مجید عابدینی راد دیشب که رضا قبل از رفتن به سر کارش اومد تا با هم گپی بزنیم. نمی دونم چرا سر ِ درد و دلم پیشش باز شد: اوّل براش از نگرانی تمام روزم از اینکه آقا مجتبی روزنامه فروش دکه اش امروز باز نبود گفتم. رضا که درست و حسابی توی مبل فرو […]
مجید عابدینی راد
دیشب که رضا قبل از رفتن به سر کارش اومد تا با هم گپی بزنیم. نمی دونم چرا سر ِ درد و دلم پیشش باز شد: اوّل براش از نگرانی تمام روزم از اینکه آقا مجتبی روزنامه فروش دکه اش امروز باز نبود گفتم.
رضا که درست و حسابی توی مبل فرو رفته بود گفت: عابد چه جوریه که تو این مجتبی رو اینقدر دوست داری؟
گفتم: ببین بالاخره یه مهندس مملکته که امروز برای گذروندن آبرومندونه زندگی خودش و خانوادش این دکه رو می چرخونه حساب کن برای یه همچی جوونی با اینهمه تحصیلات دانشگاهی نشستن توی این دکه از صبح ساعت شش تا ۱۲ شب به یک گوشه ی چرخ مملکت آسیب می رسونه.
رضا گفت: بابا تو کجای کاری؟ می دونی از اینجور مهندس های بیکار و اونهایی که بجای انجام کاری در ارتباط با حرفه و تخصص شون کارهای پیش پا افتاده تری برای گذروندن زندگی شون می کنن چند میلیون توی این مرز پر گهر داریم؟
پام رو روی اون یکی پام انداختم و گفتم: آره می دونم و می دونم هم که این مسئله ربطی به آمریکا و تحریم و اینجور بهونه ها نداره! آحه بدبختی ما اینه که اونی که باید کار روزنامه فروشی مجتبی رو انجام بده رفته با ساخت و پاخت و آشنایی و رشوه و هزار جور ترفند و کار خلاف میلیاردها وام از بانک با داشتن توصیه این و اون گرفته و از روی نادانی، یا زد و بند با خود توصیه کننده ها، ثروت مملکت رو بر باد داده که از میون اینجور مورد ها فقط شاید یک هزارم شون رو دستگاه های قضایی تونسته اند از گردونه اقتصادی خارج کنن!
رضا گفت: آره، بعد هم خیلی وقتها مشکل سر اینه که مال هایی که با اینجور زد و بند ها در اختیارشون بوده به کل از بین رفته یا از راه هایی ناپدید شده! گفتم: رضا می دونی همین دیروز من چیز هایی از آقا مجتبی یاد گرفتم که سرم سوت کشید! آخه حرفمون رفته بود سر کمبود و افتضاحی که سر کاغذ پیش اومده، حتی نبودن کاغذ برای روزنامه ها که نیازش بالاتر از خورد و خوراک برای مردمه که سر فرصت برات میگم! رضا که داشت برای رفتن حاضر می شد، گفت: یه جوری انگار همگی شریک بقا و ادامه این سیستم حیف و میل بیت المال هستیم! راستی حالا راهی برای بیرون آمدن از این دربندی جمعی وجود داره؟!رضا در پیچ پله ها بود که گفتم: ببین! راه فسادزدایی، اعتراف به گناه از طرف مسئولان است! و او با صدای بلند گفت: پس سهم ما مردم از گناه چی میشه!!تا خواستم جواب رضا را بدم، صدای بسته شدن در را شنیدم.
کوچ کلاه مخملی سینمای ایران یک ساله شد
چهارم خرداد ۱۳۹۷ یک از سال از کوچ ابدی ناصر ملک مطیعی، بازیگر نام آشنا و قدیمی و محبوب سینمای ایران گذشت. ناصر ملک مطیعی سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد و در طول دوران فعالیتش در سینمای پیش از انقلاب در بیش از ۹۰ فیلم سینمایی بازی کرد و ۹ فیلم را نیز به عنوان کارگردان جلوی دوربین برد، اما پس از انقلاب و تغییر شرایط، ناصر ملک مطیعی نتوانست به فعالیتهای سینمایی خود ادامه دهد و فیلم «برزخیها» به کارگردانی ایرج قادری که سال ۱۳۶۱ ساخته شد یک استثنا بود.پس از «برزخیها»، فردین و ملکمطیعی دیگر اجازه فعالیت در سینمای ایران را نیافتند تا سال ۱۳۹۲ که در فیلم «نقش نگار» با کارگردانی علی عطشانی نقشآفرینی کرد. با اکران فیلم سینمایی «نقشِ نگار»، ناصر ملکمطیعی بعد از ۳۳ سال دوباره روی پرده سینماهای ایران رفت.او پس از بازی در فیلم «نقش نگار» و حضور مجدد در یک فیلم سینمایی پس از ۳۱ سال، اینگونه از عشقش به سینما گفته بود: «دیگر توانی برای کار کردن در سینما ندارم اما زمانی که دوربین فیلمبرداری را میبینم خاطرات برایم زنده میشود؛ من در سینما هرگز دنبال فخرفروشی نبودهام بلکه سینما برای من عشق است».