هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی می‌روم داخل یک کتاب‌فروشی معتبر و در قفسه‌های کمی خاک گرفته‌اش به دنبال کتابی می‌گردم. پس از پیدا کردنش چشمم می‌خورد به تعداد شمارگانش؛ ۵۰۰، که عدد عجیب و غمگینی است. بعد، ذهنم فلاش‌بک می‌خورد به سال‌هایی که حالا خیلی دور به نظر می‌رسد. به زمانی که یکی از […]

 

هومن حکیمی

دبیر گروه فرهنگی

می‌روم داخل یک کتاب‌فروشی معتبر و در قفسه‌های کمی خاک گرفته‌اش به دنبال کتابی می‌گردم. پس از پیدا کردنش چشمم می‌خورد به تعداد شمارگانش؛ ۵۰۰، که عدد عجیب و غمگینی است. بعد، ذهنم فلاش‌بک می‌خورد به سال‌هایی که حالا خیلی دور به نظر می‌رسد. به زمانی که یکی از بهترین تفریحات و سرگرمی‌های نسل من و نسل قبل‌تر از من، کتاب خواندن بود. در ظهرهای گرم تابستان، قبل از فوتبال بازی‌ کردن‌های توی کوچه، در شب‌های سرد زمستانی، یواشکی خواندن زیر پتو با ترس از خواب‌ ماندن فردا صبح و دیر ‌رسیدن به مدرسه، وقتی تیراژ مثلا «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» ده‌هزار و بیست‌هزار بود. راستی متولیان فرهنگی کشور می‌دانند مرحوم «آذریزدی» در فقر و تنهایی فوت کرد؟…
دقت کرده‌اید که هر وقت به هفته‌ کتاب و کتاب‌خوانی می‌رسیم، متولیان فرهنگی از «یار مهربان» می‌گویند و از لزوم توجه به کتاب‌ خواندن؟! اما مسأله‌ کتاب در کشور ما، خیلی قبل‌تر از این حرف‌هاست؛ جایی نزدیک به مشکلات حوزه‌ نشر و دغدغه‌های بیشمار ناشران، به مسأله هنوز حل‌نشده‌ نوع ممیزی کتاب و البته در حوالی این نکته که اصلا برای ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی چه کرده‌ایم و چه برنامه‌هایی داشته و داریم. به این که یک مسئول معتقد است که ممیزی کتاب‌ها باید به عهده‌ نویسنده و ناشر باشد و دیگری به خلاف این حرف اعتقاد دارد. به این که غیر از دادن وعده و شعار، به شکل عملی چه برنامه‌های کوتاه و بلند‌مدتی برای این‌که دوباره کتاب در سبد خانوار خانواده‌ها قرار بگیرد، انجام و اجرا شده یا قرار است انجام شود. به این که افزایش تصاعدی قیمت کتاب‌ها چه تناسبی با پول توجیبی جوان امروز دارد و اصولا جوانی که در عصر حاضر، احاطه شده با انواع و اقسام تکنولوژی‌ها، چطور باید با کتاب و کتاب‌خوانی آشتی کند و اصلا زمینه‌ این آشتی احتمالی چقدر وجود دارد؟…
دوست بزرگواری جمله‌ای را برایم نقل قول کرد به این مضمون که شد جرقه نوشتن این مطلب: «در بیشتر نقاط دنیا، مردم بیدار می‌شوند که کتاب بخوانند اما در کشور ما که ادبیات و نوشتن قدمتی دیرینه دارد، مردم کتاب می‌خوانند تا بخوابند». مسئولین امور کتاب و کتاب‌خوانی در کشور ما که مثل خیلی دیگر از حوزه های فرهنگی، گوناگون و دارای سلایق متفاوتند، این نقل قول را خوانده یا شنیده‌اند؟ از اوضاع و احوال کتاب راضی‌اند؟ بی تفاوت‌اند؟ یا دلشان را خوش کرده‌اند به آمارهایی که انتشار کتاب‌های درسی و کمک آموزشی را هم جزو تیراژ ماهانه و سالانه اعلام می‌کنند؟ راستی از کتاب‌هایی که در انتظار گرفتن مجوز و چاپ شدن، دارند خاک می‌خورند و کتاب‌هایی با تیراژ ۵۰۰ نسخه که در کتاب‌فروشی‌ها منتظر خوانده‌ شدن هستند، چه خبر؟…
شب شده و من، می‌روم که بخوابم تا بیدار بشوم و شاید کتابی بخوانم؛ همین.