اشاره «آقا بیا این ور بازار، حراجش کردم. قتل همسر با یه کفگرگی بهعنوان اشانتیون و پذیرایی در زندان و تسریع روند دادرسی، کلا ۱۸۰ میلیون و ۷۰۰ هزار تومن»! اگه دو تا باشه همزمان، تخفیف هم داره! کلا در این موارد، همیشه حتما جدا باید درنظر بگیریم که بعضیها به شکل ژنتیکی با حیوانات […]
اشاره
«آقا بیا این ور بازار، حراجش کردم. قتل همسر با یه کفگرگی بهعنوان اشانتیون و پذیرایی در زندان و تسریع روند دادرسی، کلا ۱۸۰ میلیون و ۷۰۰ هزار تومن»! اگه دو تا باشه همزمان، تخفیف هم داره!
کلا در این موارد، همیشه حتما جدا باید درنظر بگیریم که بعضیها به شکل ژنتیکی با حیوانات رابطه خوبی ندارند و با دیدنشان مور مورشان میشود! نه اینکه آدمهای ضد حیوانی باشند و حیوانآزاری داشته باشندها؛ نه! فقط مدلشان اینطوری است. حالا این حیوان زبان بسته میتواند «مار» باشد یا «کروکودیل» یا «اسب» و حتی «کفتر کاکل به سر» یا «کاکل سر به کفتر» یا حتی زبانمان لال، بر چشم بد لعنت، «پرستو»!
حالا البته از ما که گذشت و توی همین مسائل روزمرّه زندگیمان هم عین تُربچه گیر کردهایم و اینها؛ چه برسد که خدای نکرده تصمیم احساسی بگیریم و بخواهیم شلوارمان دو تا بشود که شاید یک روزی بخواهیم به دلایلی متنی و فرامتنی از دست شلوار دوم خلاص بشویم! ولی اینها اصلا دلیل نمیشود که ما یک روزی شهردار سابق یک شهری نشویم چون به هر حال انسان به امید، زنده است و «به زیر آوری چرخ نیلوفری را» و «دوصد گفته چون نیمکردار نیست» و نیز «تورو تا ته خاطراتم کشیدم، به زیبایی تو کسی رو ندیدم» و ضمنا «یکی عاشقته که تو عاشقشی» و قطعا زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند اما این آیا یعنی در این مورد بهخصوص، تعداد ابلهان زیاد شده است یا چی یا «خاشقجی»؟!
اما از واکنش احساسی شهردار سابق تهران که البته وزیر سابق و چند تا چیز سابق دیگر هم بوده، بگذریم، نمیتوانیم از رفتار متفاوت و مقبول کلانتری محل «نجفی»اینا بگذریم که در کمال احترام، از مظنون یا قاتل یا مدعو یا ممنون یا مجنون یا… استقبال و ثابت کردند که برای آنها هیچ فرقی بین یک وزیر سابق قاتل با یک ورزشکار اکنون قاتل یا یک -شاید هم چند تا- خواننده بعدا قاتل وجود ندارد و قانون میزند دهن مهن همهشان را…، چیز، میبوید، مبادا قبل از ارتکاب قتل، گفته باشند دوستش دارند و اینها! که انصافا جای تأمل و تقدیر دارد اما نباید بهانه بشود برای دوستان اراذل و اوباش که از این به بعد فکر کنند، پاسگاه و بازداشتگاه و زندان، هتل است که فرت و فرت خلاف کنند و بروند آنجا چایی بخورند!
از طرف دیگر، این اتفاق شوم باید برای ما روزنامهنگاران و نویسندگان درس عبرتی بشود که هیچوقت سلاح خود را که خوشبختانه «کلت» نیست و حتی «کتلت» هم نیست و در بهترین حالت «قلم» میباشد را با خودمان از محل کار به منزل نبریم. چرا؟! چون ممکن است شوخی شوخی، یک روز، دوگانهسوز و دو همسره بشویم و همسر دوممان خیلی گیر باشد و مدام گیر بدهد و فاز بگیرد که «تو کجا بودی تا حالا؟» یا بپرسد «امشب چه شبیست؟» و ما به خاطر فشار کار و گرانی، حواس نداشته باشیم و جواب پرت بدهیم که باعث استفاده از اسلحهمان بشود! یعنی به نظرم، کلا اسلحه خوب، اسلحهای است که در محل کار، مُرده باشد و اینها و اصولا سری که درد نمیکند را که به دیوار نمیکوبند؛ میکوبند؟! نه نمیکوبند بلکه سر طرف مقابل را به دیوار میکوبند که برای دیوار درس عبرتی بشود که بیخودی درد نگیرد!
از یک طرف دیگر، من نمیفهمم وقتی که عشق است و صفا است و محبت است و از ممه هُهِمتر…، چیز، ببخشید، منظورم این بود که از همه مهمتر، دیوار مهربانی هست که آدم میتواند از رویش شلوار بردارد و برود دنبال زندگیاش، چرا موُد خادَم، ای وای ببخشید، باز اشتباه تایپ کردم، خود آدم باید برود هزینه کند و از بازار، شلوار بخرد؛ آن هم دوتا دوتا! اینجوری میشود هم در مصرف آب صرفهجویی کرد و هم هزینه ازدواج را انداخت گردن دیوار مهربانی که نه که مهربان است، توی رودربایستی یا رودروایسی یا دبلیو.سی قرار میگیرد و گردن میگیرد و کلا دیواری کوتاهتر از دیوار مهربانی، عمرا وجود داشته باشد!
از آخرین طرف هم، واقعا اصلا به هیچ وجه جای نگرانی نمیباشد چون همانطور که در تصاویر و اخبار هم مشاهده شد، آقای شهردار سابق بعد از اعتراف خیلی نگران نبود و حتی خودش گفت که بعد از ارتکاب قتل، کلی هم وقت داشت چون هم یک سر انگار رفته بود قم و یک سری هم به خانه دخترش زده و یادداشت هم گذاشته بود آنجا و حتی سری هم به خاک والدین مرحومش زده بود و حتیتر، انگار اسنپ گرفته و به سلمانی هم رفته بود و سر راهش هم دو تا پپرونی سفارش داده بود که البته بعدا یادش آمد که ماه رمضان است و پیتزاها را کنسل کرد و اینها! فقط تنها موردی که در این میان باعث نگرانی بنده است این میباشد که چرا سر و کله «حسینی بای» پیدا نیست و جا دارد که دوستان، حتما پیگیر وضعیت ایشان باشند چون واقعا عجیب است که چنین اتفاق مهمی رخ داده و خبری از وی نمیباشد!