جمله ـ گروه جامعه: امروز برابر است با سالگرد ترور امیرکبیر، نامی ترین صدراعظم ایران و موسس آموزش به سبک غربی در کشور. مردی که در تاریخ این سرزمین همواره از وی به نیکی یاده شده است. در این گزارش ضمن مروری کوتاه بر زندگی و زمانه میرزا، قتل وی از ۴ منبع روایت شده […]
جمله ـ گروه جامعه: امروز برابر است با سالگرد ترور امیرکبیر، نامی ترین صدراعظم ایران و موسس آموزش به سبک غربی در کشور. مردی که در تاریخ این سرزمین همواره از وی به نیکی یاده شده است.
در این گزارش ضمن مروری کوتاه بر زندگی و زمانه میرزا، قتل وی از ۴ منبع روایت شده را به بررسی نشستهایم.
میرزا تقی خان امیرکبیر در حدود سال ۱۱۸۷ ش در روستای هزاوه در اراک به دنیا آمد.
وی پس از طی مراحل پیشرفت و ترقّی علمی و سیاسی به صدر اعظمی حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد و در طول چهار سال صدراعظمی خویش خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت نمود.
اصلاح امور مالی، سر و سامان دادن به وضع ارتش، تلاش در رواج خودکفایی ملی، گسترش فعالیتهای علمی و تأسیس مؤسسات آموزشی (مانند دارالفنون تهران) مبارزه با عقاید و انحرافات مذهبی، بیاعتنایی به خواستهها و تهدیدات قدرتهای خارجی و قطع ایادی و جاسوسان استعماری، از جمله فعالیتها و تلاشهای پیگیر او در این ایام بود.
در این حال، درباریان به ویژه مادر ناصرالدین شاه که منافع خود را در خطر میدیدند شاه را تحریک کرده که امیرکبیر را از صدر اعظمی خلع نماید.
سرانجام با جوّسازی و شایعهپراکنی دولتهای استعماری و ایادی داخلی آنان علیه امیرکبیر، ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرده و فقط عنوان فرمانده کل قشون را برای او
باقی گذاشت.
چند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب کرد و امیرکبیر را به طرف کاشان حرکت دادند که در حقیقت او را تبعید نمودند.
آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند.
سرانجام این صدراعظم لایق و با کفایت، در روز جمعه ۲۰ دی ماه ۱۲۳۰ ش برابر با ۱۸ ربیع الاول ۱۲۶۸ ق در ۴۳ سالگی به قتل رسید و بدنش را در کربلا به خاک سپردند.
مورخان عهد ناصری هر یک روایتهای گوناگونی از فاجعه قتل امیرکبیر ارائه میدهند، یکی مرگ او را نتیجه سرکشی و دیگری مرگ او را طبیعی قلمداد میکند.
مورخان معاصر ناصرالدینشاه که یا از ترس مجازات و یا به صرف حفظ مقام و تقرب یافتن به دربار، فاجعه قتل امیر را پردهپوشی کردهاند، درعین حال نتوانستهاند از عظمت روح و فکر آن مرد آزاده چشمپوشی کنند و جسته و گریخته در خلال نوشتههای آنان، عبارات و مطالبی حاکی از ارزش و اهمیت شخصیت امیر به چشم میخورد.
« در این گزارش با تکیه بر چهار اثر مهم «روضهالصفا» هدایت، «ناسخالتواریخ» سپهر، «منتظم ناصری» صنیعالدوله و «حقایقالاخبار» خورموجی ماجرای قتل امیر کبیر را بررسی می کنیم.
رضاقلی خان هدایت و قتل امیر کبیر
رضا قلیخان هدایت در «روضهالصفای» ناصری جلد دهم تاریخ قاجاریه مینویسد: «…لاجرم با اثاثه بهویژه و سامان و برگ امارت و وزارت رفته به حرکت از ارک مبارکه و نزول و توقف شهر کاشان هم در آن هفته مجبور و مامور داشتند و در بیست و پنجم محرم، محرم آن حرم شد و در فین کاشان که به نزاهت معروف ماهی دو موقوف همیزیست و بهواسطه تسلط نقم و تغلب سقم (یاندم) در شب شنبه هجدهم ربیعالاول جهان فانی
بدرود کرد.»
علت قتل امیر از زبان لسانالملک دولت ناصری
محمد تقی لسانالملک، مورخ عهد قاجار برخلاف مولف «روضهالصفا» روایت طولانیتری از قتل امیر بیان میکند اما او نیز از حقیقت ماجرا سخنی نمیگوید. روایت لسانالملک سپهر مولف «ناسخالتواریخ» درباره ماجرای قتل امیرکبیر این چنین است: «…چون میرزا تقی خان را اصلی منیف و محتدی شریف نبود الطاف و اشفاق پادشاه را حمل نتوانست داد چون حشمت وزارت یافت و در مسند امارت جای کرد آن تنمر و تکبر به دست کرد که نخستین عقل دوراندیش را پشت پای زده کوه گران سنگ را وزن کاه مینهد و خرمن ماه را حشمت خاک راه نمیگذاشت شاهزادگان بزرگ و بزرگان سترگ را که سالها سهل و صعب جهان را آزموده و جان و تن را به امتحانات ایام فرسوده شهد و شرنگ کشیده، تلخ و شیرین چشیده، خدمتها کرده، نعمتها برده، چندانکه توانست مخذول کرد و در زوایای خمول بازداشت و مردم پدر و مادر نشناخته و دل و دین و دنیا باخته را اختیار همیکرد و به کارهای بزرگ اختیار همی داد و این کار از بهر آن داشت که دانسته بود مردم بزرگ که او را به خردی دیدهاند و فرود خویش نگریستهاند امروز صعب است که او را در خاطر، بر خویش بزرگ شمارند بلکه اگر توانند در حضرت پادشاهش به زبان سعایت از محل خویش فرود آرند.»
سپهر در ادامه این چنین مینویسد: «اما این مردم پستپایه که به دولت او کامکار و به قوت او نامبردارند هرگز از دعای او نکاهند و جز او نخواهند: بالجمله کار از اینگونه کرد تا اعیان ایران را پوست بر تن، زندان و موی بر پیکر، پیکان گشت و هیچکس آن نیرو نداشت که در حضرت پادشاه نام او بر زبان راند چه جای آن که پرده او بردارند.
چون کار تا بدین جا استوار کرد و بر مراد خویش کامکار گشت، این هنگام اظهار مسکنتی که در حضرت سلطنت واجب افتاد، کاستن گرفت و خضوعی که در قربت پادشاه فرض گشته خوار همی داشت.»
گفتگوی سلطان صاحبقران و امیر از زبان سپهر
بخشی از روایت لسانالملک سپهر گفتگوی ناصرالدینشاه و امیرکبیر را پس از آنکه مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری و دیگر بدخواهان امیر طوماری از خلافکاریها و نافرمانیهای او را به شاه تقدیم کردند دربرمیگیرد: «با این همه هول و هرب هنوز میرزا تقی خان از مستی منصب تنبیه نیافته بود در پیشگاه پادشاه آغاز سخن کرد و به جسارتی که در حضرت سلاطین پسندیده نیست به عرض رسانید که این مملکت را من به نظام کردهام و این همه کارهای صعب را به کام آوردهام، این دبیران و دفترخانه از من آراسته گشت و این لشکر و قورخانه از من پیراسته شد.»
وی ادامه میدهد: «اگر من نباشم کیست که از بلدان ایران منال دیوان را ارتفاع دهد و در انحای حدود و اقصای ثغور حراست قلاع و بقاع کند. من بودم که متمردین درگاه را تباه کردم و از برای هیچ کس در ایران ملجا و
پناه نگذاشتم.
امروز به جای پاداش، پادشاه مرا کیفر (دهد) گناه نباید کرد و کار مملکت را تباه نباید داشت. شاهنشاه را این سخنان که بیرون شریعت ادب بود، نایره غضب جنبش داد و فرمود: کلمات تو را با شیطان رجیم که در حضرت سلطان کریم در ترک سجده القا میکرد مشابهتی تمام است. نخست بگوی که تو مردی پست و بزرگان ایران را زیردست بودی، این قوت و قدرت از که یافتی که بدین مقامات بلند شتافتی. چرا چندین بیهوده میخروشی و این کالا که از ما یافتهای به ما میفروشی. دیگر آنکه اینک هفت پشت پدر بر پدر میرود که سلاطین قاجار را مردم ایران پرستارند. تو یک مرد رعیت کیستی که دولت پادشاهان را به نظام آری و قواعد سلطنت را به قوام کنی و اینکه میگویی در ایران ملجا و پناهی نگذاشتم این بزرگ خیانتی است که در دین و دولت کردهای و امروز ازطغیان جهل و نقصان عقل تقدیم خدمتی پنداری.
نخستین آنکه علمای اثنی عشریه که در شعار غرا ودیعت انبیا علیهم السلاماند چگونه خوار توان داشت و پناهندگان ایشان را خوار
توان گرفت…» سپهر پایان این ماجرا را چنین نقل میکند: «پس از مدت یک اربعین که میرزا تقیخان در قریه فین روز گذاشت از اقتحام خون و ملال مزاجش از اعتدال بگشت، سقیم علیل افتاد و از فرود انگشتان پای تا فراز شکم رهین ورم گشت و شب دوشنبه هیجدهم ربیعالاول درگذشت.»
قتل امیر به اقتضای مصالح مملکت!
و اما محمد حسنخان صنیعالدوله مولف «منتظم ناصری» عزل و قتل امیر را به مصلحت مملکت میداند و در کمال اختصار مینویسد: «روز بیست و پنجم ماه محرم (سال ۱۲۸۶ هجری) به اقتضای رای صوابنمای همایون و نظر به مصالح ملکی، میرزا تقیخان اتابیک اعظم از منصب امارت نظام و وزارت عظمی لقب اتابیکی و سایر مشاغل و مناصب به کلی خلع و معزول شد.» و در ادامه مینویسد: «میرزا تقیخان که سابقا نظام و شخص اول دولت بود در قریه فین کاشان وفات کرد.»
میرزا جعفر حقایقنگار و راز قتل امیر
میرزا جعفر حقایقنگار خورموجی، مورخ معاصر ناصرالدینشاه تنها مورخی است که در کتاب خود «حقایقالاخبار» پرده از فاجعه قتل امیر برمیدارد و این چنین مینویسد: «…پس از مدت یک اربعین برحسب صوابدید امنا و امرا فنایش بربقا مرجح گردید. حاج علیخان فراشباشی به کاشان شتافت، روز ۱۸ ربیعالاول در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه ایادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار میداشت فصاد دژخیم نهاد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش
روانه ساخت.»