هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی اگرچه هنوز جشنواره سیوهفتم از نیمه نگذشته اما با نگاهی اجمالی به روند برگزاری آن و فیلمهایی که تا به حال به نمایش درآمده، میتوان تا حدی آن را مورد بررسی قرار داد. در ادامه به چند فیلمی که تا امروز دیدم و به نکتههای جذاب جشنواره اشاره خواهم کرد؛ […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
اگرچه هنوز جشنواره سیوهفتم از نیمه نگذشته اما با نگاهی اجمالی به روند برگزاری آن و فیلمهایی که تا به حال به نمایش درآمده، میتوان تا حدی آن را مورد بررسی قرار داد. در ادامه به چند فیلمی که تا امروز دیدم و به نکتههای جذاب جشنواره اشاره خواهم کرد؛ هرچند امید، همیشه چیز خوبیست!
کمی حاشیه در گام اول
میشد پیشبینی کرد که مراسم تجلیل از چند سینماگر خوشنام و باسابقه سینمای ایران در افتتاحیه این دوره جشنواره نکتههای جالبب به همراه داشته باشد. «فاطمه معتمدآریا» هنوز عرق صحبتهایش خشک نشده بود که توسط برخی رسانهها مورد حمله قرار گرفت. «پیرزن» نامیده شدن بانوی موقر سینمای ایران؛ آن هم با طعنه و طعم تخریب، اولین حاشیه جسنواره شماره ۳۷ بود که البته سعی کردیم فراموشش کنیم. واکنش دیرهنگام دبیر جشنواره هم به این اتفاق و چند نکته ریز دیگر افتتاحیه، در نوع خودش ستودنی بود!
شگفتی اول؛ مسعود فراستی!
میدانم باورش سخت است اما امسال، «مسعود فراستی» تا امروز از دو فیلم «سرخپوست» و «طلا» بهعنوان فیلمهای «خوب» نام برده! دو فیلمی که البته خوباند اما وقتی به سالهای قبل برگردیم، متوجه میشویم که براساس همین معیارهایی که مسعود خان مطرح کرده و میکند، فیلمهای خوبی وجود داشتند که از نظر او بد بودند! بگذریم، چک اول جشنواره امسال را به هر حال مسعود فراستی زده است!
اصرار به تغییر کاربری!
هنوز هم نمیدانم چه اصراریست که هر دوره به قانون تنه بزنیم! یعنی طبق آییننامه جشنواره عمل نکنیم. مثلا جشنواره شروع شود و یکی دو فیلم بر اساس نظر دبیر جشنواره به رقابت اضافه شوند؛ حتی اگر جزو اختیارات دبیر جشنواره باشد! یا چرا وقتی همه از تاریخ شروع جشنواره مطلعاند -که خداراشکر جزو معدود موارد ثابت و بدون تغییر است- باز هم برخی فیلمها، شتابزده و با نقصهای فراوان فنی به جشنواره برسند. بالاخره کی به نظم اهمیت میدهیم؟!
کلا متری چند؟!
«خانه پدری» و «عصبانی نیستم، مثالهای واضحی هستند که در سینمای ما متاسفانه ارتباط مناسبی بین دادن مجوز به یک فیلم و امکان پخش و دیده شدنش وجود ندارد. امسال «متری شیش و نیم» هم تقریبا به این فهرست و روند اضافه شد. روز اول جشنواره به این فیلم اجازه اکران در جشنواره را ندادند اما با کلی رایزنی و حرف و حدیث در ادامه اکران شد اما همچنان پاسخ ما به یک سوال واضح داده نشد؛ موقعی که مجوز ساخت میدهید و نظارت بر فرآیند تولید میکنید، چرا گاهی خروجیها اینجوری میشوند؟ و مشکل از کجاست دقیقا؟!
شگفتی دوم؛ مرحوم «علی حاتمی» الآن حتما خوشحال است
«غلامرضا تختی» فیلم شگفتانگیزی است. کارگردانیاش عجیب گیرا و استوار است و با اینکه درباره یک شخصیت معاصر است و علیرغم فرم مستندگونهاش (ولی مستند نیست)، کاملا اصول دراماتیک و قصهگویی را رعایت کرده. یک جاهایی از آن مثل مبارزه فینال المپیک مرحوم تختی، آنقدر زنده و هنرمندانه دلبری میکند که انگار، این رقابت نفسگیر، دارد در همان لحظه توی فیلم، برگزار میشود. فیلم جسور است؛ چه در میزانسن، چه در اجرای تکنیکی و چه در روایت، و اگرچه تمام ابهامهای پیرامون تختی را نمیزداید (و البته معترف است که چنین ادعایی را هم ندارد) اما تصویری بکر از پهلوان و قهرمانی را نشانمان میدهد که میشود کاملا با او همراه شد و درکش کرد. فراز و فرودهای مستندوار اما دراماتیکی از یک اسطوره که بعید است از دیدنش بغضتان نگیرد؛ حتی اگر کل فیلم را دوست نداشته باشید. «بهرام توکلی» با این فیلم دشوار به لحاظ ساخت، و در ادامه روند محکم فیلمسازیاش، کاری کرده که دیگر از دیدن فیلمهایش تعجب نکنیم! و البته که فکر میکنم آن چیزی که بعضیها دلشان میخواست؛ یعنی داشتن سینمای ملی، تا حدی با «غلامرضا تختی» به دست آمده است!
جایی برای پیرمردها نیست؟
اصلا قصد ندارم که عملکرد کارگردانان باسابقه کشورمان را زیر سوال ببرم که هرکدامشان سرشارند از تلاش و تاثیر و سینمای ما مدیون آنهاست اما آیا حضور نداشتن چندین نفر از آنها در این دوره، نشانهای از شروع یک رنسانس است؟ آیا آنها به پایان خط فیلمسازی نزدیک شدهاند و دیگر دوران «سعید روستایی»ها و «هومن سیدی»ها و… است؟ اینها سوالهایی است که بعد از تماشای «تیغ و ترمه» از خودم پرسیدم و اینجا با شما به اشتراک گذاشتم!
شما فمینیستی؟!
سینمای «رضا میرکریمی» مورد علاقه من نیست. مثلا «یک حبه قند» را دوست ندارم و معتقدم فیلمهای اولش خیلی بهتر بودند ولی نمیشود منکر تواناییاش در کارگردانی شد. «قصر شیرین» اما در ادامه فیلمسازی او، موافق و مخالف تقریبا یکسانی دارد؛ با یک بازی خوب از «حامد بهداد»، اما اینکه میرکریمی را متهم میکنند که فمینیست است را نمیدانم کجای دلم بگذارم! بعضی از ما هنوز درک نکردهایم که اطلاق این چیزها به سینماگران و سینما، همانقدر بیمورد و عجیب است که وقتی مسعود فراستی، «جدایی نادر از سیمین» را فیلم خوبی نمیداند!
طلای یک سرخپوست در شبی که ماه کامل شد
«طلا» خوب است و بازگشت موفق «پرویز شهبازی». «سرخپوست» اگر به جزییات فیلمنامهاش بیشتر توجه میکرد، با این فیلمبرداری و طراحی صحنه و موسیقی خیلی خوبش و قصه تازهای که خوب هم کارگردانی میشود، خیلی درخشانتر هم میشد. «شبی که ماه کامل شد» جسور است و این برای «نرگس آبیار»ی که تا حالا سعی میکرد بندباز ماهری باشد، یک گام رو به جلو است.
مهدویان، شاهنامه و فاشیسم!
«ماجرای نیمروز؛ رد خون» ادامه ماجرای طرفداران و مخالفان «کارلوس کیروش» در ورژنی سینماییست! فیلم «مهدویان»، مستندی اغراقآمیز و داستانی بدون بار دراماتیک است. پر از تیپ و کاریکاتور که چیز زیادی بیشتر از آنچه از بیرون متن میدانیم، به ما نمیدهد. بهتر بود اسم این فیلم را «لاتاری۲» میگذاشتند. اینجوری دستکم سرخوردگی طرفدارانش که البته ابرازش نمیکنند، قابل تحملتر میشد!