سعید شمس / انتخاب اشاره: جریان اصلاحات، روزهای مملو از دغدغهای را میگذراند. آنها که دهه نود از حاشیه نشینی خارج و به متن عرصه اجرایی و تصمیم گیری ورود کردند، حالا در وضعیت پیچیدهای قرار دارند. به هرحال بخشی از مردم، اوضاع شلختهِ اقتصادی که لایههای مختلف جامعه را روز به روز بیشتر با […]
سعید شمس / انتخاب
اشاره: جریان اصلاحات، روزهای مملو از دغدغهای را میگذراند. آنها که دهه نود از حاشیه نشینی خارج و به متن عرصه اجرایی و تصمیم گیری ورود کردند، حالا در وضعیت پیچیدهای قرار دارند. به هرحال بخشی از مردم، اوضاع شلختهِ اقتصادی که لایههای مختلف جامعه را روز به روز بیشتر با انواع و اقسام تهدید. تحدیدها روبرو کرده است را محصول دولتی میدانند که با توصیه و سفارش اصلاح طلبان به آن رای داده اند. ناصر فکوهی تحلیلگر مسایل سیاسی اجتماعی و استاد دانشگاه در گفت: وگویی با «انتخاب» به بررسی شرایط روز و تبعات مشکلات اخیر بر فضای اصلاحات و اصلاح طلبان پرداخته است. بخش هایی از گفت وگوی «ناصرفکوهی» استاد گروه انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران را در ادامه می خوانید.
جریان اصلاحات روزهای عجیبی و توام با انتقادی را تجربه میکند. علت این شرایط با وجود روزهای خوب اوایل دهه ۹۰ چه چیزی میتواند باشد؟
جدا کردن دولت کنونی از اصلاح طلبان به نظر من معقول نمیآید. این دولت به نوعی کاملا در برابر جریان محافظه کار خود را معرفی کرد و اینکه حال پس از شش سال بخواهد خود را از اصلاح طلبان جدا کند و یا اصطلاح طلبان آن را از خود ندانند، نادرست است. اینکه دولت از جایگاهی که در جریان اصلاح طلبی داشت انحراف یافته بحث دیگری است که آن جریان باید روشنش کند. ولی به هر حال به نظر میرسد، برای مردم این دولت نماینده اصلاح طلبان به حساب میآید یا من برداشتم چنین است. اما در زمینه نارضایتیها دلایل متعددی وجود دارد که به نظر من مهمترین آنها به میزان پایداری دولت به قولهای انتخاباتی اش و میزان توانایی اش به پیش برد آنها برمی گردد. بدون شک این موضوع که دولت با بحران خروج آمریکا از «برجام» مواجه شد و مخالفتهای جناحی با آن نقش بسیار مهمی در افزایش فشارهای اقتصادی و در نتیجه بالا گرفتن بیشتر نارضایتیها دارند. اما به گمان من مهمترین دلیل نارضایتی از دولت، دستکم از سوی مردم عادی، یعنی گروههای درآمدی متوسط و رو به پایین، پیش گرفتن سیاستهایی بوده که در دولتهای قبلی هم وجود داشت. وقتی اوضاع نامطلوب باشد و هیچ چشم اندازی هم برای خروج از تونل وجود نداشته باشد، انتظاری به جزء آنکه اکثریت مردم ناامید شوند و نسبت به اعتمادی که به مسئولان در انتخابات پیشین نشان دادند، مشکوک شوند، نیست.
مردم از شرایط مخصوصا وضعیت اقتصادی ناراضی اند. میتوان گفت افکار عمومی حمایت از روحانی را دلیلی بر نقد کردن اصلاح طلبان میدانند؟
بله چنین است و چنین نیز باید باشد. «اصلاح طلب» و «اصول گرا» نامهایی بوده است که خود این جریانهای سیاسی بر خود گذاشته اند و به هر طریق خود خواسته اند که دو جریان اصلی و تقریبا انحصاری در فضای سیاسی ایران باشند. از این رو به نظر من ابدا نباید گله کرد که چرا انتقاد از دولت روحانی متوجه اصلاح طلبان میشود. دلیل آن، این است که در زمان انتخابات اصلاح طلبان به طور کامل و بی قید و شرط از ایشان حمایت کردند و برنامه ایشان را در برابر برنامه رقیب شان در جناح اصولگرا گذاشتند.
حال اگر امروز خواسته باشیم یک فرد یعنی آقای «روحانی» یا یک دولت یعنی «دولت روحانی» را از مجموع جریان اصلاح طلب جدا کنیم، سوالی که مطرح می شود، این است که در چنین صورتی آقای روحانی و دولتش نماینده کدام یک از دو جناح همیشه موجود که کل فضای سیاسی را در دست دارند، هستند؟
پاسخ روشن است که این نمایندگی با توجه به کل گفتمانها و بحث هایی که در شش سال گذشته شاهدش بوده ایم، نمیتواند جزء اصلاح طلبان باشد. اینکه حال اصلاح طلبان بگویند که زیر فشار بوده اند و سیاستهای اجرا شده سیاستهایی نبوده که آنها میخواسته اند و یا از این هم پیشتر رفته و خود را ازدولت آقای روحانی جدا کنند، به نظرم چندان اخلاقی نیست و مردم نیز این امر را نمیپذیرند. واقعیت همانگونه که بارها گفته ایم، این است که حکومتهای مختلفی که در ایران بر سر کار میآیند، باید تکلیف خود را با خواستههای اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران روشن کنند: این خواستهها معلوم هستند و بارها و بارها گفته شده اند: اکثر مردم میخواهند کشوری با ثبات، آزاد و مستقل از وابستگی به غرب و شرق، اما بدون تنش نه با غرب نه باشرق، داشته باشند؛ اکثریت میخواهند در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، از رفاه در مسکن و غذا و بهداشت و آموزش برخوردار باشند و روند خصوصی سازیهای فاسد و رانتی متوقف شود. همه میدانند که اگر اختلاف میان مسئولان کمتر شود، اگر ظاهر ایدئولوژیکی که فساد و رانت خواری اغلب در پشت آن پنهان میشود، به کنار برود، اگر فضای سیاسی کشور باز شود و به سلایق و سبک زندگی و فضاهای خصوصی مردم احترام گذاشته شود، بخش بزرگی از نارضایتیها حل خواهد شد.
با توجه به چه ملزومهایی میتوان بین اصلاح طلبان آرمانگرا و اصلاح طلبان عملگرا هماهنگی لازم را ایجاد کرد؟ آیا اصلا به این نوع تفکیک اعتقادی دارید؟
من به این گونه تقسیم بندیها اعتقادی ندارم. کماا ینکه به اصلاح طلب و اصول گرا اعتقاد ندارم. من معتقدم ما در کشوری زندگی میکنیم که در آن تعداد بسیار زیادی افراد دلسوز و سالم وجود دارند و تعداد بسیار زیادی هم افراد سودجو و ناسالم. البته در طیفی گسترده آدمهای بسیاری دیگری هم هستند که باید میان این دو گروه انتخاب کنند، اما متاسفانه ساختارهای اساسی به وسیله افرادی تعیین شده که تمایل دارند اقتصاد رانتی و فاسد را به اصل تبدیل کنند و بنابراین به آسیب و دلایلی که به انقلاب ۱۳۵۷ منجر شدند، بار دیگر دامن بزنند. شاید این افراد دشمنان درونی باشد. شاید این افراد ناخودآگاهانه این کار را میکنند. اما به هر حال من معتقدم، در هر دو جناح و به خصوص در میان اکثریت مردم ایران که در هیچکدام از این دو جناح به صورت سیاسی قرار ندارند، هر چند ممکن است به آنها رای بدهند و نوعی تمایل شدید به آن وجود دارد که کشور به آرامش و رفاه برسد و در جهت اهداف انقلاب قرار بگیرد. آنچه نباید ما را فریب بدهد، شعارهای تندروانهای است که دقیقا برای آن داده می شوند که ما را از چاله درون چاه بیاندازند. مثلا شعارها و اعمالی که برای تخریب «برجام» انجام میشوند. در حالی که اروپا – البته برای منافع خودش – یک تنه در برابر آمریکا ایستاده و از برجام دفاع میکند، ما شاهد آن هستیم که گروهی در داخل هر کاری از دست شان بر بیاید، میکنند تا تحریمها تشدید شوند و سخنانی که دیوانهای جنگ طلب، چون ترامپ و از او دیوانه تر، بولتون، بر زبان میآورند را ثابت کنند. به نظرم در هر دو گروه افراد عقلانی و سالم وجود دارند و میتوانند به هدف مشترک بهبود وضعیت کشور برسند. اما آنچه تقسیم بندی درونی اصلاح طلبان نامیدید که به نظرم باز هم انتزاعیتر است و بیشتر در سطح گفتمانهای خارج از واقعیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میگذرد تا در عمل.
شرایط بد جاری اعم از شلختگی فضای اقتصادی ناشی از عملکرد دولت، چقدر در آینده اصلاحات در سپهر سیاسی ایران نقش آفرین خواهد شد؟
این شرایط بدون شک در کوتاه مدت به اصلاح طلبان به عنوان قدرتی که دولت روحانی را سر کار آوردند، ضربه خواهد زد. اما در میان و دراز مدت هر چه بیشتر بی اعتمادی به هر نوع قدرت سیاسی همه مسئولان را خدشه دار می کنند. گفتم برای اکثریت مردم مسئله انتخاب بین این دو جناح صرفا به امیدی بر میگردد که برای بهتر شدن وضعیت خود دارند، وگرنه سیاستهای ایدئولوژیک دو جناح نه چندان روشن و شفاف هستند و نه چندان منسجم و نه میزان رفتارهای سیاسی و گفتمانهای رقیبت در ایران به حدی رسیده که انتخاب بر سر مسائل پیچیده سیاسی انجام بگیرد. بنابراین، بله فکر میکنم در حال حاضر دولت با سیاست هایش در حال ضربه زدن به شانس-های آتی اصلاح طلبان و البته شانسهای آتی کل سیستم است.
آیا اصلاح طلبان میتوانند ادعا کنند که مسئولیتی در قبال کارنامه دولت ندارند؟
این ادعا هیچ پایه و اساسی ندارد. به دلیل آنکه فضای دو قطبی سیاسی در ایران، نه فقط حاصل سیاستهای اصولگرایان، بلکه همچنین حاصل عمل سیاستهای اصلاح طلبان است. چه کسی میخواست یا میخواهد که کل فضای سیاسی کشور میان این دو جناح و تعداد معدودی از افراد آنها تقسیم شود و افراد تنها پستهای شان را جا-به جا کنند. مسئله اصلاح طلبان همیشه آن بوده که خود را ناتوان از انجام وعدههایی که میدهند، نشان بدهند. اما اگر واقعا چنین است، چرا مسئولیت میپذیرند؟ مردم نمیتوانند این روند را پیوسته تحمل کنند؛ بنابراین به نظر من سیاستمداران باید واقعا به فکر کاری جدی باشند و مهمترین کار ایجاد عزمی جدی در فساد زدایی از سیستم و ضابطهمند کردن روابط است. کارشناسان و متخصصان بارها و بارها به صورتهای مختلف نظر خود را که اغلب حتی با یک عقل سلیم ساده قابل درک است، گفته اند. اما گوش شنوایی نبوده است. فکر میکنم حال زمان آن رسیده که گوشها شنوا شوند.
سوال این است؛ اصولا رابطه دولت دوم روحانی با جریان اصلاحات چه نوع رابطهای است؟
این موضوع در حد شناخت من نیست. ولی فکر نمیکنم چندان برای اکثریت مخاطبان شما و یا مردم هم چندان اهمیتی داشته باشد که کدام سیاستمدار با کدام جریان سیاسی رابطه بهتر یا بدتری دارد. آنچه مردم میخواهند، ثبات و آرامش و عدم دخالت مسئولان در زندگی خصوصی شان و داشتن حداقلهایی است که کشوری ثروتمند چون کشور ما باید به همه شهروندانش به عنوان یک «حق» ارائه دهد: در مسکن و غذا و دارو و آب سالم و بهداشت و آموزش و مسکن. اینها حداقل هاست. اما وقتی جمعیتی جوان و با فرهنگ داریم، باید به نیازهای فرهنگی و انتظاراتشان نیز پاسخ دهیم. آنها محیطی سالم میخواهند، آنها میخواهند کار کنند، خانواده تشکیل دهند و چشم اندازی برای ادامه زندگی در کنار خانوادههای شان در کشور خود داشته باشند.
آیا میتوان گفت، در شرایط فعلی شانس اصلاحات برای تکرار توفیقهای انتخاباتی دهه جاری شانس چندانی ندارد؟
این نیز نکتهای است که من نظر خاصی در باره اش ندارم. من همواره به عنوان کسی که معتقد است، دموکراسی به صورت تدریجی و با نهادینه شدن کنش هایش به وجود میآید، معتقد بوده ام که باید در انتخابات مشارکت داشت و صرف نظر از اینکه به چه کسی رای هیم والبته با درستترین انتخاب میان انتخابهای ممکن، نهاد انتخابات را حفظ کرد. اما در حال حاضر ترجیح خاصی میان اصولگرایان و اصلاح طلبان ندارم، چون به نظرم میرسد سیاستهایی که از لحاظ رفاهی و در بسیاری از حوزههای دیگر به وسیله دولتهای در حکومت از دهه ۱۳۷۰ اعمال شدهاند، شبیه به یکدیگر هستند. به جز البته دوره احمدینژاد که تجربه تلخ یک پوپولیسم هولناک را از سر گذراندیم که امیدوارم هرگز تکرار نشود. اما این ربطی به دو قطبی شدن محیط سیاسی کشور که به خودی خود امری منفی و نه چندان مناسب برای رشد سیاسی کشور است، ندارد.