مجید عابدینی راد درست توی فرودگاه شارل دوگل منتظر ساعت پرواز بودم که خوشبختانه بعد از این همه مدت رضا پیامی برام داد: -عابد چطوری؟ چه خبر؟ چرا اینقدر برگشتنت طول کشید؟ نکنه بخاطر خرابی اوضاع تصمیم بازگشتت به ایران تغییر پیدا کرده باشه! راستش دلم برات خیلی تنگ شده و به خصوص بیش از […]

مجید عابدینی راد

درست توی فرودگاه شارل دوگل منتظر ساعت پرواز بودم که خوشبختانه بعد از این همه مدت رضا پیامی برام داد:
-عابد چطوری؟ چه خبر؟ چرا اینقدر برگشتنت طول کشید؟ نکنه بخاطر خرابی اوضاع تصمیم بازگشتت به ایران تغییر پیدا کرده باشه! راستش دلم برات خیلی تنگ شده و به خصوص بیش از هر چیز نیازمند به روحیه گرفتن از دیدگاه های خوشبینانه ات هستم! می گم انگار حال و نای جلیقه زردهای اونجا هم داره کماکان رو به تحلیل می ره! اینطور نیست؟
به یکباره رفتم توی این فکر که نکنه این موضوع خسارت زدن به نفتکش های اماراتی رو فردا بخوان بندازن گردن ایران و همپیمان های منطقه ایش و دور و بر این قضیه یه شلوغی ناجور درست کُنن؟ و بی اختیار این جواب رو برای آقا رضا فرستادم: سلام داداش! پارسال دوست، امسال آشنا! تو اصلاً معلوم هست که کجایی و چی کار می کنی؟ من نمی فهمم این چه وضعیه توی دنیا راه افتاده!؟ من هم رضا جون بد نیستم و فردا تهرانم! شاید اونجا بهتر بشه بشنیم و مسائل دور و بر رو کمی با هم حلاجی کنیم!؟ راستش من که وضع رو قمر در عقرب می بینم! بعد هم به نظرم تنها راه عاقلانه هیچکار نکردن باشه! پس تا فردا دوست خوب!
ساعت نه و نیم شب شده بود، اما توی پاریس هنوز هوا روشن بود! از خورشید به غیر از نور قرمزی که بیشتر به زردی و نارنجی می زد در گوشه غرب آسمون نشونی باقی نمونده بود!
تا حالا توی عمرم نشده بود که ۵ ساعت قبل از یک پرواز به فرودگاه برم! به خودم گفتم این آشفتگی وضع من بعید نیست که مربوط به بهم ریختگی کار دنیای پیرامونم باشه! اون هم شرایطی که آدم توش دست چپ و راستش رو هم از یکدیگر نمی تونه درست تشخیص بده! در همین حال و روزگار بودم که این پیام از رضا دوباره رسید:
-عابد برای اولین باره که می بینم ازکار و بار دنیا داری می نالی! مگه همش بهم نمی گفتی بالاترین درس ها رو آدم از وقایع و پیش آمد های سخت و ناجور می گیره! حالا ببینم جدی می گی که مسؤلین هیچ کار نباید بکنن؟ می دونی که ترامپ شماره تلفن مخصوصش رو برای روحانی گذاشته!؟
از حالت نوشتن رضا خنده ام گرفت و خیلی طولش ندادم تا جواب رو روی مبایلم براش ثبت کنم:
-رضا، درسته که این روزها بهتر از هر وقت دیگه می شه هم از ترامپ و دار و دسته اش و هم از مسائل پول و ارز پاشی برای گروهی خاص توی سازمان ها و نهاد های مالی و اقتصادی خودمون چیز یاد بگیریم، اما ازت نمی تونم مخفی کنم که من توی ابعاد این همه حماقت و سنگدلی ترامپ و آدم های شبیه به اون بدجوری موندم! انگار از یه سیاره دیگه تازه پام رو به روی کره زمین گذاشته باشم!
داستان تلفن رد کردن ترامپ یک جور بازی تو خالی اتمام حجت کردن پی در پی که حالتی از تهدید رو هم با خودش داره! بدبختانه ترامپ زبانی به غیر از تهدید و اتهام زنی و برخوردهای خشونت بار چیزی حالیش نیست!
درست باید سه ربع ساعت دیگه صبر می کردم تا به وقت پرواز برسم که رضا دوباره پیام فرستاد: عابد تو اعتقاد داری که جنگی بین ایران و آمریکا پیش میاد؟
در جواب نوشتم: نه، رضا جون ترامپ به دنبال به ستوه آوردن مسؤلین و مردم و بهم ریختن بازار ارز و طلا و نفت و ذخایر زیر زمینی و اینجور چیزاست! فکر جنگ و براندازی رژیم رو حتی در سر نداره! منطق قضیه درگیری برای خود ترامپ جنبه مالی و مادی باید داشته باشه تا مسئله ای که به ژئوپلیتیک خاورمیانه و نفوذ ایران روی برخی از کشورهای منطقه ربط داشته باشه! ادعاهای دیگه فقط برای مخفی کردن این هدف اصلی مطرح می شن! در عمل چه بسا این قضیه رو این طور که اصفهانی ها براش ضرب المثلی ساخته اند بشه تجسم کرد؛ تو اونور جوب من اینور، فحش بده و فحش بستون!
خب من دیگه باید سوار شم رفیق، تا فردا!