند.برخی از فعالان سیاسی اصلاح طلب اما سعی کردند که با ارائه تعریفی دقیق تر از «براندازی» ضمن اینکه خود را از این اتهام مبرا می کنند مانع انگ زدن به مردم معترض نیز شوند. عباس عبدی یکی از این اصلاح طلبان است که بخش هایی از اظهارات وی در ادامه می خوانید.

دی ماه گذشته شاهد اعتراضات و تجمعاتی بودیم که موجب تولد طیفی به عنوان «برانداز» شد. به نظر شما این براندازها از کجا پیدا شدند؟ این طیف مولود اپوزیسیون خارج نشین است یا حاصل ریزش از سرمایه اجتماعی جریان‌های سیاسی موجود؟
به نظر من مجموعه‌ای که شما اسم آن را برانداز می‌گذارید و بعد از دی ماه ۹۶ بیشتر برجسته شدند را نمی‌توان با گروه‌های مخالف خارج از کشور که دنبال براندازی هستند، یکسان فرض کرد. به این دلیل که این‌ها بیش از آنکه به صورت ایدئولوژیک و تحلیلی خواست براندازی داشته باشند از روی تجربه این حرف را می‌زنند. یعنی احساس می‌کنند صدایشان به جایی نمی‌رسد و مشکلاتشان از جمله فقر، بیکاری و فساد و … حل نخواهد شد. بنابراین یک مواجهه کلی با سیستم می‌کنند و اگر احتمال بدهند که وضعیت بهبود پیدا می‌کند، آن مسیر را ادامه نخواهند داد. اما اگر وضع تداوم پیدا کند نگاه براندازانه آن‌ها نیز تعمیق می‌شود. به اضافه اینکه حتما ارتباطاتی با خارج دارند که در صورت تداوم وضعیت فعلی افزایش پیدا می‌کند. اینکه می‌گویم ارتباط با خارج داشته اند منظورم اشاره به یک نکته منفی نیست. قرار نیست که هیچ کس با کسی ارتباط نداشته باشد. به عبارتی این طور نیست که فکر کنیم این‌ها مولود اپوزیسیون خارج از کشور هستند یا حتی براندازی مشابه آن‌ها را می‌خواهند. در همه کشورهای دنیا ممکن است این اتفاقات رخ دهد و معنای براندازی نداشته باشد. بخشی از آنچه باعث می‌شود این اتفاقات در ایران معنای براندازی پیدا کند واکنش و رفتار حکومت با اعتراضات است.

فکر می‌کنید اصلی‌ترین عامل عیان شدن طیفی که خود را برانداز بنامد یا حداقل برخی بتوانند آن را برانداز خوانند؛ چیست؟
این طیف از اول انقلاب وجود داشته است. البته بیشتر در قالب ایدئولوژیک و متاثر از تحلیل‌های نظری. در سال‌های اخیر و بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد این گرایش تشدید و امید به آینده کم شد. امیدی که برای هر کس از زوایای مختلفی سیاسی، فرهنگی، اعتبار و شخصیت اجتماعی، اقتصادی و … معنا پیدا می‌کند؛ از میان رفت. من هنوز معتقد نیستم که غالب کلی این‌ معترضان خود را به معنای دقیق کلمه برانداز بدانند. این‌ها می گویند که ما دیگر فکر نمی‌کنیم با این سیستم بتوان به آنچه درست می‌دانیم و نیاز داریم، رسید. در واقع نوعی نگاه رادیکال دارند اما نگاه برانداز به صورت رسمی از ابتدا گزینه جایگزین دارد و به دنبال تغییر اساسی سیستم است.

این رادیکا‌ل‌ها ممکن نیست برانداز شوند؟
ممکن است این دو گروه از دو زاویه مختلف به یکدیگر برسند و مساله کلیدی نیز همین است. در پاسخ به اینکه چرا این گروه اکنون آشکار و برجسته شده باید به دلایل مختلف اشاره کرد. بخشی از آن به خاطر انتظاراتی است که آقای روحانی ایجاد کرد و بخشی به خاطر شکافی که میان ماهیت انتخابات و واقعیت آن در ایران وجود دارد. چهل میلیون نفر در انتخابات شرکت می‌کنند اما به طور قطع دو نامزد نهایی مُعِرِّف این چهل میلیون نفر نیسستند و شرکت کنندگان از روی محدودیت نامزد به یکی از این دو نفر رای می‌دهند لذا نمی‌توانند با سیستم ارتباط پیدا کنند.
فقدان نهادهای مدنی و ضعف نهادهای رسانه‌ای و حزبی نیز در شکل‌گیری این وضع بسیار بارز است. افزایش انتظاراتی که آقای روحانی ایجاد کرد و در مرحله بعد، ناتوانی سیستم در تامین این نیازها مهم است. همچنین شکافی که در درون سیستم میان دولت و بخش های دیگر حاکمیت یا حتی شکافی که در درون خود دولت وجود دارد نیز نقش دارند. مجموعه این موارد به اضافه تشدید شکاف‌های فرهنگی، منطقه‌ای، قومی، مذهبی و … که به صورت تاریخی با آن مواجه هستیم، همچنین ارائه نشدن هیچ چشم اندازی برای حل این شکاف‌ها از سوی هیچ گروهی باعث این وضعیت شد و باید هم منتظر بروز آن می‌بودیم.

از دی ماه ۹۶ تا کنون شاهد بوده‌ایم که اصلاح طلبان از سوی یک جریان متهم به براندازی شده اند. فکر می‌کنید این روال تا کی ادامه خواهد داشت و ادامه آن چه تبعاتی برای اصلاح طلبان دارد؟
اینکه آنها چه اتهامی می‌زنند را کار ندارم اما مرزبندی اصلاح طلبان با براندازان سنتی کاملا شناخته شده و روشن است. اما مرزبندی با کسانی که در داخل برانداز نامیده می شوند به دلیل همان تعاریفی که گفتم اصلا لازم نیست. این‌ها مردم این مملکت هستند و مشکلات خاص خود را دارند. من البته با جریان ۹۶ مخالفت کردم به این دلیل که آن را خطرناک می‌دانستم ولی به هیچ وجه با افرادی که در آن جریان بودند و هستند مخالفتی ندارم. آن‌ها مشکلات خاص خود را دارند که ممکن است با مشکلات من و شما و دیگران یکسان نباشد. این‌ها می‌بینند که مشکلاتشان حل نمی‌شود و اعتراض می‌کنند. برچسب براندازی به معترضین زدن را درست نمی‌دانم حتی اگر در عمل شعارهای ساختارشکنانه و براندازانه دهند. به نظر من شعارهایی که در تجمعات دی ماه طرح شد برای داوری گروه‌های معترض ملاک خوبی نیست.
مرزبندی با جریانات برانداز خارجی اما باید انجام شود و ضروری است. اصلاح طلبان نیز کم و بیش این کار را کرده‌اند. نمی‌شود که هم اصلاح طلب بود و هم با آن براندازهای رسمی هم‌پیاله شد.

با توجه به اینکه برخی اصلاح طلبان از مشارکت در انتخابات‌ها و فعالیت سیاسی در چارچوب موجود ناامید شده‌اند و میان مردم و حاکمیت؛ مردم را انتخاب می‌کنند، چطور باید مرز روشن و شفافی میان اصلاح طلبی و براندازی که شما آن را نگاه رادیکال می‌نامید، ترسیم کرد؟
مشارکت کردن یا نکردن در انتخابات ربطی به برانداز بودن یا نبودن، ندارد. برانداز بودن امری خشونت آمیز است که می‌خواهد ساختار را تغییر داده و یک ساختاری که چشم اندازی از آن وجود ندارد سر کار آورد و چیزی غیر از درگیری و خشونت نیز نتیجه ای نخواهد داشت. ما به لحاظ اصولی با آن‌ها مخالف هستیم اما افراد می‌توانند اصلاح طلب باشند و در انتخابات شرکت نکنند. این دو ربطی به هم ندارد. البته اصل بر شرکت در انتخابات است اما تا وقتی اصل است که بتواند حداقلی از اهداف خود را تامین کند. اگر قرار باشد هشتاد درصد مردم در انتخابات شرکت کنند باید نامزدهای موجود آن انتخابات، حداقل معرف پنجاه، شصت درصد جامعه باشند. نمی‌شود دو نامزد که اندکی با هم تفاوت دارند و معرف گروه کوچکی هستند را تنها نامزدهای انتخابات دانست.
مرزبندی با جریانات برانداز خارجی اما باید انجام شود و ضروری است. اصلاح طلبان نیز کم و بیش این کار را کرده‌اند. نمی‌شود که هم اصلاح طلب بود و هم با آن براندازهای رسمی هم‌پیاله شد. در مورد انتخابات مجلس نیز همین طور است. ضمن اینکه فرض کنیم با همین شرایط انتخابات برگزار شد و یک نماینده هم به مجلس فرستادیم اگر نتواند اهداف خود را پیش ببرد که فایده ندارد. این چه مجلسی که درست شده و جمعی که اصلا معلوم نیست چه درکی از مسائل دارند و هیچگونه مسئولیت پذیری نیز ندارند، مانع قانون نویسی می‌شوند و یا کارهای دیگری که انجام می‌دهند. به نظر من از این پس انتخابات باید یک حداقلی از مضمون را داشته باشد و امکان ندارد که با وضعیت موجود انتخابات کسی بتواند در پوشش اصلاح طلبی وارد انتخابات شود و حمایت مردم را جلب کند.

اصلاح طلبان به خاطر نمره پایین دولت یازدهم و دوازدهم ، همچنین فراکسیون امید و شورای شهر تهران زیر فشار افکار عمومی هستند. جبران این وضعیت چطور ممکن است؟
در افکار عمومی شاید این برداشت که می‌گویید درست باشد اما من خیلی موافق آن نیستم. اولا نمره دولت یازدهم را چندان پایین نمی‌دانم. برجام یک دستاورد بسیار مهم بود. همین طور ثبات دادن به اقتصاد بعد از فاجعه دولت احمدی‌نژاد اتفاق مهمی بود و به آن نمره مثبتی می‌دهم. به دولت اخیر اما از روز اول اعتراض داشتیم. حتی من شخصا به نحوه حضور آقای روحانی در انتخابات ۹۶ اعتراض داشتم. با این حال معتقد هستم که نباید فکر کرد مردم ناامید شدند و تمام شد و رفت. باید به این توجه کرد که در مقابل آقای روحانی چه مسئولیتی متوجه اصلاح طلبان است؟ فرض کنید که ما به دلیل چنین برداشت‌هایی که می‌توانستیم از رفتار روحانی داشته باشیم از او حمایت نمی‌کردیم و مثلا از جهانگیری حمایت می کردیم یا از هیچ کس حمایت نمی کردیم؛ نتیجه چه بود؟ این که یا رئیسی انتخاب می‌شد یا همین آقای روحانی. اگر روحانی انتخاب می‌شد که فرقی نمی‌کرد به احتمال فراوان ممکن بود از این بدتر نیز رفتار کند. اگر رئیسی انتخاب می‌شد اما همین شما به عنوان سوال کننده می‌پرسیدی که مسئولیت اصلاح طلبان که از روحانی حمایت نکردند چه بود و چرا مملکت را به این روز انداختید؟ بنابراین نمی‌شود که یک گروه سیاسی مسئول دو سوی رفتار انتخاباتی باشد. این گروه وقتی مسئولیت کامل دارد که نامزد خود را در انتخابات داشته باشد. به نظر من تا وقتی که گروه های سیاسی نامزد خود را ندارند نباید مسئول شناخته شوند.